پروفسور دکتر مانفرد بور
پروفسور گئورگ کلاوس
برگردان
شین میم شین
در رابطه با این مسئله
که
موضوع واقعی پژوهش پسیکولوژیکی
عبارت است
از
بررسی واکنش های ارگانیسم نسبت به محیط زیست،
تمییزی در رفتارگرائی وجود دارد
که
به
لحاظ فلسفی،
به
ویژه
از
نقطه نظر مسئله اساسی فلسفه،
از
اهمیت شایانی برخوردار است:
به
این مسئله
که
«آیا از روابط میان تحریک و واکنش (محیط زیست و رفتار)
می توان نتیجه گرفت
که
شعور انسانی
وجود دارد»،
رفتارگرائی دو نوع پاسخ می دهد:
الف
جریان اول
به
نظر زاشلی
از
رفتار انسانی نمی توان نتیجه گرفت که شعور وجود دارد
و
لذا
استفاده از مفهوم شعور
برای توضیح رفتار
غیرعلمی خواهد بود.
ب
جریان دوم
به
نظر واتسون
وجود شعور
را
نمی توان انکار کرد،
ولی فرمولبندی احکام علمی راجع به شعور
امکان ناپذیر است.
هردوجریان رفتارگرائی
به
مسئله اساسی فلسفه
اصولا پاسخ نادرست می دهند
و
به
لحاظ معرفتی ـ نظری
(تئوری شناخت)
به
اگنوستیسیسم
(لاادریت، ندانمگرائی)
می رسند.
مراجعه کنید
به
اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
با
انکار وجود شعور از سوی رفتارگرائی،
مسئله اساسی فلسفه
بی موضوع می شود
و
همزمان عرصه شعور
غیرقابل شناخت
تلقی می گردد.
اگر وجود شعور مورد انکار قرار نگیرد، اما علم ناتوان از فرمولبندی احکامی راجع بدان دانسته شود،
در
این حالت
مسئله اساسی فلسفه اگرچه بی موضوع نمی شود،
ولی پاسخ بدان از موضع اگنوستیسیستی داده می شود.
(یعنی عملا پاسخ داده نمی شود. مترجم)
نمایندگان مختلف رفتارگرائی
متدها، تئوری ها و نتایج این طرز تفکر
را
به
طور کلیشه ای
(شماتیکی)
به جامعه منتقل می کنند.
بدین طریق،
انسان
(که با انکار وجود شعور دیگر نمی تواند موجود شعورمندی تلقی شود)
به
مثابه سیستم اینپوت ـ آوت پوت
قابل مانی پولاسیون، دستکاری و تحریف
قلمداد می شود
و
از او موجود اجتماعی ئی سرهمبندی می شود
که
آرزوها و نیاتش
با
آرزوها و نیات طبقه حاکمه
مطابقت دارند.
بسیاری از تزها و متدهای روانشناسی گروهی، روانشناسی تبلیغاتی و امثالهم
در
کشورهای سرمایه داری
مستقیم و یا غیرمستقیم
بر
طرز تفکر بیهیویوریستی (رفتارگرایی)
استوار شده اند.
البته این امر مانع آن نمی شود
که
رفتارگرائی
حاوی عناصر علمی ـ متدئولوژیکی ارزشمندی
باشد.
از آنجا که رفتارگرائی صرفا بر شیوه های رفتاری عینی قابل مشاهده و قابل اندازه گیری ارگانیسم ها متکی است،
به
مخالف اصولی هرگونه گمانورزی عرفانی راجع به هدفگرائی ارگانیسم ها، قوای حیاتی مرموز و امثالهم
مبدل می شود.
رفتارگرائی
رفتار حیوانات
را
بر
مبنای مدل تحریک ـ واکنش
مورد بررسی قرار می دهد.
به
زبان سیبرنتیکی
می توان گفت
که
رفتارگرائی
متد اینپوت ـ آوت پوت
را
مورد استفاده قرار می دهد.
مراجعه کنید
به
متد جعبه سیاه
بدین طریق
می توان
رفتارگرائی
را
از
پیشاهنگان طرز تفکر سیبرنتیکی
محسوب داشت.
متدهای مختلف رفتارگرائی
را
می توان به نحو احسن
به
مثابه دستورالعمل های آزمایشی برای بررسی سیستم های بغرنج (بخصوص) ارگانیکی سیبرنتیکی
مورد استفاده قرار داد.
از این رو
تصادفی نیست
که
برخی از نمایندگان رفتارگرائی
زیرنتیجه های سیبرنتیکی
را
پیشاپیش مطرح کرده اند.
اما این امر بدان معنی نیست
که
رفتارگرائی
با
تئوری سیبرنتیکی رفتار
یکسان است
و
یا
سیبرنتیک،
تأییدی بر صحت رفتارگرائی
است.
از آنجا که رفتارگرائی وجود هرآنچه را که از حد رفتار فراتر می رود
(مثلا وجود حیات درونی و روحی خاص انسان ها و امثالهم را)
منکر می شود
و
یا
برخورد علمی را به خطه آنها راه نمی دهد،
سیستم های سیبرنتیکی
را
نیز
به
همان سان
تلقی خواهد کرد.
رفتارگرائی
در عرصه تفکر
تنها
اینپوت سیستم های مربوطه
را
و
نتایج تفکر
را
یعنی
آوت پوت
را
در نظر می گیرد.
طرز نگرش بیهیویوریستی (رفتارگرایی)
به
مفاهیمی از قماش تفکر اوتومات های حسابگر
منتهی می شود.
در واقع میان دستگاه فکری انسانی و اوتومات های حسابگر
فقط
رابطه آنالوژی
(تشابه)
وجود دارد
و
نه
هویت.
مطلق کردن بیهیویوریستی (رفتارگرایی) مفهوم رفتار،
به
ناحق
تاریخ تفاوتمند هر موجود متفکر انسانی و هر اوتومات حسابگر
را
نادیده می گیرد
و
تفاوت کیفی موجود میان مراحل مختلف توسعه ماده
را
از
دیده ها
پنهان می دارد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر