اکتبر سال 2001
شعري براي تنهايي مردم جهان
شعري براي تنهايي مردم جهان
• ب
• مثل بمب
• مثل برنج
• مثل باروت
• رؤياي دريا داشت ماهي
• رؤياي دريا داشتم من
• كابوس مرداب را تاب آورد
• كابوس مرداب را تاب آوردم
• به خرده ناني قناعت كرد
• قناعت كردم
• تو بودي كه تاب نياوردي.
• در خواب بودم
• كابوس بود، خواب هايم
• در خواب به من تازيانه زدي
• تو آغاز كردي
• با بمب و
• برنج
• و باروت
• گرسنه بودم من
• گرسنه بودم من
• پابرهنه
• سرگردان
• در كوچه ها مي گشتم
• مي گشتم
• ويران بودم من
• ويران
• از ويراني كودكانم
• از ويراني زنانم
• مردانم را پيش از آن برده بودي
• بازگشتني در كار نبود
• نه حتا
• پيراهني براي بوييدن
• چرا صلح نمي خواستم
• مي خواستم
• ستيزه جو نبودم من
• صلح مي خواستم
• و گوشه اي از خاك جهان را
• ـ كوچك ـ
• براي آن، كه بياسايم
• و چهره ها را مرور كنم
• تار و درهم بود تصاوير
• ـ تصويرها پيش از اين سوخته بودند
• سوزانده بودي شان تو ـ
• به كابوس رضايت داده بودم
• به اندك
• به اندك
• به ذره
• به قطره
• تا فقط باشم
• نگذاشتي
• ...
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر