• مارتین لوتر کینگ عزیز، برای اثبات تئوری موسوم به «مقاومت منفی» خود آسمان و ریسمان را به هم می بافند:
حکم اول
تاریکی تنها با نور پایان می یابد.
تاریکی تنها با نور پایان می یابد.
• اولین ترفندی که برای خودفریبی و احیانا عوامفریبی به خدمت می گیرند، عبارت است از پایان تاریکی بوسیله نور.
• ایشان نور و تاریکی را پرسونالیزه می کنند.
• این کاری است که از هزاران سال پیش انجام می گیرد:
• نبرد نور با ظلمت!
• و هزاران سال است که هر طبقه اجتماعی نور و ظلمت را به سلیقه طبقاتی خویش تفسیر می کند.
• شکی نیست که نور نافی تاریکی است، ولی عکس این هم صادق است:
• تاریکی هم به نوبه خود نافی نور است.
• اما در هر صورت، برای توضیح مسائل اجتماعی نمی توان و نباید به ناتورالیزه کردن انها مبادرت ورزید.
حکم دوم
عشق یگانه نیروی نبرد با نفرت است!
عشق یگانه نیروی نبرد با نفرت است!
• ترفند مارتین لوترکینک در این حکم برملا می گردد:
• به جای نور، عشق قرار می گیرد و به جای تاریکی، نفرت!
• و بلافاصله عشق به عنوان «یگانه نیروی نبرد» قلمداد می شود.
• خودفریبی و عوامفریبی هزاران فرم دارد.
• این هم یکی از آنها ست:
• عشق مجرد (انتزاعی) در هر صورت، در دیالک تیک عاشق و معشوق جامه مشخص می پوشد، نفرت هم به همین سان.
• و لذا این سؤال پیش می آید که عشق به کی و یا به چی یگانه نیروی نبرد کذائی بر ضد نفرت به کی و به چی محسوب می شود؟
• تبلیغ عشق بره به گرگ ـ علیرغم طنین هومانیستی خوشایندش ـ بوی کشتارگاه غرقه در خون می دهد.
• توصیه معقول به مارتین لوترکینگ و پیروانش این است که نخست دندان های تیز و دراز گرگ راباید بیرون کشید و بعد به منبر رفت و عشق بره به گرگ را موعظه کرد.
در غیر اینصورت، موعظه انتزاعی هومانیست های کوته بین به گمراهی گله ی بره منجر خواهد شد و بره های خدا را به قتلگاهی مخوف «رهنمائی» خواهد کرد!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر