۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

سوسیالیسم به جای بربریت (8)

مارش بشریت
اثری از آلفارو سیکوه ئیروز

سوسیالیسم به جای بربریت
(مدخلی بر بحث در باره آینده)
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
برگردان شین میم شین

کسی که به نیت مسالمت جوئی تصور می کند که می توان به قهر انقلابی چشم پوشید و یا با عمده کردن شیوهً قانونی مبارزه، استفاده از قهر انقلابی را رد کرد و حتی برضد آن موضع گرفت، خود را پیشاپیش در خدمت مناسبات حاکمه قرار می دهد و به پذیرش تداوم آن تن در می دهد.

• فقط در جامعهً کمونیستی، وقتی که مقاومت سرمایه داران برای همیشه درهم شکسته، وقتی که سرمایه داران، دیگر وجود خارجی ندارند، وقتی که طبقات یعنی تفاوت میان اعضای جامعه در رابطه با مالکیت بر وسایل تولید، از بین رفته است، آری فقط در این زمان است که دولت رو به زوال می رود و می توان از آزادی سخن گفت.

• البته این مرحلهً نوین دموکراسی که سزاوار صفت دموکراسی است، ساختار هنجارمند خود را لازم خواهد داشت.
• فرمی که اکثریت عظیمی از تودهً مردم را در اجرای قدرت دولتی سهیم می کند و به عامل فعال تصمیمگیری در جامعه ارتقا می دهد، باید قوام یابد و در روند تشکیل دموکراتیک نشو و نما کند.

• همین روند، در مورد دوران گذار نیز صادق است.

• برای گذار از دیکتاتوری پرولتاریا به اتحادیه افراد آزاد، به کاتالیزاتورهای سیاسی و دولتی در حیات اجتماعی احتیاج خواهد بود.
• این کاتالیزاتورها باید در فرم سازمان دولتی دیکتاتوری پرولتاریا تعبیه شوند.

• ما در فصل ششم این مساًله را وسیعتر مورد بحث قرار خواهیم داد و در فصل نهم به نقش حزب کمونیست در این زمینه اشاره خواهیم کرد.

مارکس و انگلس از نخستین «خط مشی های» ضرور نام می برند که «از نظر اقتصادی ناکافی اند و رعایت شان دشوار بنظر می رسد، ولی در جریان جنبش نشو و نما می یابند و به عنوان وسایلی برای تحول مجموعهً سیستم تولیدی صرفنظر ناپذیرند.»

• آنها دخالت هرازگاهی در مناسبات موجود را به نام می نامند.

• دخالت هائی، که برای درهم شکستن اولین سدهای موجود در جلوی جریان دوران گذار ضرورند و بدون آنها نمی توان انتظار تغییری در جامعه داشت.
• ولی بنا بر ضرب المثلی، «روم را در یک روز نساخته اند
» و هیچ قاعدهً کلی وجود ندارد که بر اساس آن این گذار در سراسر جهان بطور یکسانی جامهً عمل پوشد.
• درست برعکس، مارکس و انگلس تاًکید می ورزند، که «این خط مشی ها در کشورهای مختلف، مختلف خواهند بود.
»

• آنچه آنها به عنوان نخستین اقدامات برای پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری، تقریبا بطور عام نام می برند، منطبق است با برنامهً عملی مشخص سال 1848 .

• برخی از آنها می توانند، هنوز هم صادق باشند و برخی به سبب تحولات سرمایه داری در مرحلهً امپریالیستی آن و امروز در مرحلهً انحصاری ـ دولتی آن (که خدعه گرانه لیبرالیسم نو نامیده می شود) و با پیدایش فرم های جدید وسایل تولیدی، کهنه شده اند.

• برنامهً عملی یک چیز است و تصورات ما از سوسیالیسم یک چیز دیگر.
• آندو دارای مبادی و مقام تاریخی مختلف اند.
• آنها را نباید با هم قاطی کرد.
• تصورات ما از سوسیالیسم بخشی از برنامهً عملی حزب کمونیست، برای رسیدن به آماج دراز مدت است.

• آنها نشاندهندهً مسیری اند، که در آن تحولات اجتماعی باید صورت گیرند.

• زمان آغاز این تحول مندرج در برنامهً حزب کمونیست، یعنی انقلاب سیاسی را نمی توان غیبگوئی کرد.
• راه حرکت بسوی آن عبارت است، از عمل سیاسی در جامعهً موجود.

• این عمل سیاسی قواعد تاکتیکی و استراتژیکی دیگری دارد که با قواعد انقلاب از زمین تا آسمان متفاوت اند.


• این عمل سیاسی آماج های بلاواسطهً نزدیکی را در چاچوب جامعهً سرمایه داری پیش چشم دارد.

• تعیین این آماج ها و تطبیق آنها برشرایط تغییریابنده، وظیفهً برنامهً عملی حزب کمونیست است.
• اینجا ست که موافقت های سیاسی (کومپرومیس ها) می توانند وارد عمل شوند و به تغییر چند و چون آماج های مورد نظر منجر شوند.

• نظرات برنامه ای معیار تعیین هویت احزاب محسوب می شوند.

• خط مشی ها اما (همانطور که در مانیفست آمده است)، بیانگر عمل سیاسی مشخص، تحت شرایط مشخص اند.

• این یک تفاوت بنیادی است و مارکس و انگلس با بیان «احکام ناکافی و کوتاه مدت» نشان می دهند، که آنها فقط گشتاورهائی از دوران گذار اند و می توانند فرا رویند و درخدمت آماج های جامعهً بی طبقه قرار گیرند:

• «اگر پرولتاریا در مبارزه بر ضد بورژوازی، ضرورتا به عنوان طبقه، متحد شود و بوسیلهً انقلاب، خود را به مقام طبقهً حاکمه ارتقا دهد و به عنوان طبقهً حاکمه بطور قهر آمیز مناسبات تولیدی کهنه را تغییر دهد و با تغییر مناسبات تولیدی، شرایط وجودی تضاد طبقاتی و طبقات بطور کلی را نفی کند، همراه با آن، حاکمیت خود را به عنوان طبقه نفی خواهد کرد.»

• (برنامهً کمونیست ها در جامعهً سرمایه داری که هدفش ساختمان سوسیالیسم است، با برنامهً عمل سیاسی روزمرهً آنها در چارچوب جامعهً سرمایه داری تفاوت دارد.)

• مارکس و انگلس در «مانیفست حزب کمونیست» زمان لازم برای گذار به کمونیسم را تقریبا خیلی کوتاه تصور کرده بودند.
• ولی بعدها با توجه به تجربهً کمون پاریس نظر خود را در بارهً زمان لازم، مورد تجدید نظر قرار دادند.

• تجارب تاریخی انقلابات سوسیالیستی پیروزمند، انقلاب اکتبر در روسیه، تاًسیس جمهوری خلق چین، پیروزی نبرد رهائی بخش انقلابی در کوبا و ویتنام نشان داده اند که از پایان نبرد انقلابی (یعنی تسخیر قدرت سیاسی) تا تاًسیس یک نظام اجتماعی نو، به یک دوران گذار نسبتا طولانی نیاز خواهد بود.


• با تسخیر قدرت سیاسی، بوسیلهً طبقهً کارگر و تغییر مناسبات شالوده ای اقتصادی (یعنی دولتی کردن صنایع بزرگ و مؤسسات مالی و همچنین اصلاحات ارضی)، ساختار فرماسیون سرمایه داری در هم می شکند و سوسیالیسم به عنوان آغاز یک فرم اجتماعی نوین شروع می شود.


• ولی این هنوز بمعنی نفی جامعهً سرمایه داری در مجموع آن نیست.

• زیرا این جامعه از عناصر بیشمار اقتصادی، حقوقی، روندهای اجتماعی شدن انسانی (و آنچه نباید دست کم گرفت) عادات جانسخت در زندگی، ارزشها، فرم های شعور و آگاهی که نمی توان با صدور فرمان یکشبه نیست و نابودشان کرد، تشکیل شده است.

• «مانیفست حزب کمونیست»، از این رو، از صدور حکم در زمینهً راه رسیدن به سوسیالیسم و در باره اقدامات مشخص برای ساختمان جامعهً سوسیالیستی پرهیز می کند.

• ولی عناصر مهم عمل سیاسی را بازگو می کند، که کمونیست ها باید در مد نظر داشته باشند، اگر به تغییرات کوچک، در چارچوب سیستم سرمایه داری قانع نیستند و سودای تاًسیس نظام اجتماعی تازه ای را در سر می پرورانند.

• ضرورت گذار به سوسیالیسم، به سبب وجود تضاد آشتی ناپذیر میان کار مزدبگیری و سرمایه، در ساختار یک فرماسیون تاریخی است و نه در تمایل و یا عدم تمایل پرولتاریا نسبت به جامعهً بی طبقه.

• یا طبقهً کارگر نقش تاریخی خود را جامهً عمل می پوشاند، یعنی شرایط غلامی خود را نابود می سازد و یا همراه با بورژوازی به قهقرای بربریت همگانی سقوط می کند.

• به این هدف نمی توان با یک گام رسید.

• نخست باید تحول سیاسی صورت پذیرد، یعنی دستگاه قدرت دولتی بوسیلهً پرولتاریا در یک عمل انقلابی تسخیر و تغییر داده شود
و برای اولین بار به ابزار حاکمیت اکثریت عظیم مردم تبدیل شود و بدین طریق، مرحلهً بالاتری از دموکراسی قوام یابد.


• نوسازی جامعه، یعنی استقرار مناسبات تولیدی جدید و باصطلاح تجدید ساختار اقتصادی جامعه، تغییر تدریجی شعور اجتماعی (یعنی زندگی معنوی، ارزشگذاری ها و شیوهً رفتار) به یک مرحلهً گذار احتیاج خواهد داشت.

• ساختار و سمتگیری این مرحلهً گذار به استفادهً طبقهً کارگر از حاکمیت سیاسی برای تحکیم، توسعه و تضمین نظام نوین وابسته خواهد بود.

• روند گذار با اقدامات اولیه شروع می شود که سودای رسیدن به آماج های کوتاه مدت را در سر دارد و نه رسیدن به آماج اصلی را.

• به عبارت دیگر هدف فراهم آوردن شرایط لازم برای شروع مرحلهً گذار در مواضع کلیدی حیات اجتماعی است.
• این اقدامات اینجا و آنجا متفاوت خواهند بود و به شرایط اقتصادی ـ سیاسی و نیازهای اوضاع مشخص بستگی خواهند داشت.
• مرحلهً گذار از سرمایه داری به کمونیسم را باید به عنوان ساختار اجتماعی نسبتا مستقلی فهمید که در بستری از تحولات پیاپی بسوی کمونیسم روان است و دست به گریبان تضادهای خاص مرحلهً گذار و بقایای تضادهای طبقاتی است.
• بنا بر منطق فرماسیونی، می توان آنرا اولین مرحلهً دوران تاریخی کمونیسم محسوب داشت، ولی به هیچوجه به معنی کمونیسم و حتی در مراحل اولیهً توسعه اش، به معنی سوسیالیسم تحقق یافته نخواهد بود.

• فرماسیون های اجتماعی را نباید به عنوان واحدهای بسته و نسبت بهم دقیقا مرزبندی شده تصور کرد.


آنها را باید بمثابه روندهای توسعه تلقی کرد که مناسبات تولیدی در آنها گشتاورهای مرکزی تعیین کننده ای را تشکیل می دهند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر