تأملی
از
یدالله سلطانپور
۱
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در حقایق،
قلم تو،
جزئیات ناچیز زندگی
را
برمیگزیند
و
عرضه میکند
تا
احساسات مردم عادی
را
برانگیزد.
مرد غریبه
اولا
خیال می کند
که
آثار هنری
حساب شده و آگاهانه و هدفمندانه
تشکیل می یابند.
مرد غریبه
نمی داند
که
آثار هنری
نتایج غیر ارادی، اجباری، تحمیلی و خودپوی مادیت یابی روح دستخوش آشوبند.
مرد غریبه
ثانیا
خیال می کند که هدف هنرمندان
برانگیزش احساسات خلایق
است.
دریغ از ذره ای فهم و فراست.
هنر
چیست؟
۲
هنر
بسان میتولوژی (علم الاساطیر)، تئولوژی (خداشناسی، شریعت، فقه)، فیلوسوفی (حکمت، فلسفه) و ساینتولوژی (علم)
فرمی از شناخت و شعور است.
هنر
ابتدایی ترین فرم شناخت و شعور
است.
نیاکان ما
به
احتمال قوی
حتی
قبل از کسب توان تفکر و تکلم،
واقعیت عینی
را
به
طرز هنری
منعکس کرده اند.
آثار نیاکان ما
در
دیواره های غارها
دال بر این حقیقت امرند.
کدام
برانگیزش احساسات؟
در
آثار هنری نیاکان ما
طبیعت
آدم ها، حیوانات و پرندگان
و
فوت و فن و ترفند صید و شکار و کشت و زرع
انعکاس هنری
یافته است.
هنر
فرم
است.
هنر
فرمی از انعکاس واقعیت عینی
در
آیینه ضمیر آدمی
و
حتی
در
آیینه ضمیر جانوران
از
حشره تا حیوان
است.
چه کسی می گوید
که
مورچه
هنرمند
نیست؟
پرنده
هنرمند نیست؟
حیوان
هنرمند نیست؟
می توان گفت
که
شناخت و شعور هنری
بوده
که
به
شناخت و شعور میتولوژیکی
بعد
به
شناخت و شعور تئولوژیکی
بعد
به
شناخت و شعور فیلوسوفیکی
بعد
به
شناخت و شعور ساینتولوژیکی
توسعه و تکامل یافته است.
دلیل بقا و توسعه و تکامل فرم هنری انعکاس
ضمنا
هم
دال بر بی بدیلی فونکسیونال انعکاس هنری واقعیت عینی
است
و
هم
دال بر ضرورت و اهمیت و عظمت بی بدیل انعکاس هنری واقعیت عینی است.
اگر
هنر
زباله به درد نخوری
می بود،
جان از مهلکه تکامل به در نمی برد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر