جنگ
هانس شولتسه
برگردان شین میم شین
برگردان شین میم شین
• جنگ عبارت است از ستیز مسلحانه
• میان دولت ها (و یا گروهی از دولت ها)،
• میان ملت ها (مبارزات رهائی بخش ملی و جنگ های ضد استعماری) و یا
• میان طبقات اجتماعی (جنگ داخلی)
• «جنگ عبارت است از ادامه سیاست این و یا آن طبقه اجتماعی.
• در جامعه طبقاتی ـ یعنی در جوامع برده داری، فئودالی و سرمایه داری ـ جنگ های بیشماری رخ داده اند که ادامه سیاست طبقات ستمگر بوده اند.
• اما جنگ هائی هم بوده اند که ادامه سیاست طبقات تحت ستم بوده اند»، لنین می گوید.
• جنگ یک پدیده تاریخی است که در طول عمر جوامع طبقاتی آنتاگونیستی رخ داده است.
• عناصر جنگ ـ البته ـ در جامعه اولیه رشد کرده اند.
• اما برخوردهای قهرآمیز میان طوایف خصلت تصادفی صرف داشته است.
• زیرا این برخوردها از ساختار درونی طوایف ـ بالضروره ـ نشئت نمی گرفتند.
• (اینجا سخن از دیالک تیک ضرورت و تصادف است. مترجم)
• اما با پیدایش جامعه طبقاتی مبتنی بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، جنگ بمثابه وسیله ادامه سیاست، بمثابه فرمی برای زورگوئی غیر اقتصادی ـ بالضروره ـ نمودار شد.
• طبقات حاکمه بوسیله جنگ به تصاحب زورگویانه نعمات مادی، وسایل تولید و همچنین خود مولدین بیواسطه ـ یعنی برده ها، رعایا و کارگران ـ می پردازند.
• بدین طریق، برده داران ـ قبل از همه ـ به قصد دستیابی به برده های جدید، فئودال ها برای دستیابی به اراضی و رعایا و تبدیل اربابان کشور دیگر به دست نشانده های خود دست به جنگ افروزی می زدند.
• در مرحله ما قبل انحصاری سرمایه داری، طبقات حاکمه به قصد دستیابی زورگویانه به بازار مناسب برای کالاهای خود، منابع مواد خام، به قصد تسخیر مستعمرات و از سر راه برداشتن رقبای تجاری مزاحم دست به جنگ افروزی می زدند.
• بورژوازی انحصاری در مرحله امپریالیستی سرمایه داری به نیات زیر دست به جنگ افروزی می زند:
1
• برای تجدید تقسیم جهان بر طبق تناسب جدید قوا میان دولت های امپریالیستی.
• علت تغییر مداوم تناسب قوا عبارت است از توسعه ناهمگون اقتصادی و سیاسی سرمایه داری.
2
• برای زیر یوغ کشیدن خلق هائی که خود را از وابستگی به امپریالیسم آزاد ساخته اند و راه رشد ملی مستقلی در پیش گرفته اند.
• بدترین جنگ ها که در قرن بیستم شعله ور شده اند، جنگ های اول و دوم جهانی بوده اند که بوسیله امپریالیسم آلمان برای تجدید تقسیم جهان صورت گرفته اند و به قتل بیش از 65 میلیون انسان انجامیده اند.
• سرچشمه جنگ ها را آنتاگونیسم هائی تشکیل می دهند که خاص فرماسیون های مبتنی بر استثمار انسان بوسیله انسان و استثمار ملتی بوسیله ملت دیگرند.
I
انواع جنگ ها
• بر خلاف درک های دگماتیکی از جنگ که جنگ را بطور کلی بمثابه آفت محض تلقی می کنند، مارکسیسم ـ لنینیسم میان جنگ های عادلانه و جنگ های ظالمانه، جنگ های انقلابی و جنگ های ارتجاعی فرق می گذارد:
1
جنگ های ظالمانه و ارتجاعی
• جنگ های ظالمانه، جنگ هائی اند که طبقات حاکمه کشوری سیاست مبتنی بر ستم و سرکوب و استثمار خلق خودی و خلق های بیگانه را با توسل به سلاح ادامه می دهند، تا خطه تحت حاکمیت خود را وسعت بخشند و به حفظ زورگویانه قدرت نیروهای ارتجاعی نایل آیند.
2
جنگ های عادلانه و انقلابی
• جنگ های عادلانه به جنگ هائی اطلاق می شود که خلق ها برای رهائی خود از ستم ملی و استعماری و طبقات ستمکش و تحت استثمار و ستم و سرکوب برای رهائی خود از یوغ طبقات ارتجاعی حاکم شعله ور می سازند.
• «جنگ های داخلی هم جنگ محسوب می شوند.
• کسی که مبارزه طبقاتی را برسمیت می شناسد، نمی تواند جنگ های داخلی را برسمیت نشناسد که در هر جامعه طبقاتی ادامه، توسعه و تشدید طبیعی و در شرایط معینی اجتناب ناپذیر مبارزه طبقاتی اند»، لنین می گوید.
• خصلت هر جنگ معین می تواند در طول توسعه جنگ تغییر یابد:
• جنگ عادلانه می تواند تغییر خصلت دهد و به جنگ ظالمانه بدل شود و برعکس.
• این تغییر زمانی صورت می گیرد که منافع طبقات و گروه های اجتماعی معینی در جریان جنگ در مقابل منافع مورد نظر طبقات و گروه های اجتماعی دیگر در مرحله اول جنگ جامه عمل می پوشند.
• برای شناخت ماهیت هر جنگ باید محتوای سیاسی آن را مورد بررسی قرار داد.
• باید این مسئله را روشن کرد که جنگ مورد بحث ادامه کدام سیاست است، ادامه سیاست کدامین طبقات اجتماعی است.
• طبقه کارگر و متحدین آن با حرکت از این نقطه آغازین است که می توانند به تحلیل سیاست طبقات حاکم در دولت های امپریالیستی نایل آیند و بموقع، مبارزه مؤثر بر ضد تدارک جنگ جهانی جدید و یا جنگ های منطقه ای و محدود امپریالیستی را سازمان دهند.
• در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم ـ بر خلاف دوران امپریالیسم ـ جنگ های امپریالیستی دیگر اجتناب ناپذیر نیستند.
• اگرچه در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، خصلت امپریالیسم تغییر نکرده و حتی متجاوزتر و هارتر و درنده تر شده، ولی به سبب وجود دولت های سوسیالیستی، به سبب پشتیبانی دولت های ملی جوان از سیاست صلح طلبانه آنها و به برکت مبارزات نیروهای اجتماعی طرفدار صلح در کشورهای سرمایه داری امکان عینی برای جلوگیری از جنگ جهانی و یا جنگ های منطقه ای محدود امپریالیستی وجود دارد.
• با پیروزی سوسیالیسم در مقیاس جهانی، بشریت برای همیشه از خطر جنگ نجات خواهد یافت.
• زیرا در جامعه سوسیالیستی، نیروهای (طبقات و اقشار) اجتماعی ئی که در ستم و سرکوب و استثمار خلق های دیگر و در نتیجه در جنگ ذینفع باشند، وجود نخواهند داشت.
II
تئوری های امپریالیستی توجیه جنگ
• ایدئولوگ های ارتجاعی بورژوائی می کوشند تا بکمک تئوری های مختلف، ماهیت جنگ را از چشم توده های خلق پنهان کنند، آنها را به انفعال بکشند و یا فعالیت شان را در مسیری مناسب با منافع بورژوازی امپریالیستی سوق دهند.
1
مالتوسیانیسم و ژئوپولیتیک
• در این میان مالتوسیانیسم و ژئوپولیتیک نقش تئوریکی بسیار مهمی بازی می کنند.
• بکمک این تئوری ها بود که فاشیست های ژاپنی، ایتالیائی و آلمانی تسخیر «فضای حیاتی نوین» را بمثابه منافع تماماجتماعی به خورد توده های زحمتکش دادند.
• بنا بر این تئوری ها، جنگ های امپریالیستی پی آمد طبیعی افزایش جمعیت جهان است و جنگ به بهبود وضع زندگی مردم منجر می شود.
2
تئوری های خادم روانشیسم آلمان
• تئوری های همانندی نیز در عصر حاضر برای اثبات حقانیت روانشیسم امپریالیسم آلمان به خدمت گرفته می شوند.
• از آنجمله اند تئوری های ایدئولوگ های آلمانی:
• فوگل، گریم، فرید، گباور.
3
تئوری های خادم امپریالیسم آمریکا
• تئوری های همانندی نیز برای اثبات حقانیت سیاست تجاوزگرانه امپریالیسم آمریکا از طرف ایدئولوگ های امپریالیستی زیر تنظیم شده اند:
• پرسون، هارپر، تومپسون، هاوزر، جیمز و غیره.
4
تئوری حرکت دایره وار و تئوری جامعه صنعتی
• بویژه پس از جنگ جهانی دوم، از طرف متفاوت ترین جریانات فلسفه تاریخ، این ایده ترویج داده می شود که گویا علت جنگ ها اسقلال طلبی خلق ها ست.
• در این زمینه تئوری حرکت دایره وار توینبی و تئوری جامعه صنعتی روستوف نقش مهمی به عهده دارند.
• بنا بر این تئوری ها، گویا دولت های جوان استقلال طلب به سبب ماهیت «پویای» خود موجب جنگ می شوند.
• با توسل به دلایل من در آوردی از این قبیل و با اشاره به گرایش ناشی از توسعه نیروهای مولده مبتنی بر همپیوندی فراملی اقتصادی و سیاسی دولت های سرمایه داری از بین بردن استقلال ملی و استقرار دولت جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا طلب می شود و جنگ برای تسخیر اقتصاد جهانی و برای از بین بردن استقلال ملی کلیه دولت های جهان بمثابه تنها راه چاره قلمداد می شود.
• بدین طریق جنگ طلبی مدام امپریالیسم توجیه و تمجید می شود.
• مراجعه کنید به مالتوسیانیسم، نئومالتوسیانیسم، ژئوپولیتیک، تئوری حرکت دایره وار در سایت دایرة المعارف روشنگری.
5
مکاتب روانشناسی روانتحلیلی
• مکاتب روانشناسی روانتحلیلی که به تحلیل علل جنگ می پردازند، برای جنگ علل روانی می تراشند.
• آنها ادعا می کنند که تجاوزگری و جنگ نتیجه «سرخوردگی» و بحران روحی افراد و جامعه است.
• از آن جمله اند:
• مک نایل، برکودیتس، فلوگل، اتسیونی و امثالهم.
• آنها این سرخوردگی را پیآمد عدم ارضای نیازهای خلق ها و یا نتیجه عدم موفقیت در رقابت اقتصادی و یا کیهانی تلقی می کنند.
• بدین طریق، شروع جنگ های امپریالیستی از روان خلق ها توضیح داده می شود، خلق هائی که در حقیقت طرفدار صلح و خواستار حل صلح آمیز اختلافات بین المللی و علاقه مند توقف مسابقه تسلیحاتی هستند و در دولت های امپریالیستی به مبارزه ای دشوار و سرسختانه ای بر ضد طبقات استثمارگر مشغولند.
6
آنتی کمونیسم
• شایع ترین متد برای توجیه جنگ های امپریالیستی آنتی کمونیسم است.
• ایدئولوگ ها و سیاستمداران تجاوزگر بورژوائی به بهانه خطر کمونیسم برای بشریت، حق و وظیفه و تکلیف اخلاقی دولت های امپریالیستی می دانند که در امور داخلی همه دولت های غیر سوسیالیستی مداخله کنند، به سرکوب خونین هر جنبش مترقی و دموکراتیک بپردازند و حتی در کشورهای سوسیالیستی به احیای زورگویانه سیستم سرمایه داری مبادرت ورزند.
• با دلایل دروغینی از این قبیل است که امپریالیسم آمریکا، پس از جنگ جهانی دوم نقش ژاندارم جهانی را به عهده گرفته و جنگ های امپریالیستی مختلفی را بطور مستقیم و یا غیرمستقیم (بواسطه دول ثالث) به راه انداخته، تا از این طریق سیطره جهانی خود را گام به گام بر قرار سازد.
• مراجعه کنید به صلح، همزیستی مسالمت آمیز.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر