سیاوش کسرائی
• وقتی که دست می طلبد، جان موافق است
• بر کنده دل ز همهمه ها، گفت و گوی ها
• مردی که رأی دیگر دارد
• می ایستد به پا
*****
• گلدان به روی طاقچه
• دفتر به روی میز
• چایی درون فنجان، جان در میان مشت
• در سنگری چنان
• یک مرد در محاصره می ماند
*****
• تا آخرین فشنگ
• با آخرین توان
• در زیر چشم ما
• یک مرد با هزار گلوله
• می اوفتد ز پا
تلاشی برای تحلیل شعر
رأی دیگر
حکم اول
• وقتی که دست می طلبد، جان موافق است
• بر کنده دل ز همهمه ها، گفت و گوی ها
• مردی که رأی دیگر دارد
• می ایستد به پا
• مفاهیم مطروحه در این حکم سیاوش باید مورد بررسی قرار گیرند:
• «دست»، «جان»، «دل کندن از همهمه ها، گفت و گوی ها»، «رأی دیگر» و «به پا ایستادن»
1
مفهوم «دست»
• مفهوم «دست» بیانگر عمل مادی و پراتیک است.
• پراتیک عبارت است از روند تمام ـ اجتماعی تحول واقعیت عینی بوسیله انسان ها.
• پراتیک عبارت است از «کردوکار شیئی» ، «کل کنش و تقلای» انسان های بطور اجتماعی گرد هم آمده برای تغییر محیط طبیعی و اجتماعی خویش.
• پراتیک حلقه رابط میان سوبژکت و ابژکت است:
• سوبژکت، بشریتی است که بطور اجتماعی سازمان یافته است و ابژکت، عرصه واقعیت عینی است، که تحت تأثیر عملی سوبژکت قرار دارد.
• آموزش مارکسیستی پراتیک به نشان دادن نحوه و نوعی می پردازد، که در آن جوانب مختلف روند زندگی انسانی، بمثابه یک روند عملی، بمثابه پراتیک، به او نسبت داده می شوند.
• با آموزش مارکسیستی پراتیک ، بطلان کلیه آموزش های ایدئالیستی که روند حیات انسانی را به عنوان روندی عمدتا روحی قلمداد می کردند، بطور علمی اثبات می شود.
2
مفهوم «جان»
• مفهوم «جان» در فلسفه هگل به معنی شعور است، به معنی تئوری است.
• برای مفهوم «تئوری» مفاهیم متضاد بیشماری وجود دارند:
• برای مثال می توان پراتیک را نام برد که در مقابل تئوری قرار داده می شود.
• پراتیک در تحلیل نهائی ملاک و معیار صحت و سقم و درجه کارآئی تئوری است.
• البته پیوند میان تئوری و پراتیک نباید همیشه پیوندی مستقیم و بیواسطه باشد.
• این پیوند اغلب بوسیله مراحل واسط برقرار می گردد.
• سیاوش در حکم «وقتی که دست می طلبد، جان موافق است» دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک دست و جان بسط و تعمیم می دهد و داهیانه از نقش نیرومند تئوری (جان) پرده برمی دارد.
• برای جامه عمل پوشاندن به کاری باید جان (تئوری) صحت آن را و امکان پذیر بودن آن را تأیید کند و یا حداقل توجیه کند.
• بنا و عمله بدون تشکیل ایده خانه در کله خویش، نمی توانند خانه بسازند و پس از پایان کار، خانه ای داشته باشند که در خطوط کلی اش با ایده اولیه انطباق داشته باشد.
• کسانی که نقش تئوری را انکار می کنند و یا بدان کم بها می دهند، سودای خام رهائی را در سر می پرورند.
• بدون تئوری رهائی بخش، رهائی محال است.
• بدون تئوری انقلابی نمی توان لکوموتیو تاریخ را به راه انداخت و به مقصد رساند.
3
مفهوم «دل کندن از همهمه ها، گفت و گوی ها»
• مفهوم «دل کندن از همهمه ها، گفت و گوی ها» بیانگر جنگ سوبژکت در دو جبهه داخلی و خارجی است:
• سوبژکت باید از سوئی پاسخگوی پرسش های سوبژکت های اجتماعی دیگر باشد و آنها را به صحت کردوکار خویش و به نیت باطنی خویش آگاه سازد (جبهه خارجی) و ضمنا باید به غریزه حفظ نفس غالب آید که غولی مهیب و توانا ست. (جبهه داخلی)
• او باید بر امیال، خواهش ها و لذات مادی و معنوی زیست غالب آید.
• او باید به حل انقلابی ـ هومانیستی تضادی درونی نایل شود:
• تضاد ماندن و رفتن
• تضاد تسلیم و مقاومت
• تضاد اگوئیسم و رهائی اجتماعی.
• وقتی در هر دو جبهه پیروز شد، آنگاه می تواند وارد عمل شود، یعنی تئوری را جامه پراتیک بپوشاند.
4
مفهوم «رأی دیگر»
• سیاوش مفهوم «رأی» را به معنی شعور اجتماعی بکار می برد.
• مفهوم «شعور اجتماعی» به کلیت نظریات سیاسی، جهان بینانه، اخلاقی و قضائی که به طور تاریخی تعیین شده اند، نسبت داده می شود.
• نظریاتی که در هر جامعه مورد نظر بیانگر فکری روند اجتماعی ـ عملی زندگی اند که در روند تولید و بازتولید مادی پدید می آیند و مؤثر واقع می شوند.
• اصطلاح فلسفی ـ سوسیولوژیکی «شعور اجتماعی» نه تنها تأملات عقلائی مربوط به حیات اجتماعی، بلکه همچنین تصورات، توهمات، آرزوها و حالات غیر عقلائی را نیز شامل می شود که اغلب به غلط آن را «روانشناسی اجتماعی» می نامند.
• امفهوم «شعور اجتماعی» اولا حاکی از این حقیقت امر است که شعور انسانی (شعور به معنی عام کلمه یعنی انعکاس فکری و یا تصویرسازی از جهان بمثابه عملکرد سیستم عصبی مرکزی، بمثابه ساختار اطلاعاتی خاص که حاصل کار مغز است) محصول توسعه اجتماعی است و به این معنا شعور اجتماعی نامیده می شود.
• ثانیا مفهوم «شعور اجتماعی» و مفهوم «وجود اجتماعی» لازم و ملزوم یکدیگرند (دیالک تیکی را با هم تشکیل می دهند.)
• بدین سان مفهوم «شعور اجتماعی» راه را برای بسط دادن مسئله اساسی فلسفه به جامعه بشری، برای پیاده کردن آن در جامعه بشری و برای دادن پاسخ ماتریالیستی قاطع بدان هموار می سازد.
• مارکس در این مورد می گوید: «این شعور انسانها نیست که وجود آنها را تعیین می کند، بلکه برعکس، وجود اجتماعی آنها ست که شعور آنها تعیین می کند.»
• مفهوم «شعور اجتماعی» از این لحاظ، با مفهوم «روبنای ایدئولوژیکی» و یا «روابط ایدئولوژیکی جامعه» معنی مترادفی پیدا می کند.
• مفهوم «شعور اجتماعی» نتیجه یک انتزاع پربار نظری و عملی از کلیه جنبه های منفرد حیات اجتماعی است.
• حیات اجتماعی به دو بخش به شرح زیر تقسیم می شود:
• وجود اجتماعی یعنی روند عملی و مادی حیات اجتماعی و شعور اجتماعی یعنی روابط ایدئولوژیکی.
• آزمون میلیون ها باره عملی ما را به این نتیجه قطعی و اصولی می رساند که وجود اجتماعی مقدم بر شعور اجتماعی و تعیین کننده آن است و بدین وسیله بنیان تئوریکی عامی برای بررسی شعور اجتماعی و فونکسیون های آن پدید می آید.
• این بنیان تئوریکی نظریات اجتماعی مردم را بر مبنای روابط اجتماعی مادی آنها، بویژه بر مبنای مواضع طبقاتی عینی، تضادهای طبقاتی عینی و منافع طبقاتی عینی آنها توضیح می دهد.
• این بنیان تئوریکی نظریات اجتماعی مردم را در پراتیک اجتماعی مورد مطالعه و بررسی قرارمی دهد وخود همزمان بمثابه ابزار تئوریکی فعال برای تشکیل شعور مترقی، دموکراتیک و سوسیالیستی توده های زحمتکش عمل می کند.
• به قول لنین، «مهمترین وظیفه بشریت عبارت است از درک این منطق عینی تکامل اقتصادی (تکامل وجود اجتماعی) در خطوط اساسی عام آن و انطباق حتی الامکان روشن، دقیق و انتقادی آن بر شعور اجتماعی خود و شعور اجتماعی طبقات مترقی کلیه کشورهای سرمایه داری.»
• شعور اجتماعی وجود خودآگاه است و وجود انسانها عبارت است از روند حیاتی عملی و اجتماعی آنها، که هم رابطه انسان با طبیعت (نیروهای مولده) را و هم رابطه انسان ها نسبت به یکدیگر (مناسبات تولیدی) را شامل می شود.
• شعور اجتماعی اما از نقطه نظر تئوری اجتماعی و تاریخی ـ فلسفی مارکسیسم ـ لنینیسم و از نقطه نظر پراتیک انقلابی در وهله اول بیانگر فکری یک فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی است، بیانگر فکری مناسبات تولیدی و مناسبات طبقاتی است و بیانگر فکری موقعیت انسانها در جامعه مشخص است.
• این بیان فکری همواره بنا بر منافع اجتماعی و طبقاتی صورت می گیرد و خادم تحقق و اجرای آنها ست.
• بنابرین تعیین اساسی «شعور اجتماعی» که مجموعه فرم ها و عملکردهای مشخص آن را بصورت سیستم منسجمی درمی آورد، در این است که آن حاکی از خودآگاهی یک فرماسیون اجتماعی، خود آگاهی یک طبقه اجتماعی است، حاکی از خودشناسی اجتماعی یک فرماسیون و یا یک طبقه با سمتگیری سیاسی ـ ایدئولوژیکی و جهان بینانه و با مقصد و مقصود عملی و اجتماعی است.
• این بدان معنی است که شعور اجتماعی ماهیتا ایدئولوژی است.
• این امر در این حکم بنیادی بیان می شود که شعور اجتماعی خصلت طبقاتی دارد.
• از این رو ست که آنتاگونیسم نظام های اجتماعی و آنتاگونیسم طبقات خود را در مبارزه آشتی ناپذیر میان سیستم های آنتاگونیستی شعور اجتماعی نمایان می سازد.
• «رأی دیگر» در حکم سیاوش حاکی از آن است که سوبژکت مورد نظر او با شعور اجتماعی حاکم، مخالف است.
• شعور اجتماعی در هر جامعه اما ـ در تحلیل نهائی ـ شعور طبقه حاکمه است.
• سوبژکت سیاوش با ایدئولوژی حاکم سر ستیز دارد.
• داشتن رأی دیگر، داشتن شعوری مغایر با شعور اجتماعی حاکم، حاکی از آن است که او وجود اجتماعی دیگری ـ وجود اجتماعی مترقی و یا ارتجاعی ـ را نمایندگی می کند:
• یا نماینده پرولتاریای انقلابی است و یا نماینده فئودالیسم ارتجاعی است.
حکم دوم
• گلدان به روی طاقچه
• دفتر به روی میز
• چایی درون فنجان، جان در میان مشت
• در سنگری چنان
• یک مرد در محاصره می ماند
• ما بهتر است از سوئی به رابطه مفاهیمی که سیاوش به خدمت می گیرد، توجه کنیم و از سوی دیگر به کلیت همه آنها و به فضائی که آنها با هم می سازند.
• میان گلدان و تاقچه می توان گفت که رابطه چیز و جایگاه بر قرار است، میان دفتر و میز، چائی و فنجان، جان و مشت، مرد و سنگر نیز به همین سان.
• ما با اندکی دست و دلبازی می توانیم بگوئیم که سیاوش اینجا دیالک تیک محتوا و فرم را به شکل دیالک تیک گلدان و تاقچه، دفتر و میز، چائی و فنجان، جان و مشت، مرد و سنگر بسط و تعمیم می دهد.
• سیاوش از سوی دیگر، محاصره مبارزی دگر اندیش را در اتاق نشیمن خانه اش تصویر می کند و شباهت انسان را با اشیاء نشان همگان می دهد.
• انسان از سوی رژیم حاکم بمثابه شیئی در نظر گرفته می شود و به همان سان با او رفتار می شود.
• فقط کسی که «لانه اش در باغ صیاد» باشد، فقط کسی که خود در اتاق نشیمن خانه خویش محاصره شده باشد، می تواند ـ با این ظرافت و دقت ـ صحنه را توصیف کند.
• سیاوش ضمنا نابرابری دو طرف نبرد را به وضوح تمام نشان خواننده می دهد.
• دشمن طبقاتی اتاق نشیمن انسان ها را به سنگر آنها بدل می کند، اتاق نشیمنی که به هیچ وجه به درد سنگر نمی خورد.
• تبدیل اتاق نشیمن به سنگر به معنی دیکته کردن شرایط نبرد از سوی دشمن است و برای مبارز، جائی جز مشت برای حفاظت از جان نمی ماند.
حکم سوم
• تا آخرین فشنگ
• با آخرین توان
• در زیر چشم ما
• یک مرد با هزار گلوله
• می اوفتد ز پا
• نتیجه شرایط نابرابر نبرد نمی تواند جز این باشد:
• تا آخرین فشنگ و با آخرین توان جنگیدن، چون تسلیم شدن همان و زیر زجر و شکنجه مرگ را هزاران بار آرزو کردن همان، لو دادن یاران همان و سرافکندگی پیش وجدان خویش و دیگران همان.
• به جرم داشتن رأی دیگر، به جرم دگراندیشی مردی با هزاران گلوله از پای می افتد.
• این تراژدی جوانان کشور سیاوش بود که با از آن خود کردن تئوری «رد تئوری بقا» و یا تئوری عرفانی «جنگ مسلحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک» به جنگی نابرابر برخاسته بودند.
پایان
(1305 ـ 1374) (اصفهان ـ وین)
شین میم شین
رأی دیگر
شین میم شین
رأی دیگر
• وقتی که دست می طلبد، جان موافق است
• بر کنده دل ز همهمه ها، گفت و گوی ها
• مردی که رأی دیگر دارد
• می ایستد به پا
*****
• گلدان به روی طاقچه
• دفتر به روی میز
• چایی درون فنجان، جان در میان مشت
• در سنگری چنان
• یک مرد در محاصره می ماند
*****
• تا آخرین فشنگ
• با آخرین توان
• در زیر چشم ما
• یک مرد با هزار گلوله
• می اوفتد ز پا
تلاشی برای تحلیل شعر
رأی دیگر
حکم اول
• وقتی که دست می طلبد، جان موافق است
• بر کنده دل ز همهمه ها، گفت و گوی ها
• مردی که رأی دیگر دارد
• می ایستد به پا
• مفاهیم مطروحه در این حکم سیاوش باید مورد بررسی قرار گیرند:
• «دست»، «جان»، «دل کندن از همهمه ها، گفت و گوی ها»، «رأی دیگر» و «به پا ایستادن»
1
مفهوم «دست»
• مفهوم «دست» بیانگر عمل مادی و پراتیک است.
• پراتیک عبارت است از روند تمام ـ اجتماعی تحول واقعیت عینی بوسیله انسان ها.
• پراتیک عبارت است از «کردوکار شیئی» ، «کل کنش و تقلای» انسان های بطور اجتماعی گرد هم آمده برای تغییر محیط طبیعی و اجتماعی خویش.
• پراتیک حلقه رابط میان سوبژکت و ابژکت است:
• سوبژکت، بشریتی است که بطور اجتماعی سازمان یافته است و ابژکت، عرصه واقعیت عینی است، که تحت تأثیر عملی سوبژکت قرار دارد.
• آموزش مارکسیستی پراتیک به نشان دادن نحوه و نوعی می پردازد، که در آن جوانب مختلف روند زندگی انسانی، بمثابه یک روند عملی، بمثابه پراتیک، به او نسبت داده می شوند.
• با آموزش مارکسیستی پراتیک ، بطلان کلیه آموزش های ایدئالیستی که روند حیات انسانی را به عنوان روندی عمدتا روحی قلمداد می کردند، بطور علمی اثبات می شود.
2
مفهوم «جان»
• مفهوم «جان» در فلسفه هگل به معنی شعور است، به معنی تئوری است.
• برای مفهوم «تئوری» مفاهیم متضاد بیشماری وجود دارند:
• برای مثال می توان پراتیک را نام برد که در مقابل تئوری قرار داده می شود.
• پراتیک در تحلیل نهائی ملاک و معیار صحت و سقم و درجه کارآئی تئوری است.
• البته پیوند میان تئوری و پراتیک نباید همیشه پیوندی مستقیم و بیواسطه باشد.
• این پیوند اغلب بوسیله مراحل واسط برقرار می گردد.
• سیاوش در حکم «وقتی که دست می طلبد، جان موافق است» دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک دست و جان بسط و تعمیم می دهد و داهیانه از نقش نیرومند تئوری (جان) پرده برمی دارد.
• برای جامه عمل پوشاندن به کاری باید جان (تئوری) صحت آن را و امکان پذیر بودن آن را تأیید کند و یا حداقل توجیه کند.
• بنا و عمله بدون تشکیل ایده خانه در کله خویش، نمی توانند خانه بسازند و پس از پایان کار، خانه ای داشته باشند که در خطوط کلی اش با ایده اولیه انطباق داشته باشد.
• کسانی که نقش تئوری را انکار می کنند و یا بدان کم بها می دهند، سودای خام رهائی را در سر می پرورند.
• بدون تئوری رهائی بخش، رهائی محال است.
• بدون تئوری انقلابی نمی توان لکوموتیو تاریخ را به راه انداخت و به مقصد رساند.
3
مفهوم «دل کندن از همهمه ها، گفت و گوی ها»
• مفهوم «دل کندن از همهمه ها، گفت و گوی ها» بیانگر جنگ سوبژکت در دو جبهه داخلی و خارجی است:
• سوبژکت باید از سوئی پاسخگوی پرسش های سوبژکت های اجتماعی دیگر باشد و آنها را به صحت کردوکار خویش و به نیت باطنی خویش آگاه سازد (جبهه خارجی) و ضمنا باید به غریزه حفظ نفس غالب آید که غولی مهیب و توانا ست. (جبهه داخلی)
• او باید بر امیال، خواهش ها و لذات مادی و معنوی زیست غالب آید.
• او باید به حل انقلابی ـ هومانیستی تضادی درونی نایل شود:
• تضاد ماندن و رفتن
• تضاد تسلیم و مقاومت
• تضاد اگوئیسم و رهائی اجتماعی.
• وقتی در هر دو جبهه پیروز شد، آنگاه می تواند وارد عمل شود، یعنی تئوری را جامه پراتیک بپوشاند.
4
مفهوم «رأی دیگر»
• سیاوش مفهوم «رأی» را به معنی شعور اجتماعی بکار می برد.
• مفهوم «شعور اجتماعی» به کلیت نظریات سیاسی، جهان بینانه، اخلاقی و قضائی که به طور تاریخی تعیین شده اند، نسبت داده می شود.
• نظریاتی که در هر جامعه مورد نظر بیانگر فکری روند اجتماعی ـ عملی زندگی اند که در روند تولید و بازتولید مادی پدید می آیند و مؤثر واقع می شوند.
• اصطلاح فلسفی ـ سوسیولوژیکی «شعور اجتماعی» نه تنها تأملات عقلائی مربوط به حیات اجتماعی، بلکه همچنین تصورات، توهمات، آرزوها و حالات غیر عقلائی را نیز شامل می شود که اغلب به غلط آن را «روانشناسی اجتماعی» می نامند.
• امفهوم «شعور اجتماعی» اولا حاکی از این حقیقت امر است که شعور انسانی (شعور به معنی عام کلمه یعنی انعکاس فکری و یا تصویرسازی از جهان بمثابه عملکرد سیستم عصبی مرکزی، بمثابه ساختار اطلاعاتی خاص که حاصل کار مغز است) محصول توسعه اجتماعی است و به این معنا شعور اجتماعی نامیده می شود.
• ثانیا مفهوم «شعور اجتماعی» و مفهوم «وجود اجتماعی» لازم و ملزوم یکدیگرند (دیالک تیکی را با هم تشکیل می دهند.)
• بدین سان مفهوم «شعور اجتماعی» راه را برای بسط دادن مسئله اساسی فلسفه به جامعه بشری، برای پیاده کردن آن در جامعه بشری و برای دادن پاسخ ماتریالیستی قاطع بدان هموار می سازد.
• مارکس در این مورد می گوید: «این شعور انسانها نیست که وجود آنها را تعیین می کند، بلکه برعکس، وجود اجتماعی آنها ست که شعور آنها تعیین می کند.»
• مفهوم «شعور اجتماعی» از این لحاظ، با مفهوم «روبنای ایدئولوژیکی» و یا «روابط ایدئولوژیکی جامعه» معنی مترادفی پیدا می کند.
• مفهوم «شعور اجتماعی» نتیجه یک انتزاع پربار نظری و عملی از کلیه جنبه های منفرد حیات اجتماعی است.
• حیات اجتماعی به دو بخش به شرح زیر تقسیم می شود:
• وجود اجتماعی یعنی روند عملی و مادی حیات اجتماعی و شعور اجتماعی یعنی روابط ایدئولوژیکی.
• آزمون میلیون ها باره عملی ما را به این نتیجه قطعی و اصولی می رساند که وجود اجتماعی مقدم بر شعور اجتماعی و تعیین کننده آن است و بدین وسیله بنیان تئوریکی عامی برای بررسی شعور اجتماعی و فونکسیون های آن پدید می آید.
• این بنیان تئوریکی نظریات اجتماعی مردم را بر مبنای روابط اجتماعی مادی آنها، بویژه بر مبنای مواضع طبقاتی عینی، تضادهای طبقاتی عینی و منافع طبقاتی عینی آنها توضیح می دهد.
• این بنیان تئوریکی نظریات اجتماعی مردم را در پراتیک اجتماعی مورد مطالعه و بررسی قرارمی دهد وخود همزمان بمثابه ابزار تئوریکی فعال برای تشکیل شعور مترقی، دموکراتیک و سوسیالیستی توده های زحمتکش عمل می کند.
• به قول لنین، «مهمترین وظیفه بشریت عبارت است از درک این منطق عینی تکامل اقتصادی (تکامل وجود اجتماعی) در خطوط اساسی عام آن و انطباق حتی الامکان روشن، دقیق و انتقادی آن بر شعور اجتماعی خود و شعور اجتماعی طبقات مترقی کلیه کشورهای سرمایه داری.»
• شعور اجتماعی وجود خودآگاه است و وجود انسانها عبارت است از روند حیاتی عملی و اجتماعی آنها، که هم رابطه انسان با طبیعت (نیروهای مولده) را و هم رابطه انسان ها نسبت به یکدیگر (مناسبات تولیدی) را شامل می شود.
• شعور اجتماعی اما از نقطه نظر تئوری اجتماعی و تاریخی ـ فلسفی مارکسیسم ـ لنینیسم و از نقطه نظر پراتیک انقلابی در وهله اول بیانگر فکری یک فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی است، بیانگر فکری مناسبات تولیدی و مناسبات طبقاتی است و بیانگر فکری موقعیت انسانها در جامعه مشخص است.
• این بیان فکری همواره بنا بر منافع اجتماعی و طبقاتی صورت می گیرد و خادم تحقق و اجرای آنها ست.
• بنابرین تعیین اساسی «شعور اجتماعی» که مجموعه فرم ها و عملکردهای مشخص آن را بصورت سیستم منسجمی درمی آورد، در این است که آن حاکی از خودآگاهی یک فرماسیون اجتماعی، خود آگاهی یک طبقه اجتماعی است، حاکی از خودشناسی اجتماعی یک فرماسیون و یا یک طبقه با سمتگیری سیاسی ـ ایدئولوژیکی و جهان بینانه و با مقصد و مقصود عملی و اجتماعی است.
• این بدان معنی است که شعور اجتماعی ماهیتا ایدئولوژی است.
• این امر در این حکم بنیادی بیان می شود که شعور اجتماعی خصلت طبقاتی دارد.
• از این رو ست که آنتاگونیسم نظام های اجتماعی و آنتاگونیسم طبقات خود را در مبارزه آشتی ناپذیر میان سیستم های آنتاگونیستی شعور اجتماعی نمایان می سازد.
• «رأی دیگر» در حکم سیاوش حاکی از آن است که سوبژکت مورد نظر او با شعور اجتماعی حاکم، مخالف است.
• شعور اجتماعی در هر جامعه اما ـ در تحلیل نهائی ـ شعور طبقه حاکمه است.
• سوبژکت سیاوش با ایدئولوژی حاکم سر ستیز دارد.
• داشتن رأی دیگر، داشتن شعوری مغایر با شعور اجتماعی حاکم، حاکی از آن است که او وجود اجتماعی دیگری ـ وجود اجتماعی مترقی و یا ارتجاعی ـ را نمایندگی می کند:
• یا نماینده پرولتاریای انقلابی است و یا نماینده فئودالیسم ارتجاعی است.
حکم دوم
• گلدان به روی طاقچه
• دفتر به روی میز
• چایی درون فنجان، جان در میان مشت
• در سنگری چنان
• یک مرد در محاصره می ماند
• ما بهتر است از سوئی به رابطه مفاهیمی که سیاوش به خدمت می گیرد، توجه کنیم و از سوی دیگر به کلیت همه آنها و به فضائی که آنها با هم می سازند.
• میان گلدان و تاقچه می توان گفت که رابطه چیز و جایگاه بر قرار است، میان دفتر و میز، چائی و فنجان، جان و مشت، مرد و سنگر نیز به همین سان.
• ما با اندکی دست و دلبازی می توانیم بگوئیم که سیاوش اینجا دیالک تیک محتوا و فرم را به شکل دیالک تیک گلدان و تاقچه، دفتر و میز، چائی و فنجان، جان و مشت، مرد و سنگر بسط و تعمیم می دهد.
• سیاوش از سوی دیگر، محاصره مبارزی دگر اندیش را در اتاق نشیمن خانه اش تصویر می کند و شباهت انسان را با اشیاء نشان همگان می دهد.
• انسان از سوی رژیم حاکم بمثابه شیئی در نظر گرفته می شود و به همان سان با او رفتار می شود.
• فقط کسی که «لانه اش در باغ صیاد» باشد، فقط کسی که خود در اتاق نشیمن خانه خویش محاصره شده باشد، می تواند ـ با این ظرافت و دقت ـ صحنه را توصیف کند.
• سیاوش ضمنا نابرابری دو طرف نبرد را به وضوح تمام نشان خواننده می دهد.
• دشمن طبقاتی اتاق نشیمن انسان ها را به سنگر آنها بدل می کند، اتاق نشیمنی که به هیچ وجه به درد سنگر نمی خورد.
• تبدیل اتاق نشیمن به سنگر به معنی دیکته کردن شرایط نبرد از سوی دشمن است و برای مبارز، جائی جز مشت برای حفاظت از جان نمی ماند.
حکم سوم
• تا آخرین فشنگ
• با آخرین توان
• در زیر چشم ما
• یک مرد با هزار گلوله
• می اوفتد ز پا
• نتیجه شرایط نابرابر نبرد نمی تواند جز این باشد:
• تا آخرین فشنگ و با آخرین توان جنگیدن، چون تسلیم شدن همان و زیر زجر و شکنجه مرگ را هزاران بار آرزو کردن همان، لو دادن یاران همان و سرافکندگی پیش وجدان خویش و دیگران همان.
• به جرم داشتن رأی دیگر، به جرم دگراندیشی مردی با هزاران گلوله از پای می افتد.
• این تراژدی جوانان کشور سیاوش بود که با از آن خود کردن تئوری «رد تئوری بقا» و یا تئوری عرفانی «جنگ مسلحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک» به جنگی نابرابر برخاسته بودند.
پایان
حریف هماندیش:
پاسخحذفوقتی که دست می طلبد، جان موافق است
هرچه این بیت را می خوانم برداشت تو را ندارم
به نظرم می رسد که این جا پراتیک بر تئوری - به زعم تعریف تو - مقدم شده است .
و شاید این بازگو ی اندیشه چریکی است .
اگر «که» برداشته شود و بین دو جمله قرارگیرد، یعنی وقتی دست می طلبد که جان موافق است آنوقت این مفهوم را می دهد هرچه کردم نفهمیدم.
خیلی ممنون.
پاسخحذفجمله شرطی است:
«وقتی که دست می طلبد، جان موافق است، مردی که رأی دیگر دارد ـ بر کنده دل ز همهمه ها، گفت و گوی ها ـ به پا می ایستد.»
مردی هست که رأی دیگر دارد، یعنی با طبقه حاکمه اختلاف نظر دارد.
پیش شرط به پا ایستادن (مقاومت و مبارزه) ـ برغم همهمه ها و گفت و گوی ها ـ خواهش دست و توافق جان است.
دست، سنبل پراتیک (عمل، کردوکار، آزمون، آزمایش، تجربه و غیره) است.
جان، سنبل تئوری (نظر، اندیشه، راهکار و غیره) است.
دیالک تیک دست و جان بسط و تعمیم دیالک تیک پراتیک و تئوری، دیالک تیک عمل و نظر است.
حریف هماندیش:
پاسخحذفگلدان به روی طاقچه
آیا سیاوش از این بیت منظور دیگری ندارد ؟
« تبدیل اتاق نشیمن به سنگر به معنی دیکته کردن شرایط نبرد از سوی دشمن است و برای مبارز، جائی جز مشت برای حفاظت از جان نمی ماند».
این را نفهمیدم .
گلدان به روی طاقچه
پاسخحذفدفتر به روی میز
چایی درون فنجان، جان در میان مشت
در سنگری چنان
یک مرد در محاصره می ماند
سیاوش سنگر مبرازین را تصور و تصویر می کند:
سنگر مبارزین اتاقی نشیمن است، با گلدانی در تاقچه، دفتری بر روی میز، چائی در فنجان.
سرباز سنگری از این قماش به قول شما جان برکفی است.
در چنین سنگری مورد محاصره قرار می گیرد.