۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۲۲)

 
جمعبندی
از
مسعود بهبودی 
 
اندکی اندر باب شک و بکت 

۱
شک پایه علم نیست.

۲
پایه علم چیست؟

۳
شک ضمنا
دو نوع است:

الف
شک ایستا
که
فلج کننده جسم و جان است.

ب
شک پویا
که
موتور جست و جو ست.

۴
دخیل بستن بر ضریح گندناک بکت
نشانه بارز عقب ماندگی است

۵
به
معنی ایمان آوردن
به
حضرت جرجیس است.

۶
قحط پیامبر که نیست
ایها الناس
 
مینا اسدی

با خونسردی می گفت:
«به تو خبر بدهم که چه بشود؟
قلبم گرفت.
رفتم زیر تیغ جراح
حالا خوبم
به ترمه و ترنج و خسرو هم خبر ندادم.»

می گفتم:
«دوست داری همه نگران باشند ؟»

می گفت:
«نه دوست دارم به همه خبرخوب بدهم.»

پایان

۱
چنین رفتاری
هم
حیرت انگیز
است
هم
غم انگیز
و
هم
ستایش انگیز.

۲
معمولا
آدمیان
به
وقت ناخوشی و خوشی
دنبال گوش می گردند.

۳
حتی دنبال گوش ناشنوا
می گردند.

هدف
تخلیه فشار مثبت و منفی روانی است.

۴
نوشتن
هم
فرمی از گفتگو با گوش ناشنوا ست.
نوشتن هم فرمی از تخلیه مثبت و منفی فشار روانی است.

۵
دلیل این کردوکار ادمیان
به
اشتراک گذاشتن غم و شادی است.

۶
تقسیم غم و شادی با همنوع
به
نیت تقلیل غم
و
تکثیر شادی
است.

۷
اگر
کسی
از
شر کردن (به اشتراک گذاشتن) غم و شادی بپرهیزد
این
دال
بر ان است
که
به
معنی واقعی کلمه
تنها ست.

۸
یعنی
کسی را به عنوان دوست به رسمیت نمی شناسد.

۹
مشخصه بارز روزگار ما
فقدان دوست و دوستی است.

۱۰
دلیلش چیست؟
 
حریف
آیا آزادی بیان می‌تونه منجر به آزادی عمل بشه با توجه به «دیالکتیک جبر و اختیار»

۱
قبل از بیان
باید
قادر به تفکر بود.

۲
آزادی
یعنی
شناخت جبر عینی

۳
خر
به همین دلیل نمی تواند مختار و یا ازاد باشد.

۴
آزادی عرعر دادن به خر
معجزه نمی کند.

۵
عمل
باید مبتنی و متکی بر اندیشه باشد

۶
در غیر این صورت
عمل
به فاجعه منجر می شود.

۷
لاشخورهای جماران هم عمل می کنند.

۸
داعش و طالبان و ترامپ و القاعده و بخور حلال هم عمل میکنند

۹
عمل این زباله ها
اما
به فاجعه منجر می شود.

۱۰
عمل مجانین جماران
مبتنی بر خرافه است
و
نتیجه اش
تخریب جامعه است:
کشتار و تبعید و فراری دادن هر مغز اندیشنده
هم
عمل است
ولی
عمل مبتنی بر خریت و خردستیزی است.

۱۱
سرنگون سازی هواپیمای مسافربری
به دلیل خریت
هم
عمل است

۱۲
به خمپاره و تانک و توپ بستن ناو خودی
و کشتار دهها تن از اعضای جامعه
هم
عمل است
ولی عمل مبتنی بر خریت و خردستیزی و جنون است.

۱۳
به همین دلیل
عملگرایی محض
نوعی خریت است

۱۴
عمل باید مبتنی بر اندیشه علمی و انقلابی باشد.

۱۵
پراتیک باید مبتنی و متکی بر تئوری علمی و انقلابی باشد

۱۶
خری که شعار می دهد:
تفاوت در اندیشه
وحدت در عمل
اصلا
نمی داند
که
چه می عرعرد.
 
تأملی در اندرزها

حریف

میگویند :
حرف ها هم دست دارند ،
دست های بلندی که گاهی گلویی را می فشارند و نفس میگیرند.
میگویند حرف ها هم پا دارند ،
پاهای بزرگی که گاهی جایشان را روی دلی میگذارند و برای همیشه میمانند .
میگویند حرف ها هم چشم دارند ،
چشم های سیاهی که گاهی به چشم های دیگران نگاه میکنند و آنها را در شرم بیکران فرو می برند .

ای دوست !
زنهار حرف های تو اینگونه مباد !
باور کنی یا نه ...
سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوار تر است .

۱
می گویند:
سکوت سرشار از نا گفته ها ست.

۲
اما منظور از سکوت چیست
جز
تخریب دیالک تیک کنش و واکنش؟

۳
۹۹ در صد خلایق
در جهان مجازی و پیازی
مؤدبانه عوامفریبی می کنند

۲
یعنی
بسان آخوندها
خر پروری می کنند.

۳
وقتی بپرسی معنی حرفی که می زنی
چیست،
یا
مؤدبانه
بلاکت می کنند
و
یا
اندرز ادب می دهند
و
یا
دشنام می دهند و توهین میکنند.

۴
اگر کسی لاطائلات شان را
تحلیل کند و انرژی و نیروی عظیمی
در این زمینه هدر دهد
حتی
نظری بر تحلیلش نمی اندازند
و
تحلیلگر خر
باز هم شکرگزار می ماند که تحلیل را حذف نکرده اند.

۵
بفرمایید بدانیم
که با
عوام فریبان چه باید کرد؟

۶
راه دیگر به غیر از همانیدشی با همنوع چیست؟

۷
توسل به چوب و چماق و تف و تفنگ و توهین؟

۸
چه ایرادی دارد
خر گفتن به خر
و
لاشخور گفتن به لاشخور؟

۹
آخر
بیندیشید

۱۰
اینگونه که نمی توان همزیستی کرد

۱۰
برای روشنگری
برای انتقاد از خود و جامعه خود
بدیلی وجود ندارد.
 
شاهکار.
طنزی که کمتر کسی به طنزیتش پی می برد:

مرد فقیری بود که همسرش کره می‌ساخت و او آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت، آن زن کره‌ها را به صورت دایره‌های یک کیلویی می‌ساخت.

مرد آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می‌خرید.

روزی مرد بقال
به اندازه کره‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.

هنگامی که آنها را وزن کرد،
اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.

او از دست مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمی‌خرم،
تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی
در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم بوده است.

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:

ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می‌دادیم.

پایان

۴۰ سال است
که
همین بقال های آشغال
بر کشور ما حکومت می کنند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر