۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (19)

دوست داشتن
سیاوش کسرائی
شین میم شین

• ما شقایق کوهستان های وطن مان را
• داریم
• و هر که را
• که تاب این آتش رویان را
• در سینه دارد

• ما شقایق ها را دوست داریم
• و روییدن و بالیدن شان را
• و به شباهنگامی چنین
• پاسداری شان را
• گرد آمده ایم

• ما گل ها را دوست داریم
• و نه تنها
• گل های گلخانه را
• که گل های وحشی خوشبو را هم
• و آزادی گفتن کلام عطر آگین دوست داشتن را

• هر که گلی می پسندد
• و هر که گیاهی
• و هر که رویش جاودانه جان را
• باور دارد
• با ما در این برخاستن یگانه است
• و ما برخاسته ایم
• تا بیگانگی را باطل کنیم
• با ترانه مهر
• و در برابر آن که چیدن گل ها را داس درو به دست دارد
• با کینه مادران

*****
• جدایی را همچنان
• سنگ بر سنگ می نهند
• و اینک دیواری است

• بگذار بر این دیوار
• مرغ من بنشیند
• و دست تو
• او را کریمانه دانه بخشد
• و دیوار
• پله ای باشد
• برآمدن ما را

• چه، در بالا
• یک آسمان
• به چشمان ما نگاه می کند
• و در پایین
• گهواره و گور ما ست
• که بر آن
• همواره شقایقی سوزان می روید

تلاشی برای تحلیل شعر
دوست داشتن

• سیاوش باید این شعر را برای قرائت در گردهمائی ئی از نمایندگان اقشار و طبقات اجتماعی مختلف نوشته باشد.
• سیاوش شاعر محض ـ هرگز ـ نبوده است.

• شاعر محض بودن دشوار نیست.

• شاعر محض «آزاد و رها» و بی بند و بار است، هر چه می خواهد می بافد، نانی در می آورد ـ و بی اعتنا به هست و نیست ـ می گذرد.
• شاعر محض ـ بسان آنارشیستی بی خیال و خودخواه ـ دیوارهای ضرورت را نمی شناسد.
• امروز به این می تازد، فردا به آن، امروز به این می نازد، فردا به آن.
• و واژه های توخالی اش را به وسواسی عظیم ـ فخرفروشانه ـ سوهان می زند و سودائی جز «بدر بردن گلیم خویش از موج» ندارد.

• سیاوش اما ـ به قول به آذین ـ در لا به لای دیوارهای ضرورت به پیش می تازد.
• آزادی ـ به معنی هگلی آن ـ درک ضرورت است.
• آزادی به نظر سیاوش ـ اما ـ ریختن درک ضرورت در قالب پراتیک زنده و پیشرفت جوی زندگی است.
• آزادی حرکت بی امان پر افت و خیز در بستر دیالک تیکی جبر و اختیار است.

• نه، سیاوش شاعر محض ـ هرگز ـ نبوده است.
• او شاعر توده ها ست، منادی و چاوش و سردار مادی و معنوی پیشرفت اجتماعی است.
• شاید از این رو ست که حریفی سیاوش را «شاعر پارتیزان» نام داده است.

• سیاوش فقط ستایشگر پهلوانان توده ها نبوده است.

• او خود یکی از ستایش انگیزترین پهلوانان طراز نوین توده های پهلوان پرور است.
سیاوش پهلوانی تمامعیار است، از سر تا پا و از پا تا سر!

حکم اول

• ما شقایق کوهستان های وطن مان را

• داریم
• و هر که را
• که تاب این آتش رویان را
• در سینه دارد

• انسان ها ـ در جامعه کالائی ـ تنها معیاری که می شناسند، «کالا» است.

• از این رو ست که نویسنده تیزهوشی به نام فریدون تنکابنی از «پول به مثابه معیار معیارها» سخن گفته است.

• پول نیز ـ در تحلیل نهائی ـ کالائی بیش نیست.

• پول به عبارت دقیقتر، دیالک تیکی از وسیله و هدف است، دیالک تیکی از کالا بمثابه وسیله و کالا به مثابه هدف است.

• پول کالای خاصی است که برای تصاحب کالاها تولید شده است.


• انسان ها در دور و بر سیاوش به میزان کالای خویش می نازند، به املاک و مستغلات و کارخانه و ماشین و گردش های سالانه و حرمسرا و نوکر و کلفت و روابط خود با صاحبنفوذان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، هنری و غیره.

• سیاوش آنتی تز اینها ـ همه ـ است و بی نظیری طراز نوین سیاوش، درست در همین جا ست.

• سیاوش به «شقایق کوهستان های وطن» ـ وطن به معنی طراز نوین آن ـ می نازد و خود یکی از آنها ست.


• سیاوش و همانندانش شهیدان زنده اند.


• شقایق سرخ سیاوش حتما نباید انگ ملی بر پیشانی داشته باشد.

• برای سیاوش و همانندانش ملی و بین المللی ـ با هم ـ دیالک تیکی را تشکیل می دهند.

• برای او همانقدر که خسرو روزبه عزیز است، به همان سان نیز سالوادور آلنده و هزاران شهید پیکار بین المللی کار و سرمایه عزیزند و همه ـ بدون استثناء ـ دار و ندار او را تشکیل می دهند.


• سرچشمه امید سیاوش رویش مهارناپذیر همین شقایق های خونین است.


• سیاوش اما پهلوان و پهلوانپرست محض نیست.


• تار و پود ضمیر خروشان سیاوش به دیالک تیک ماتریالیستی سرشته است.

• پهلوان برای سیاوش تنها در دیالک تیک رهبر و تشکیلات، در دیالک تیک سرلشکر و لشکر، در دیالک تیک قهرمان و توده و خلاصه کلام، در دیالک تیک خاص و عام معنی دارد.

• حریفی بر آن بود که کمتر کسی مثل سیاوش به درک و هضم و کاربست دیالک تیک ماتریالیستی دست یافته است.

• او سیاوش را جانشین بلافصل ارانی می دانست.

• ما باید ضمن تحلیل اشعار و آثار سیاوش به صحت و سقم این ادعا پی ببریم.


• از این رو ست که سیاوش بلافاصله اضافه می کند:
• «و هر که را که تاب این آتش رویان را در سینه دارد.»

• پهلوان (شقایق خونین) بدون توده (یعنی بدون دارندگان تاب آتش رویان در سینه) هیچکاره است و توده بدون پهلوان، کور و گیج و سر در گم.
• سیاوش می داند که هستی مادی نه جولانگاه استثناء ها، بلکه جلوه گاه لایزال دیالک تیک استثناء و قاعده است.

• همه نمی توانند و نباید شقایق خونین باشند.

• شقایق خونین تک و توک می روید، استثناء است.
• اما توده هائی که این آتش رویان را در سینه خویش روشن نگه می دارند، قاعده اند.

حکم دوم

• ما شقایق ها را دوست داریم

• و روییدن و بالیدن شان را
• و به شباهنگامی چنین
• پاسداری شان را
• گرد آمده ایم

• سیاوش با تردستی یک مبارز طراز نوین، وجوه مشترک نمایندگان اوپوزیسیون ضد استبدادی ـ ضد استعماری را از متن واقعیت جامعه بدر می کشد و عرضه می کند:
• دوست داشتن شقایق ها و رشد و رویش آنها را.

• کشف علاقه مشترک ـ اما ـ در قاموس پارتیزان شاعر نمی تواند فقط در حرف باشد.
• علاقه به چیزی در دیالک تیک حرف و عمل، در پاسداری از آن چیز معنی پیدا می کند.

• و هدف از این گردهمائی نیز همین باید باشد:

• پاسداری مشترک از رشد و رویش شقایق ها.

حکم سوم

• ما گل ها را دوست داریم

• و نه تنها
• گل های گلخانه را
• که گل های وحشی خوشبو را هم
• و آزادی گفتن کلام عطر آگین دوست داشتن را

• سیاوش بلافاصله از شقایق به گل ها می گذرد، از خاص به عام.

• وقتی از تسلط سیاوش به دیالک تیک ماتریالیستی سخن می گوئیم، منظورمان همین است.


• سیاوش ـ بی شباهت به گله شاعران و روشنفکران پر مدعای ایران ـ به شناختافزارهای دیالک تیکی وقوف ستایش انگیز دارد و ما در روند بررسی اشعار و آثار او کشف چند و چون این تسلط تعیین کننده را هدف خود قرار داده ایم.

• اگر منظور از شقایق مبارزان سرخ باشد، منظور از گل ها مجموعه طیف ضد استبداد است.
• سیاوش فقط شقایق های سرخ را دوست ندارد، بلکه ـ اصولا ـ همه گل ها را دوست دارد.

• سیاوش هومانیستی تمامعیار است.


• شاعر مولدین ستاینده بی چون و چرای زیبائی در همه فرم های آن است، چه گل های گلخانه تربیت یافته در مکتب گردان های سرخ و چه گل های وحشی خودرو و خودپوی خوشبو.

• مفاهیم سیاوش، سنجیده، سوهانخورده و جا افتاده اند.

• برای آشنائی با جهان بینی سیاوش باید این مفاهیم را کشف و مورد بررسی قرار داد.


• مفهوم «گل های گلخانه» یکی از این مفاهیم است که سال ها بعد در واپسین اشعار سیاوش ـ در غربت و در بدری ـ از نو به کار گرفته می شود:


• گیرم که گلدان های بلورین را
• گیرم که گلدان های این گلخانه را بر سنگ بشکستند
• خیل گرازان را
• گیرم به باغ آرزوپرورده‌ی ما در چرا بستند
• با آنچه در راه است
• ترفند بیهوده ا‌ست
• بر یورش او هیچ رهبندی نمی‌پاید
• چون دررسد هنگام
• با موکبش پرگل
• بهار جاودان از راه می‌آید.
شهریور ۱۳۶۲

• مفهوم «گلخانه و گل های گلخانه» اکنون از صراحت تام و تمام می گذزد.

• گل های گلخانه به گل های تربیت یافته در مکتب گردان پرولتاریا اطلاق می شود و شقایق وحشی به رزمندگان خودرو، تکرو و تنها.

• سیاوش از عشق خویش به هر دو سخن می گوید، گیرم که اولی پاره قلبش باشد و دومی دشمن کین توزش.

حکم چهارم

• هر که گلی می پسندد

• و هر که گیاهی
• و هر که رویش جاودانه جان را
• باور دارد
• با ما در این برخاستن یگانه است
• و ما برخاسته ایم
• تا بیگانگی را باطل کنیم
• با ترانه مهر
• و در برابر آن که چیدن گل ها را داس درو به دست دارد
• با کینه مادران

• ما برای تحلیل این حکم باید آن را نخست به تزهائی تجزیه کنیم:

تز اول

• هر که گلی می پسندد

• و هر که گیاهی

• سیاوش اکنون از مقوله «گل» به مقوله «گیاه» می گذرد.
• او از شقایق شروع کرده است، از پل گل گذشته است و به گیاه رسیده است.

• فقط و فقط کسی می تواند با چنین دقت فلسفی استدلال کند که به ظرافت های دیالک تیک ماتریالیستی واقف باشد.


• ما برای اثبات صحت ادعای خود تعریف سه مقوله مهم فلسفی را مو به مو نقل خواهیم کرد:

• مقولات عام و خاص و منفرد را که تشکیل دهنده دیالک تیک واحدی اند.
• سیاوش دیالک تیک عام و منفرد را یکبار به شکل دیالک تیک شقایق و گل بسط و تعمیم می دهد و بعد به شکل دیالک تیک گل و گیاه.
• اگر مارکس و انگلس و لنین هم بودند، همین جوری استدلال می کردند.

• اما خاص کجا ست؟


• سیاوش دوبار دیالک تیک منفرد و عام را بسط و تعمیم داده است.

• او که از خاص سخن نگفته است.

• خاص اما به شکل گل بسط و تعمیم یافته است.

• خاص خود عام و منفرد همزمان است.
• خاص (گل) عام است در سیستم مختصات اول (در دیالک تیک شقایق و گل) و منفرد است در سیستم مختصات دوم (در دیالک تیک گل و گیاه)

تعربف دایرة المعارفی

• خاص در قیاس با منفرد مقام عام دارد و در قیاس با عام مقام منفرد.

• به عبارت دیگر خاص در مقابل چیزها، روندها و خواص منفرد مشخص و معین رتبه عام دارد، اما در عین حال درمقابل چیزهای عامتر به درجه منفرد تنزل می یابد.

تز دوم
• و هر که رویش جاودانه جان را

• منظور شاعر از مفهوم «جان» چیست؟
• جان در فلسفه هگل به معنی شعور است.
• هگل گفته بود که جان با شیر مادر وارد اندام کودک می شود.

• پدر دیالک تیک ایدئالیستی از دیالک تیک شیر و جان سخن گفته است، از دیالک تیک ماده و روح.


• منظور سیاوش ـ احتمالا ـ همین مفهوم هگلی است.

• رویش جاودانه جان، یعنی رشد بی امان شعور.
• شعور خود دیالک تیکی از خودآگاهی و محیط زیست آگاهی است، دیالک تیکی از خودشناسی و جامعه شناسی است.

تز سوم

• هر که گلی می پسندد

• و هر که گیاهی
• و هر که رویش جاودانه جان را
• باور دارد
• با ما در این برخاستن یگانه است

• پیش شرط یگانگی در قاموس سیاوش عبارت است از دوست داشتن شقایق ها، گل ها و گیاهان.
• منظور سیاوش یگانگی همه نیروهای ضد استعماری و ضد استبدادی اعم از شقایق، گل و گیاه است، اعم از نمایندگان سیاسی کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی است که توده های مولد و زحمتکش اکثریت آنها را تشکیل می دهند.

• اما در این گفته معنی دیگری نیز آشیان دارد:
• شقایق ها، گل ها و گیاهان، مظهر زیبائی هستی اند، مظهر حیات اند، بخشندگان بی دریغ اکسیژن اند، نابودسازان گاز اختناق آور اند، مولدان مواد حیاتی لازم اند و حلقه آغازین زنجیر زیست را تشکیل می دهند:
• بدون گیاه نانی در سفره، گوشتی در خمره و عطری در شیشه نخواهد بود.

• گیاه در همه فرم های آن بیانگر سمبولیک توده های مولد است، که وظیفه تولید مادی و در تحلیل نهائی معنوی را بدوش مجروح خویش می کشند و چه بسا خود از آن بی بهره اند.
• هرکس دوستدار توده ها و رویش جاودانه جان است، با سیاوش در این خیزش یگانه است.

• انسان برای سیاوش مفهومی نوعی است.
• انسان تقسیم ناپذیر است.
• انسان را نمی توان به هیچ دلیلی و به هیچ بهانه ای به عالی و پست طبقه بندی کرد.
• تنها تفاوت مشروعی که میان انسان ها وجود دارد، تقسیم اجتماعی کار است و بس.
• که در واقع الزامی است و تفاوتی بنیادی محسوب نمی شود.

تز چهارم

• و ما برخاسته ایم

• تا بیگانگی را باطل کنیم
• با ترانه مهر
• و در برابر آن که چیدن گل ها را داس درو به دست دارد
• با کینه مادران

• هدف از این خیزش باطل کردن طلسمی به نام بیگانگی است.
• بیگانگی میان طبقات اجتماعی ضد استبداد و ضد امپریالیسم.

• سیاوش برای باطل کردن طلسم بیگانگی، جادوئی به نام مهر در آستین دارد.
مهر نسبت به دوستداران شقایق و گل و گیاه و رویش جاودانه جان.

• ولی جامعه طبقاتی عرصه ستیز طبقات اجتماعی است.

• دوستداران زیبائی با دشمنان آن مواجه اند.
• سیاوش در برابر دروگران داس به دست گل ها مبلغ قهر است، قهری از جنس کینه مادران، قهری مقدس به قول ژان لافیت.
• رهائی در سینی سیمین به کسی هدیه داده نمی شود، بلکه در مبارزه ای چه بسا دشوار و طولانی حاصل می آید.

حکم پنجم

• جدایی را همچنان

• سنگ بر سنگ می نهند
• و اینک دیواری است

• سیاوش در این حکم از تفرقه و پراکندگی نیروهای اوپوزیسیون طرفدار دموکراسی و استقلال شکوه دارد.
• تفرقه ای که تشدید می شود.
• تفرقه ای که همچنان و هنوز پا بر جا ست.
• ستاینده دوستی میان طبقات ضد استبداد و ضد امپریالیسم مخالف سرسخت تفرقه و جدائی است.

حکم ششم

• بگذار بر این دیوار

• مرغ من بنشیند
• و دست تو
• او را کریمانه دانه بخشد
• و دیوار
• پله ای باشد
• برآمدن ما را

• سیاوش در این حکم از دیوار تفرقه پلی می سازد، پلی برای نزدیکی نیروهای متعلق به طبقات اجتماعی ترقی خواه، پله ای برای برآمدن، پله ای برای عروج به قله آزادی و رهائی، پله ای برای شناخت یکدیگر، پله ای برای خودشناسی و جامعه شناسی و جهان شناسی، پله ای برای پیشرفت اجتماعی.

پله مفاهیم اصطلاح هگلی است که از زبان پارتیزان شاعر روی صفحه کاغذ می آید.


حکم هفتم

• چه، در بالا

• یک آسمان
• به چشمان ما نگاه می کند
• و در پایین
• گهواره و گور ما ست
• که بر آن
• همواره شقایقی سوزان می روید.

• دلیل از بین بردن تفرقه را شاعر در این حکم شاعرانه به تقریر می کشد.

باید یکی شویم، اگر شرمنده آسمان گشتن نمی خواهیم، شرمنده آسمانی غرقه در ستاره ها، به قول محمد زهری.
باید یکی شویم، اگر شرمنده گهوار و گور خود ـ زمین ـ گشتن نمی خواهیم.
زمینی که زاینده دردمند شقایق ها ست.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر