ح. مهدی پور
• دکتر محمد قراگوزلو در مقاله ای تحت عنوان «ماهیت طبقاتی جنبش اجتماعی جاری» در سایت البرز نکاتی را مطرح کرده اند که باید مورد تحلیل مارکسیستی ـ لنینیستی قرار گیرند.
• قصد من در این مقاله بررسی دو نکته زیرین در مقاله ایشان است:
نکته اول
تاریخ تمام جوامع از گذشته تاکنون تاریخ مبارزه ی طبقاتی بوده است.
• این حکم ـ به خودی خود ـ حکم نادرست و اشتباه آمیزی است و دکتر قراگوزلو آن را خود بهتر از هرکس دیگر می داند.
• چرا؟
• من برای اثبات ادعای خود، نخست نگاهی به تعریف مفهوم «تاریخ» می اندازم:
• «تاریخ عبارت است از روند توسعه در طبیعت و جامعه .
• تاریخ به معنای محدود کلمه عبارت است از جریان روند توسعه عینی و در تنوع خود قانونمند جامعه ازسطح نازل به سطح عالیتر که با حرکت نظام های اجتماعی (پیدایش، توسعه، سقوط و جایگزینی توسط نظام نوتر) معنی واحدی دارد.»
• وقتی کسی ادعا می کند که «تاریخ تمام جوامع از گذشته تا کنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است» و منبع آن را (مانیفست 1848) ذکر می کند، اگر ـ حتی ـ چند ساعت در کلاس درس جبر و یا هندسه نشسته باشد، بطور اوتوماتیک از خود می پرسد که چگونه می تواند چنین حکمی صحت داشته باشد؟
• از برتولد برشت به یاد دارم که می گفت:
• «دو هزار سال است که ندائی در فضای جهان ما طنین افکنده، مبنی بر اینکه به این وضع فجیع باید پایان داده شود.» (نقل به مضمون)
• در این حکم او عمر جامعه طبقاتی دو هزار سال تخمین زده می شود.
• حتی اگر ما دست و دلبازانه هزار سال هم روی آن بگذاریم، برای جامعه طبقاتی عمری سه هزارساله خواهیم داشت.
• من نمی دانم عمر بشریت چند صد هزار سال است.
• ولی در آثار تحقیقی باستان شناسان نامدار خوانده ام که عمر جامعه بی طبقه معروف به «کمون اولیه» حداقل بیست تا سی هزار سال بوده است.
• منطق ساده ریاضی حکم می کند که پیش شرط مبارزه طبقاتی، وجود طبقات اجتماعی باشد.
• پس تاریخ بیست تا سی هزار ساله (جامعه اشتراکی اولیه) نمی تواند تاریخ مبارزه طبقاتی محسوب شود.
• بدون وجود طبقات اجتماعی نمی توان از وجود مبارزه طبقاتی سخن گفت.
• من فکر نمی کنم که نسخه ای از مانیفست حزب کمونیست یافت شود، که این حکم شتابزده نادرست با پاورقی معروف تصحیح نشده باشد.
• دکتر قراگوزلو که ظاهرا دکترای خود را در یک کشور آلمانی زبان دریافت کرده، باید به این حقیقت امر واقف باشد.
• من نمی دانم که چرا ایشان ضمن نقل قول مکرر از کلاسیک ها، در نهایت معصومیت به تحریف تئوری های مارکسیستی ـ لنینیستی دست می زند.
• او نه فقط آنها را تحریف کرده، بلکه تحریف خود را به حساب خود آنها گذاشته است.
• اکنون نوبت به مارکس و انگلس رسیده است.
• کلاسیک های مارکسیسم که شاملو و امثالهم نیستند، تا هرکس بطور نیم بند از آنها نقل قول کند.
• من حکم فوق الذکر حضرت قراگوزلو را تصحیح می کنیم:
• «تاریخ در کلیه جوامع طبقاتی ـ در عین حال ـ عبارت است از تاریخ مبارزات طبقاتی که ببرکت آن مقاومت طبقات ارتجاعی در مقابل تحول جامعه به نفع پیشرفت اجتماعی، در هم می شکند.
• در این نظام های اجتماعی، انقلاب ها عالی ترین فرم های مبارزه طبقاتی اند، «لکوموتیوهای تاریخ جهان» اند.»
نکته دوم
جنبش های دموکراتیک به طور بالقوه و مشروط در عصر امپریالیسم، مترقی اند.
• مقوله فلسفی مهم «دوران» و یا «عصر» بارها و بارها مورد بحث قرار گرفته است.
• منظور از مفهوم «دوران» و یا «عصر» چیست؟
• وقتی کسی از دوران برده داری سخن می گوید، قصد ابلاغ کدامین حقیقت امر را دارد؟
• برای تعیین دوران و یا عصر کدامین معیار عینی را باید در نظر گرفت؟
• ماتریالیسم تاریخی که دکتر قراگوزلو، با نقل قول هائی از انگلس، مورد ستایش قرار می دهد، جملات گسیخته از ولادیمیر لنین و مارکس و انگلس نیست.
• ماتریالیسم تاریخی و مارکسیسم بطور کلی، نه جملات قصار مرده و نامعاصر و بی جوهر حیاتی این و آن، بلکه از مجموعه ای از تئوری ها، اصول، قوانین و مقوله های اساسی مربوطه تشکیل می یابد.
• با تکرار آیه ها، احادیث، روایات و اخبار از قول کلاسیک ها می توان به عوامفریبی دست زد، ولی نمی توان به تحلیل واقعیت عینی طبیعی و اجتماعی نایل آمد.
• ماتریالیسم تاریخی برای تعیین مفهوم «دوران» و برای توضیح روندهای اجتماعی همیشه معیار عینی می طلبد و ارائه می دهد.
• بیهوده نیست که عقلای قوم از «درک ماتریالیستی تاریخ» سخن می گویند که نافی دیالک تیکی «درک ایدئالیستی تاریخ» است.
• ما وقتی از دوران برده داری سخن می گوئیم، منظورمان دوره ای از تاریخ بشری است که جامعه اشتراکی اولیه و بقایای دوران ماقبل (دوران توحش و غیره) ـ در مقیاس جهانی ـ دستخوش تجزیه و تلاشی و گذار ناگزیر به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری است.
• این بدان معنی است که نظام برده داری نوین ـ بی اعتنا به اینکه خشن ترین نوع استثمار انسان بوسیله انسان را به همراه آورده ـ نظامی انقلابی و مترقی است.
• مارکسیست ها بر اساس کدام معیار عینی این اندیشه را نمایندگی می کنند؟
• لنینی که دکتر قراگوزلو برای اثبات ادعاهای درست و نادرست خود نام پر آوازه اش را پیاپی مورد استفاده قرار می دهد، بکرات به این معیار معیارها اشاره کرده است، تا ما آن را به خاطر بسپاریم.
• من جملات را لنین را مثل ایشان نه حفظ کرده ام و نه یاد داشت.
• راستش را بخواهید، دیری است که حتی متن کوچکی از کلاسیک ها نخوانده ام.
• مارکسیسم را باید از آن خود کرد، مثل هر علمی.
• ما بهتر است که به دنبال مفاهیم و مقولات و قوانین و اصول مارکسیستی بگردیم، به دنبال توسعه یافته ترین تعریف و توضیح آنها و شبچراغ راه خود را بدین سان بر گزینیم.
• و گرنه، جملات قصار این و آن می توانند آدمی را دچار سرگیجه کنند و گمراه سازند.
• معیار عینی برای تعیین خصلت و محتوای دوران را باید در تضاد اصلی جامعه بشری، در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی جست.
• مناسبات تولیدی برده داری مترقی تر و انقلابی تر از مناسبات تولیدی جامعه اشتراکی اولیه است، زیرا سد راه توسعه نیروهای مولده را در هم می کوبد و جامعه را به پیش می راند.
• با توجه به این معیار عینی است که محتوا و خصلت دوران ها تعیین می شود.
• پس از تبدیل شدن مناسبات تولیدی برده داری به سدی در برابر توسعه نیروهای مولده جامعه بشری، به زبان فلسفی پس از تنگ گشتن فرم برای محتوا (دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی یکی از جلوه های بسط و تعمیم دیالک تیک محتوا و فرم است)، دوران برده داری خصلت مترقی و انقلابی خود را از دست می دهد، دچار بحران عمومی می گردد، دورانیت خود را از دست می دهد و به مثابه دوران به پایان می رسد.
• در این شرایط، که جامعه برده داری را بحران عمومی فرا می گیرد، چاوش رهائی و پیشرفت از طلوع دوران نوینی خبر می دهد، دورانی که سدهای نظام برده داری را از سر راه توسعه اجتماعی می روبد و راه را برای شکوفائی نیروهای مولده آزاد می سازد.
• ما اکنون دیری است که با بحران عمومی نظام اجتماعی سرمایه داری مواجه ایم.
• بحران عمومی نظام سرمایه داری به چه معنی است؟
• چرا باید نظامی دچار بحران عمومی شود؟
• معیار عینی برای درک و توضیح بحران عمومی سرمایه داری که از قبل از جنگ جهانی اول آغاز شده، کدام است؟
• این همان معیار معیارها ست که در مورد نظام برده داری یاد آور شدم.
• اینجا هم همان دیالک تیک فرم و محتوا ست، همان دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده است که نقش معیار معیارها را برای نشان دادن ارتجاعی و یا انقلابی بودن نظام اجتماعی ـ اقتصادی بازی می کند.
• اکنون مناسبات تولیدی سرمایه داری برای توسعه نیروهای مولده به سدی بدل گشته است.
• مناسبات تولیدی سرمایه داری دیگر برای شکوفائی نیروهای مولده (که در کانون آن انسان مولد ایستاده است) مناسب نیست.
• از زمان شروع بحران عمومی سرمایه داری دوران نوینی آغاز گشته است :
• دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم.
• بود و نبود فئودالیسم در پایان عمر دوران برده داری و شروع عینی دوران فئودالیسم نقشی بازی نمی کند.
• محتوای دوران را دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی جامعه و جهان تعیین می کند، نه بود و نبود نظام نوین، نه شکست و پیروزی طبقه اجتماعی انقلابی.
اعلام دوران کنونی به عنوان دوران امپریالیسم، اگر از سر نادانی نباشد، به قصد عوامفریبی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر