۱۳۹۱ خرداد ۲۱, یکشنبه

چاله ها و چالش ها (176)

استعمار و سیاست
« جنگهای محدود »!
رضا خسروی
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de

کمونیسم در تئوری و پراتیک
راه و روش تسویه حساب با سرمایه و سرمایه سالاری
فصل دوم (قسمت اول)

بی نام
«فلسفه پراکسیس» مفهوم مرکزی و کلیدی در مبارزه طبقاتی

1

• منظور از برجسته کردن بخش عملی جنبش طبقه کارگر نه پر بها دادن به “عمل” و کم بها دادن به نظریه، بلکه طرح آن لحظه نهایی و مورد انتظاری است که نظر و عمل می باید تلفیق شده و پراکسیس رادیکال را از مرحله ذهنی به مرحله عینی رسانیده و به نیروی مادی تغییر جامعه تبدیل کند
• نکته مورد نظر شما در مورد پر بها دادن به “عمل” بمثابه خاستگاه رویزیونیسم برنشتاینی کاملا صحیح است.
• جنبش همه چیز نیست.
• پراکسیس رادیکال و انقلابی همه چیز است!
2

جایگاه کارگران آگاه و متشکل در درون جنبش های ضد سرمایه داری کنونی در جریان است و از درون این جنبش ها ست که کارگران نزدیک ترین متحدین خویش را پیدا خواهند کرد.
• حاکمیت طبقه کارگر بدون متحدین نزدیک و دورش، تصور کودکانه ی بیش نیست.

3

• هرچند طرح شعار ۹۹% می تواند به ماستمالی کردن نقش رهبری طبقه کارگر بکشد، آنچنان که در برخی موارد کشیده، در عین حال این شعار می تواند بمثابه اتلافی نیرومند بر علیه نظام سرمایه داری تلقی شود.
• همانگونه که از طرف سازمان های کارگری در گیر ( که قبلا از آنان ذکر شده) برگزار می شود.
• با احترام.
حسن
• خیلی ممنون
• شاید بهتر باشد که برای پرهیز از خروج از موضوع، اندیشه های شما نخست تجزیه و بعد تحلیل شوند:

1
فلسفه پراکسیس

• مفهوم «فلسفه پراتیک» در ادبیات کلاسیک مارکسیستی ـ لنینیستی وجود ندارد.
• از این رو، حسن در این زمینه چیزی برای گفتن ندارد.

2
مفهوم مرکزی و کلیدی در مبارزه طبقاتی

• مارکسیسم ـ لنینیسم ـ مثل هر علم دیگر ـ در کلیتش معنی دارد و نه در این و یا آن مقوله و مفهومش.
• از این رو، سخن گفتن از « مفهوم مرکزی و کلیدی» آدمی را یاد سخن گفتن های برخی از رهبران در لحظات بحرانی می اندازد.
• رهبرانی که شما ظاهرا قبول ندارید.

3
منظور از برجسته کردن بخش عملی جنبش طبقه کارگر نه پر بها دادن به “عمل” و کم بها دادن به نظریه میباشد

• فرمولبندی شما به شرح زیر بوده است:

بی نام
رهبری اخلاقی طبقه کارگر (هژمونی) نه در یک خلاء انتزاعی و مجرد بلکه در متن مبارزات سیاسی، اجتماعی، طبقاتی ی مشخص و جاری در جهان واقعی و مادی شکل می گیرد.

• وقتی کسی می گوید، «نه در یک خلأ انتزاعی و مجرد»
• خواننده فقط می تواند تخریب دیالک تیک تئوری و پراتیک، دور انداختن تئوری و بر تخت نشاندن فرمی از پراتیک را نتیجه بگیرد.
• مسئله اینجا اصلا و ابدا «کم بهادادن به تئوری و پربهادادن به پراتیک» نیست.
• مسئله اینجا نفی تئوری و مطلق کردن فرمی از فرم های پراتیک است.

• چرا سخن از «فرمی از فرم های پراتیک» به میان کشیده می شود؟

• به این دلیل که کار کمرشکن تئوریک نیز یکی دیگر از فرم های پراتیک است.
• کار تئوریکی ئی که برخی از چپ های به قول شما «گیج»، شب و روز انجام می دهند و چه بسا خطر سکته قلبی و یا عملیات جراحی را به جان می خرند، کم ارزش تر از اشغال وال استریت نیست.

4
بلکه طرح آن لحظه نهایی و مورد انتظاری است که نظر و عمل می باید تلفیق شده و پراکسیس رادیکال را از مرحله ذهنی به مرحله عینی رسانیده و به نیروی مادی تغییر جامعه تبدیل کند.

بی نام گرامی ظاهرا خصلت دیالک تیکی رابطه میان تئوری و پراتیک را در نمی یابند:
به همین دلیل است که بنظرشان هر کدام به تنهائی سیر و سرگذشت خود را دارند و لحظه نهائی ئی را انتظار می کشند که دیوار حایل میان آندو فروپاشد و بالاخره آندو با هم تلفیق شوند.
در عالم واقع، اما از این خبرها نیست.
تئوری و پراتیک همیشه و همه جا دست در دست و شانه به شانه با هم می روند.

مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• حسن از جنبش وال استریت بسیار دور است و تصور درستی از رهبران و سران آن ندارد.
• ولی کدام پراتیک رادیکال (؟) از کله برون آمده، به خیابان رسیده و به نیروی مادی تغییر جامعه بدل شده است، اگر بی نام عزیز قصد تحویل دادن جملات گسیخته از کلاسیک ها را به حسن ندارند؟
• تئوری باید در پیوند دیالک تیکی با پراتیک در همه فرم های آن، نخست در کله (در خلأ انتزاعی به قول شما) تشکیل شود و بعد از کله برون آید، به توده نفوذ کند و به قهر مادی بدل شود.
• با تحقیر کار در «خلاء انتزاعی و مجرد» و مطلق کردن مبارزات کذائی که نمی توان به این نتیجه رسید.

5
پر بها دادن به جانبه “عمل” بمثابه خاستگاه رویزیونیسم برنشتاینی

• حسن خاستگاه رویونیسم را در «پربهادادن به عمل» نمی داند.
• رویزیونیسم خاستگاه طبقاتی بورژوائی دارد.

• مراجعه کنید به تعریف رویزیونیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

http://hadgarie.blogspot.de/2010/08/blog-post_24.html

• پربهادادن به عمل را حسن پرکتیسیسم نامیده بود.

• مراجعه کنید به تعریف پرکتیسیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

http://hadgarie.blogspot.de/2011/01/blog-post_1023.html

• اما وجه مشترک همه انحراف ها ـ به قول گئورگ لوکاچ ـ در زیر پا نهادن دیالک تیک است.
• بنظر حریفی هر انحراف و خیانت و خریت و شکستی ـ در تحلیل نهائی ـ دلیلش بیگانگی و یا بی اعتنائی به دیالک تیک عینی هستی طبیعی و اجتماعی است.
• وجه مشترک رویزیوینسم و پرکتیسیسم و بقیه انحرافات ایدئولوژیکی نیز بی اعتنائی به دیالک تیک بوده است.
• برنشتاین دشمن آشتی ناپذیر دیالک تیک بود و می خواست ماتریالیسم دیالک تیکی را با کانتیانیسم جایگزین سازد.

• مراجعه کنید به کانتیانیسم و نئو کانتیانیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• شعار برنشتاین عبارت بود از «جنبش و حرکت همه چیز است و هدف و آماج هیچ!»
• یعنی جنبش و یا حرکت (خودپوی کارگری) همه چیز است و آماج و مقصد (کارگری) (یعنی سوسیالیسم) هیچ!
• این موضع او ـ در وهله اول ـ ربطی به دیالک تیک تئوری و پراتیک ندارد.
• این به دیالک تیک آگاهی و خودپوئی ربط دارد، به دیالک تیک حرکت و سکون ربط دارد، به دیالک تیک حرکت و مقصد و یا دقیقتر به دیالک تیک راه و رباط و مقصد (به قول سعدی و تاحدودی حافظ) ربط دارد.

6
جنبش همه چیز نیست.
پراکسیس رادیکال و انقلابی همه چیز است!

• در مارکسیسم و بطور مشخص در ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی، «همه چیز و هیچ» یاوه ای بیش نیست.

• چرا؟

• برای اینکه دیالک تیک همه چیز و هیچ، دیالک تیک همه کاره و هیچکاره وجود ندارد.

• چرا؟

• برای اینکه در دیالک تیک (در هر دیالک تیکی چه اوبژکتیف (عینی) و چه سوبژکتیف) قطب هیچ واره و هیچ کاره وجود ندارد.
• چون هیچ نمی تواند تأثیر پذیرد و تأثیر بگذارد.
• در حالیکه هر قطب دیالک تیک باید تأثیر گذار و تأثیر پذیر همزمان باشد، در وحدت و تضاد با جفت دیالک تیکی خود باشد.
• به قول حریفی، انگل و مفتخور و علاف و هیچکاره و هیچ واره را به خطه دیالک تیک راه نمی دهند.
• از این رو، ادعای «فلان چیز همه چیز است!» فقط می تواند یاوه ای متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) باشد و لاغیر.
• (با پوزش)
• و فرق نمی کند که آن چیز، جنبش باشد و یا پراتیک و یا هر چیز دیگر!

7
جایگاه کارگران آگاه و متشکل در درون جنبشهای کنونی ضد-سرمایه داری در جریان است، و از درون این جنبش هاست که کارگران نزدیک ترین متحدین خویش را پیدا خواهند کرد.

• حسن تسلط خاصی به زبان فارسی ندارد، ولی جمله شما «جایگاه کارگران آگاه و متشکل در درون جنبش های کنونی ضد سرمایه داری در جریان است» دقیق فرمولبندی نشده و لذا قابل فهم نیست.

• صحبت حسن نه از این و یا آن کارگر آگاه و غیرآگاه است و نه از جایگاه آنان در جنبش ضد سرمایه داری.
• مسئله رسالت طبقاتی طبقه کارگر است که تحققش فقط می تواند فرم سازمان (حزب) داشته باشد.
• کارگر بدون گردان طبقاتی انقلابی و آگاهش نمی تواند از حد مبارزات ترید ـ یونیونیستی پا فراتر نهد.
• کارگر کذائی مورد نظر شما، اگر هم متحد پیدا کند، بیشتر دنباله رو متحد کذائی خواهد بود تا همراه و رهنمای پیگیر آن.
• «چپ» گیج به قول شما هم شعار «اندیشه هیچ و عمل همه چیز» را می دهد:
• شعار «تفاوت در عندیشه، وحدت در امل» را.

• مسئله اما این است که به قول ماکسیم گورکی (اگر اشتباه نکنیم) نخست باید «از عالم خریت بیرون آمد و وارد خطه انسانیت شد» (نقل به مضمون)
• و این تنها از طریق از آن خود کردن تئوری رهائی بخش به میراث مانده از مارکس و انگلس و لنین امکان پذیر است.

• کارگر منفرد که جای خود دارد، حتی حزب و سازمان و گروهی که با هنر تفکر مفهومی بیگانه است و حرف دهنش را نمی تواند درست فرمولبندی کند، اگر هم متحدی پیدا کند، دنباله رو اش خواهد بود.

8
حاکمیت طبقه کارگر بدون متحدین نزدیک و دورش، تصور کودکانه ی بیش نیست.

• حاکمیت طبقه کارگر موضوع بحث ما نبود.
• موضوع بحث ما «درخودی» و «برای خودی» طبقه کارگر بود.
• ولی روی هم رفته حق با شما ست.

9
هرچند طرح شعار ۹۹% میتواند به ماستمالی کردن نقش رهبری طبقه کارگر بکشد، آنچنان که در برخی موارد کشیده شده است، در عین حال این شعار میتواند بمثابه اتلافی نیرومند بر علیه نظام سرمایه داری تلقی شود.

• منظورتان از «اتلاف نیرومند» چیست؟
• اتلاف یعنی تلف کردن.

• این « شعار ۹۹%» به حدس حسن در صنایع ایدئولوژیکی امپریالیسم سرهم بندی شده و شعاری بسیار حساب شده، سنجیده و اندیشیده است، احتمالا شاهشعار امپریالیسم است!

• در این شعار «چشم اسفندیار» جنبش رهائی بخش اجتماعی هدف گرفته شده است:

• سوبژکتیویته تاریخ (رسالت طبقاتی طبقه کارگر)!

با پوزش از صراحت کلام و ناتوانی از فرمولبندی احترام امیزتر نظرات خام خویش.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر