۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۰, شنبه

درنگی در فرازی از «هدف ادبیات» از ماکسیم گورکی (۱)

Bild könnte enthalten: eine oder mehrere Personen, Personen, die stehen, Anzug, im Freien und Natur

تأملی
از
یدالله سلطانپور

مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در حقایق، قلم تو، جزئیات ناچیز زندگی را برمی‌گزیند و عرضه می‌کند تا احساسات مردم عادی را برانگیزد.
اما آیا توان آن را‌ داری
که
اندیشه‌ ای را که اعتلابخش روح باشد در آنها – ولو اندکی – برانگیزی؟
نه.

آیا این کار مفیدی است که در کثافات و زباله‌ها کاوش کنی
که آدمی را متقاعد می‌کنند،
که
موجودی قابل ترحم و تابع شرایط بیرونی است؟

شما نویسنده‌ ها بی‌توجه و بی‌اعتنا به رسالتی که خواه ناخواه باید آن را بشناسید تا بتوانید مبشر آن باشید،‌
همچنان
تصورات خود را
در کتاب‌‌ها می‌نویسید
و این تصورات
بخصوص اگر با مهارتی که معمولا اسم استعداد بر آن می‌گذارید
نوشته شده باشند،
همیشه تا حدی انسان‌ها را هیپنوتیزم می‌کنند.

به این ترتیب
خواننده
با دید نویسنده
در خود می‌نگرد
و
زمانی که زشتی بی‌اندازه خود
را دید
امکان بهتر شدن را در خود نمی‌یابد.

آیا تو می‌توانی این امکان را در اختیار او قرار بدهی؟

در نتیجه من که تمام آثار تو و امثال تو را می‌خوانم،
از تو می‌پرسم:
«شما نویسنده‌ها به چه منظوری می‌نویسید؟»

پایان

۱
این زباله ها
نمی توانند از لنین باشند.

۲
اینها از خود گورکی اند.

۳
بگذارید این زباله ها را تحلیل کنیم
تا
زباله وارگی آنها اثبات شود:
۱
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در حقایق،
 قلم تو، 
جزئیات ناچیز زندگی 
را 
برمی‌گزیند
 و 
عرضه می‌کند 
تا 
احساسات مردم عادی 
را 
برانگیزد.
اما آیا توان آن را‌ داری
که
اندیشه‌ ای
 را 
که
 اعتلابخش روح باشد 
در آنها 
– ولو اندکی – 
برانگیزی؟
نه.
ما مفاهیم مهم این جملات غریبه
را
یکی پس از دیگری
مورد تأمل قرار می دهیم:
۱
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در حقایق،
اولا
بر خلاف تصور غلط غریبه و آشنا
گورکی و هر رمان نویس و هنرمند 
اصلا
نمی داند و نمی تواند بداند
که
حقیقت
چیست.

برای اینکه 
حقیقت
مفهوم هنری و استه تیکی
نیست.
حقیقت
مفهومی فلسفی 
است.

کاوش در حقایق
پیشکش.

کسی که از مفهوم «کاوش در حقایق» دم می زند،
بر خلاف ولادیمیر لنین،
عاجز از تمیز واقعیت از حقیقت و واقعیات از حقایق
است.

شاید
حریفی بگوید:
مترجمین ایرانی سواد فلسفی ندارند
و
احتمالا
  «کاوش در واقعیات»
را
به
غلط
به
«کاوش در حقایق»
ترجمه کرده اند.
۲
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در واقعیات
 
اگر
حرف غریبه این باشد،
باز هم
معیوب است.
هنرمند
در
واقعیت عینی
کاوش نمی کند.
اصلا
نمی تواند هم کاوش کند.
فقط علما و فلاسفه قادر به کاوش در واقعیت عینی اند:

الف
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در واقعیات
علمای علوم مختلف
در
جزئیاتی از واقعیت عینی
پژوهش می کنند.

مثال:
زیست شناسان
سلول های نباتی و جانوری و انسانی
را
موضوع پژوهش و بررسی بیولوژیکی قرار می دهند.

زمین شناسان
لایه های زمین
را
مورد بررسی ژئولوژیکی قرار می دهند.

کیمیاگران
(شیمیست ها)
اتم های معینی
را
مورد بررسی شیمیستی قرار می دهند.

ب
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در واقعیات
فقط
فلاسفه اند
که
قادر به بررسی واقعیت عینی اند.

موضوع فلسفه
  کل
 است
و
حقیقت
در
کل
است.

به
همین دلیل
علما
اصلا
  لیاقت ابراز نظر راجع به کل
را
و
کشف حقیقت عینی
را
ندارند.

آدم باید خر باشد
و
در
آثار علمای علوم طبیعی و ریاضی و تجربی و انسانی و غیره
دنبال حقیقت عینی بگردد
و
یا
دعاوی آنها
را
به
عنوان حقیقت
در
سفره فکری خلایق خر
قرار دهد.

پ
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در واقعیات
رمان نویس
و
هر هنرمند دیگر
انعکاسات معینی از واقعیت عینی
را
که
در
طول عمر خود
در
ذهن خود
انبار و تلنبار کرده،
در
غلغله دیگ جوشان روح و روان
حتی المقدور
احیا می کند
و
روی کاغذ می آورد
و
یا
به صورت تابلوی نقاشی
تصنیف و ترانه و موسیقی و تندیس و شعر و غیره
بازتولید هنری
می کند.
هنر
به
طور کلی
فرم معیوبی از شناخت 
است.
شناخت هنری
اصلا
شناخت به معنی واقعی کلمه نیست.
شناخت هنری
سرشته به تخیل و توهم و خرافه و خردستیزی
است.
هگل
به
همین دلیل
پس از تدوین فلسفه خود،
فاتحه ای بر هنر به طور کلی خواند.
البته
به
غلط.
آثار هنری
را
نباید حذف کرد.
آثار هنری
را
باید تحلیل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی کرد.
مراجعه کنید
به
تحلیل اشعار
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
برای اینکه در آثار هنری
جامعه
به
طور هنری و استه تیکی
انعکاس می یابد
و
در
اثر تحلیل آنها
بهتر شناخته می شود.
انعکاس هنری جامعه و حتی طبیعت
برای شناخت جامعه و روح و روان اعضای جامعه و تعلقات ملی، طبقاتی، جنسیتی و غیره آنها
صرفنظر ناپذیر است.
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر