۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

چاله ها و چالش ها (185)

دوره استالین بگواهی آمار و ارقام
گنادی زیوگانوف (بخش دوّم)
برگردان: الف میم شیری
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de


1
بی نام
منطق علیل استالینیست ها

• مسلما کسی که ابتدایی ترین آشنایی با زبان و نوشتن را داشته باشد، می داند و می فهمد که استفاده از علامت تعجب، در پایان عبارت به چه معنا است.
• اما برای استالینست های وامانده ما، حتی چنین
استفاده اولیه و ابتدایی نیز تبدیل به بهانه ای می شود برای تحریف بیشتر.
• در جواب بخش اول ترجمه، مصاحبه ی از ناصر زر افشان، در افشای جنایت های استالین مندرج شده بود.
• در جواب ایشان چه دارد که بگوید.

• سنت “شریفه” حزب توده از روز اول تا به حال، فحاشی و جاسوس خواندن تمامی مخالفین (از یوسف افتخاری تا جنبش های انقلابی مخالف جمهوری اسلامی) بوده است.
• در حالیکه خود این حزب از اولین روز تأسیس لانه ای بود برای سازمان جاسوسی روسیه (ک. گ. ب. ) از عبدالصمد کامبخش بگیر و بیا تا کیانوری.
• از یک جریان جاسوس پرور منحط البته انتظاری جز فحاشی و اطلاق صفت خویش به دیگران نمی رود.

• از بین بردن مالکیت خصوصی به طور اتوماتیک و مکانیکی به معنی برقراری حکومت خود کارگران، و استقرار مدیریت کارگری و گسترش توان کارگری نیست.
• در دوران استالین خون آشام این فقط به معنی جا به جایی مالکیت از دست سرمایه داران و زمینداران به دست دیوان سالاری حزبی بود.
• حزبی که در آن زمان نه تنها نماینده طبقه کارگر نبود، بلکه آگاهانه تمامی شوراهای کارگری را نابود کرده بود.
• ذهن فرتوت و “منطق” علیل استالیست های وطنی حتی از نام بردن از پدیده ای با نام دیوان سالاری (بوروکراسی) عاجز است، چه برسد به شناسایی و نقد آن.
• آن عکسی که در بالای مقاله دارید، اتفاقا نشان دهنده واقعیت کنونی جهان منزوی و مطرود استالینیست ها ست.
• تنها کسانی که تصویر استالین را حمل می کنند، یک مشت پیر مرد و پیر زن بالای شصت و هفتاد ساله اند.
• آینده درخشان جنبش تان!
• در نوبت بعدی، مشخصا به تحریفات تاریخی استالینیست های وامانده خواهیم پرداخت.

2
حسن
ما آزموده ام در این شهر بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه رخت خویش!

• بحث کردن با میراث خواران «بی نام»، ولی «نامدار» ماخنو و باکونین و دیگر آنارشیست های بی فرهنگ و بی شخصیت حداقل به سه دلیل بیهوده است:
الف

• دلیل اول اینکه آناشیست ها با همه رنگ و لعاب شان سواد ندارند.

ب

• دلیل دوم اینکه حتی به اندازه ارزنی صداقت ندارند.

ت
• دلیل سوم اینکه پرنسیپ و شخصیت ندارند.

• نویسنده این مطلب بر اساس آمار و ارقام مشخص به استدلال علمی دست زده است و حضرت بی نام با علم «ضد استالینیستی» بی محتوا و بی معنا به «علامت تعجب» حمله ور می شود و چنته معرفتی و نظری خالی خود را نشان همگان می دهد.

• خوب شما که مارکسیسم ـ لنینیسم را از بنیاد قبول ندارید و «فلسفه پراکسیس» کذائی تان را به جای آن علم کرده اید، لطف کنید و تعریفی از استالینیسم و معایب تئوریکی و پراتیکی (پراکسیسی) آن بدهید تا بقیه ساکنان کره ارض ارشاد و رستگار شوند!

3
بی نام
تحریفات استالینیستی

الف
خطاب به حسن

• شما اگر سواد فارسی دارید، قبل از حمایت از رفقای “عزیز” توده ای تربیت شده توسط ک.گ.ب. نگاهی به بخش اول این ترجمه انداخته و مقالاتی را که در آنجا تحریفات استالینیستی را نقد کرده اند، مطالعه کنید و سطح سواد و سطح گفتمان روستایی، نازل و به غایت متحجر خود را بالا ببرید:
• « پایه های استالینیسم»، مقاله از مزدک چهرازی
• «مارکسیسم استالینیسم ندارد»، مصاحبه با ناصر زرافشان
• «چرا حزب توده هنوز زنده است؟»، مقاله از ارژنگ نورایی (شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران)

http://www.hafteh.de/?p=29888

ب
خطاب به مترجم

• شما که اینقدر پر از معرفت و دانش و آمار و ارقام و همه چیز هستید، چرا با وجود تمامی این ظرفیت های علمی از پاسخ به چند پرسش ساده و ابتدایی عاجز و درمانده اید؟
• آیا بین طبقه کارگر و دیوانسالاری حزبی تفاوتی هست یا نه؟
• در تمامی این تاریخ بافی های شما آیا دیوانسالاری حزبی اصلا جایی دارد یا نه؟
• اصلا شما و مترجم این مقاله می دانید واژه و مفهوم دیوانسالاری یعنی چه؟

• شما اول به این سه پرسش ساده پاسخ بدهید، تا همه ببینند سطح سواد شما و دوستان تان از چه قرار است.

4
دایرة المعارف روشنگری

• اغلب سوء تفاهم های مربوط به خودویژگی کشورهای نوع شوروی می تواند به سبب عدم شناخت معیار ماهوی تمیز نظام های اجتماعی صورت گیرند.

• زیرا درک این مسئله از اهمیت بزرگی برخوردار است:
• مثلا نظام اجتماعی «دیکتاتوری پرولتاریا» بنا بر ماهیت خویش، نه نظام حاکمیت، بلکه نظام قدرت (حکومت) است.
• اعمال قدرت بر مبنای مناسبات حاکمیت به امر برخورداری قدرتمندان کمک می کند و فرم های اعمال قدرت، بی تردید از نیاز به تحکیم وضع مورد نظر فراتر می روند.
• فرم های اعمال قدرت بوسیله اهداف حاکمیت اجتماعی تعیین می شوند.
• (ورنر هوفمن، «قانون اساسی کار در اتحاد شوروی»، 1965، ص 225)

• مشخصه حاکمیت اجتماعی این است که وسایل اعمال قدرت در درون قشر اجتماعی مسلط (و اغلب در درون خانواده واحدی) دست به دست می شوند.
• «به میراث گذاشتن قدرت سیاسی، همواره مؤثرترین وسیله برای حفظ سلطه طبقه خویش بوده است.»
• (ر. میشلز، «جامعه شناسی احزاب در دموکراسی مدرن»، 1958، ص 14)

• در دولت فونکسیونر (مأموریتی) سوسیالیستی، این تداوم و توارث قدرت اجتماعی، ریشه کن می شود و بطور رادیکال از بین می رود.
• افراد منفرد حق انحصار قدرت برای مدت نا محدود را ندارند.
• فونکسیونر (مأمور) قابل تعویض است.
• فونکسیونر حقوق بگیر است و به ازای خدمت خویش مزد دریافت می کند.
• او نمی تواند قدرت خود را برای برخورداری شخصی (مثلا برای پر کردن جیب خود) مورد استفاده قرار دهد، مگر اینکه قوانین جامعه را زیر پا بگذارد.
• قشر رهبران شوروی نیز هرگز خصلت «طبقاتی» نداشته اند.

• «بوروکراسی (دستگاه اداری) شوروی، بنظر نمی رسد که شالوده ای برای کسب منافع خصوصی مؤثر در مقابل شرایط فراگیر و عام سیستم اجتماعی، که منبع امرار معاش آن را تشکیل می دهد، داشته باشد.»
• (هربرت مارکوزه، «آموزش اجتماعی مارکسیسم شوروی»، 1964، ص 118)

• «جامعه شوروی تمایزمند است، ولی منقسم نیست.
• تمایزمندی این جامعه در وحدت ادامه می یابد.
• آخرین منبع قدرت ـ بسان مالکیت «اشتراکی» که پایه و اساس این قدرت را تشکیل می دهد ـ بی نام و بی نشان می ماند.
• هر قدرت منفردی ـ بسان «وکالت تام الاختیار» ـ قدرت مشتق گشته می ماند.
• اختیارات رهبر دولت نیز در نهایت به مثابه وظایف خود تعیین کرده، خصلت محدود کسب می کنند:
• «آماج نهائی» که همه باید خدمتگزار آن باشند و خود رهبری هم خود را مکلف بدان اعلام می کند، سبب می شود که قدرت رهبری نیز به قدرت محوله، بمعنی تاریخی آن، مبدل شود.

• قدرت ـ بدین طریق ـ شفافیت کسب می کند (برای همگان سهل الفهم می شود):
• قدرت، خود را بوسیله خویشتن خویش توجیه نمی کند.
• قدرت خود را نه به این دلیل واقعی که وسایل فشار اجتماعی به تک تک افراد جامعه تعلق دارند، بلکه از طریق خادم «آماج نهائی» بودن خویش و از طریق برسمیت شناسی این «آماج نهائی»، بمثابه آماجی که ارزش آن را دارد، که بخاطرش حکومت شود (اعمال قدرت شود)، توجیه می کند...
• قدرت اما، همزمان، با توجه به «آماج نهائی»، که بیانگر فونکسیون قدرت است، زمان بندی می شود.
• قدرت همواره سایه پایان مندی خود را بالای سر خود دارد، که تنها با نیل به «آماج نهائی» می تواند محو شود.
• پیش شرط وجود قدرت شوروی ـ بنابرین و بنا بر ماهیت آن ـ عدم وجود آن، بمثابه «قدرت طبقاتی» است، عدم وجودی که خود نیز خواهانش است.»
• (ورنر هوفمن، «قانون اساسی کار در اتحاد شوروی»، 1965، ص 526)


دولتی که به «وکالت» از سوی خلق زحمتکش، بوسیله مأمورین همیشه قابل خلع (چه از «بالا» و چه از «پائین») اداره می شود، بنا بر ماهیت خویش،
دولت حاکمیت نیست، اما دولت قدرت می تواند باشد
.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر