۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

چاله ها و چالش ها (182)

سوژگی تاریخ مند
(نگاهی به کتاب موسوم به «اراده به دانستن» اثر میشل فوکو)
مهرداد امامی
سایت انسان شناسی و فرهنگ
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de


میم
• با سلام و احترام قلبی

• سوژگی تاریخ مند؟


• می توان از 70 میلیون نفر جمعیت کشور، 7 نفر را پیدا کرد که معنی این سرتیتر مطلب را بفهمد؟


• گاهی این سؤال ـ بسان جنی کوچک ـ خود را به در و دیوار ذهن می کوبد که مترجمین محترم و زحمتکش برای کسی مطلب ترجمه و منتشر می کنند و یا فقط به قصد قربت؟

• ترجمه بخاطر ترجمه؟
• انتشارمطلب به خاطر انتشارمطلب؟
• ترجمه و انتشار به مثابه هم وسیله و هم آماج و هدف؟

• سوژگی شاید ترجمه سوبژکتیویته (سوبژکت وارگی) باشد.

• حالا این سؤال پیش می آید که مفهوم «تاریخ مندی سوبژکتیویته» به چه معنی است؟


• آیا می توان اصولا چیزی در کهکشان پیدا کرد که تاریخ مند نباشد، یعنی سیکل ناگزیر پیدایش و رشد و زوال را از سر نگذراند؟


• بعد این سؤال پیش می آید که نکند منظور نویسنده «سوبژکت مندی تاریخ» بوده باشد.


• این تئوری، یعنی «سوبژکت مندی تاریخ» (فاعل مندی روندهای اجتماعی بر خلاف بخش عمده روندهای طبیعی) یکی از کشفیات بزرگ مارکس و انگلس بوده است که در شعار زیر از صراحت گذرانده می شود:

• «تاریخ بی سوبژکت نیست!»

• نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در دو عرصه مختلف، بدو قطب کاملا متضاد تعلق می یابد:

1
در عرصه جامعه بشری

• در عرصه جامعه بشری، نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت از آن سوبژکت است:
• بدون شرکت سوبژکت تاریخی (توده های خلق و در هر دوره تاریخی معین، طبقه اجتماعی معینی ـ به مثابه قطب بالنده تضاد اصلی جامعه ـ در رأس توده ها) تحول تاریخی امکان پذیر نیست.

• به همین دلیل در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در عرصه جامعه، نقش تعیین کننده از آن سوبژکت است:

• تاریخ سوبژک مند است!
• تاریخ بی سوبژکت نیست!
• تاریخ را توده ها می سازند، توده هائی که زیر پرچم طبقه اصلی جامعه به مبارزه برمی خیزند!

• به عبارت دقیقتر، تاریخ در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) ساخته می شود:

• تاریخ بوسیله وسایل موجود (سطح توسعه معین نیروهای مولده) ساخته می شود و نه به دلخواه این و آن.
• تاریخ بدون سوبژکت نیست!

• به احتمال قوی منظور نویسنده این مطلب هم همین بوده است.


2
در عرصه تئوری شناخت

• اما در عرصه تئوری شناخت در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت، نقش تعیین کننده از آن اوبژکت (اوبژکت شناخت، موضوع شناخت) است.

• سوبژکت شناخت ن
یز نقش بی جانشین و خاص خود را ایفا می کند، ولی نه نقش تعیین کننده و اصلی را.


• چرا؟


• برای اینکه محتوای شناخت در موضوع شناخت است.
• سیبیت (سیب وارگی) سیب در خود سیب است و نه در کله سوبژکت شناسنده.


• شناخت سیب فقط وقتی می تواند درست باشد که ماهیت سیب را منعکس کند و گرنه باطل خواهد بود.

• به همین دلیل در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده به عهده اوبژکت شناخت است، حرف آخر را اوبژکت شناخت می زند و نه سوبژکت شناخت، نه فرد شناسنده.


با پوزش
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر