۱۳۹۱ خرداد ۲۱, یکشنبه

سیری در اشعار دکتر بهروز آرمان (11)

ایدئولوژی پوچی

پرواز
شین میم شین
• دیگر مرا
• هیچ چیز دلخوش نمی کند.

• هیچ چیز
• مرا
• دل،
• خوش نمی کند.

• این آشیان
• که با آنهمه دلدادگی
• ذره دره ساختیم،
• دیگر مرا
• پناهی نمی دهد!
• گرما نمی دمد!

• ازبغض این قفس
• در گوشه می خزم،
• پرهای درشکسته پرواز
• در خلوت غمم
• به آغوش می کشم،
• در بهت و درد،
• چشمان اشکبار
• از روزن قفس
• بر نازابر سبکبال دور
• به حسرت می افکنم.
• دیگر مرا
• هیچ چیز
• دل،
• خوش نمی کند.
پایان

ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر «پرواز»

حکم اول و دوم
دیگر مرا
هیچ چیز دلخوش نمی کند.

هیچ چیز
مرا
دل،
خوش نمی کند.

• ظاهرا در تمام کائنات چیزی یافت نمی شود، که شاعر را دلخوش کند و دل او را خوش.
• همه چیز ظاهرا در ظلمتی قیرگون فرو شده و از امید حتی روزنه ای به چشم نمی خورد.
• انگار شاعر محبوس حبسی به وسعت دنیا ست، تنهای تنها ست.
• او انگار علیرغم همبائی با زن و بچه و دوست و آشنا بیکس و تنها ست.
• انگار علیرغم برقراری دهها پیوند صوری، بی پیوند ماهوی است.
• این روحیه و وضع و حال شاعر یاد آور روحیه و وضع و حال خرده بورژوازی است!

حکم سوم
این آشیان
که با آنهمه دلدادگی
ذره دره ساختیم،
دیگر مرا
پناهی نمی دهد!
گرما نمی دمد!

• شاعر در این بند شعر دست به استدلال می زند و برای توضیح روحیه و وضع و حال خراب خویش دلیل می آورد:
• او با یکدنیا دلدادگی ذره ذره خانه ای ساخته و خانه ایدئال او اکنون درندشتی یخزده است:
• نه پناهش می دهد و نه گرما می دمد.

• این بند شعر، شاید صادقانه ترین انعکاس وضع و حال شاعر باشد و بی آلایش ترین اعتراف او به بی محتوائی ارزش واره های جامعه و جهان خویش!

• ما با همین روحیه و وضع و حال روانی در کلیه آثار و اشعار دکتر اسعد رشیدی ـ بدون استثناء ـ برخورد می کنیم:


دکتر اسعد رشیدی
مرگ سنگ
(۵-٨-۲۰۰٣)
سرچشمه:
اخبار رزو
www.akhbar-rooz.com

• چه ‌نشانی از تو به ‌جای خواهد ماند،
• سنگفرش عبوس؟

• جاپای هزاران سال
• حضور آرامشی ابدی را آشفته‌ می کند،
• با مرگی
• نه ‌بازتاب باران و باد،
• که‌ از ابتذالی تاریخی تهی می شود.

• پس رگه ی مرده ‌ات
• ساعات تب زده ‌از سر گذشته ‌اند

• هجوم عابران یخ
• چهره‌ ات را خاک و وهن می کند.

• شب مست، سکندری می خورد
• با مشتی ستاره‌ در کف

• و ماه‌ تلخ
• طپش جاده ‌های وهم آلوده ‌را درنگ پذیر می گرداند.

• چه‌ بی نشانی
• سنگفرش عبوس!

دکتر اسعد رشیدی
دریا
(۶-٣-۲۰۰۵)
سرچشمه:
ئیرما
http://irma-a.blogspot.com

• موجودی حقیر را می مانست
• به گردابی مه آلوده گرفتار
• با آرامش چشمه ای خرُد
• که سوزش هزاران سنگ ریزه نومید
• در اندام برهنه اش شعله می کشید
• پنداری، حسرتی است بزرگ
• که دریا
• در خواب های آشفته اش تکرار می کرد.
.......
• هم او ست
• که زمزمه می کرد
• آهنگ مرگی زودرس
• اگر چه
• گناهانش به عقوبتی دیرینه سال آلوده بود
• چون فراز فواره ای
• که با طپشی مبهم
• روز شمار پاره ای را مسخ می کرد.

دکتر اسعد رشیدی
تالاب رؤیاها (1)
سرچشمه:
ئیرما
http://irma-a.blogspot.com

• بغض غلیظ ابر
• آن سوی دریا می ترکد
• شبانه ‌آوازی حزین می خواند،

• آن سوتر
• سایه ‌ی سنگین وهنی بر دریا
• نمای خاموشی گزیده‌ است.

دکتر اسعد رشیدی
تالاب رؤیاها (3) (بخش آخر)
(۲٣-۱۰-۱۹٨۹)
سرچشمه:
ئیرما
http://irma-a.blogspot.com

• باورکن
• منظرگاهی که‌ به ‌آن خیره ‌می نگریستی
• خانه ‌ات نبود

• آنجا،
• ساعات مرگ خویش می بافتی

• و بافه ‌می کردی
• خرمن رؤیاهایت را
• بی آنکه ‌حریق زودرس را
• انتظاری طولانی کشیده ‌باشی.

دکتر اسعد رشیدی
کودک و ماه (مندال و مانگ)
(8. 2. 1997)
سرچشمه:
اخبار روز
www.akhbar-rooz.com

• کومه های بی هیمه و دود،
• اجاق های بی آتش و خاکستر،
• آسمان پریده رنگ،
• ابرهای مچاله در دست باد،
• کوهستان های مغموم
• و مردانی از پی یابوهای پیر
• با یال های ریخته و
• سرهای بزرگ
• و چشمانی گشاده رو به دشت...
حکم سوم
این آشیان
که با آنهمه دلدادگی
ذره دره ساختیم،
دیگر مرا
پناهی نمی دهد!
گرما نمی دمد!

• خانه سازی به چه معنی است؟

• چرا باید کسی پس از اتمام بنای خانه ایدئال خویش احساس خلأ و پوچی کند؟

• پاسخ به همین پرسش ها ست که ما را به روانشناسی خرده بورژوازی رهنمون می شود.

• مسکن ـ بطور کلی ـ یکی از مایحتاج اولیه بنی بشر و چه بسا حتی همه موجودات زنده است.

شاعر اگر واقعا مولد خانه خویش بود، هرگز پس از اتمام بنای آن احساس خلأ و پوچی نمی کرد.
چرا و به چه دلیل؟
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر