تحلیلی
از
ملیحه سراب
پیغام ماهی ها
رفته بودم سر حوض
تا
ببينم
ـ شايد ـ
عكس تنهايي خود را در آب.
آب در حوض نبود.
ماهيان مي گفتند:
«هيچ تقصير درختان نيست.
ظهر دم كرده ی تابستان بود،
پسر روشن آب،
لب پاشويه نشست
و
عقاب خورشيد،
آمد او را به هوا برد كه برد.
به درك
راه نبرديم به اكسيژن آب
برق از پولك ما رفت كه رفت.
ولي آن نور درشت،
عكس آن ميخك قرمز در آب
كه اگر باد مي آمد دل او، پشت چين هاي تغافل مي زد،
چشم ما بود.
روزني بود به اقرار بهشت.
تو اگر در تپش باغ، خدا را ديدي، همت كن
و
بگو:
«ماهي ها حوض شان بي آب است.»
باد مي رفت به سر وقت چنار،
من به سر وقت خدا مي رفتم ».
پایان
ادامه دارد.
رفته بودم سر حوض
تا
ببينم
ـ شايد ـ
عكس تنهايي خود را در آب.
آب در حوض نبود.
ماهيان مي گفتند:
«هيچ تقصير درختان نيست.
ظهر دم كرده ی تابستان بود،
پسر روشن آب،
لب پاشويه نشست
و
عقاب خورشيد،
آمد او را به هوا برد كه برد.
به درك
راه نبرديم به اكسيژن آب
برق از پولك ما رفت كه رفت.
ولي آن نور درشت،
عكس آن ميخك قرمز در آب
كه اگر باد مي آمد دل او، پشت چين هاي تغافل مي زد،
چشم ما بود.
روزني بود به اقرار بهشت.
تو اگر در تپش باغ، خدا را ديدي، همت كن
و
بگو:
«ماهي ها حوض شان بي آب است.»
باد مي رفت به سر وقت چنار،
من به سر وقت خدا مي رفتم ».
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر