۱۳۹۷ آبان ۳۰, چهارشنبه

زبان فارسی و ناهنجاری های جدیدش (۵۳ )


 
مهندس صادق انصاری
(ا. برزگر)
اندیشه ها، مفاهیم و زبان فارسی
در
قلمرو «ولایت فقیه»
دفتر چهارم
شورای نویسندگان و هنرمندان ایران
(۱۳۶۵)

ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین

دو جریان حاکم
ادامه
 
 
 
دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی
در
مطلبی تحت عنوان «تفسیر عقلی روشمند قرآن»
مفاهیمی
را
و ضمنا
مفهوم عقل
را
مورد پژوهش جمارانی قرار داده است: 

۱
آقای‌ «ایازی» در این‌ مورد می‌ نویسند:
»مقصود از عقل، 
حکم‌ نظری‌ 
به‌ ملازمه‌ بین‌ حکم‌ ثابت‌ شرعی‌ یا عقلی‌ 
و 
بین‌ حکم‌ شرعی‌ دیگر یا ملازمه‌ بین‌ عقیده‌ ثابت‌ قطعی‌ و بین‌ عقیده‌ دیگر است. 

مثل‌ حکم‌ عقل‌ به‌ ملازمه‌ بین‌ مسئله‌ اجزا و مقدمه‌ واجب‌ و ...» 

اول
باید این «تعریف» ایازی از عقل را رمزگشایی کرد:
 
الف
 مقصود از عقل، 
حکم‌ نظری‌
 
عقل = حکم نظری
 
بدین طریق
هر نظری را باید نظری عقلی تصور کرد.
 
ب
 مقصود از عقل، 
حکم‌ نظری‌ 
به‌ ملازمه‌ بین‌ حکم‌ ثابت‌ شرعی‌ یا عقلی‌
 
حکم ثابت شرعی = حکم ثابت عقلی
 
بدین طریق
کلیه احکام شرعی
جزو احکام عقلی قلمداد می شوند.
 
پ
 مقصود از عقل، 
حکم‌ نظری‌ 
به‌ ملازمه‌ بین‌ حکم‌ ثابت‌ شرعی‌ یا عقلی‌ 
و 
بین‌ حکم‌ شرعی‌ دیگر یا ملازمه‌ بین‌ عقیده‌ ثابت‌ قطعی‌ و بین‌ عقیده‌ دیگر است.
 
عقل = حکم نظری بین حکم ثابت شرعی و یا عقلی 
 
این که یک چیز واحد است.
چون
حکم شرعی = حکم عقلی است.
 
ت
 مقصود از عقل، 
حکم‌ نظری‌ 
به‌ ملازمه‌ بین‌ حکم‌ ثابت‌ شرعی‌ یا عقلی‌ 
و 
بین‌ حکم‌ شرعی‌ دیگر یا ملازمه‌ بین‌ عقیده‌ ثابت‌ قطعی‌ و بین‌ عقیده‌ دیگر است.
 
«بین» دوم ظاهرا زاید است:
عقل = حکم نظری بین حکم شرعی (و یا عقلی) و حکم شرعی دیگر
 
عجب شلم شوربایی
این
دیگر 
یاوه است.
 
ث
 مقصود از عقل، 
حکم‌ نظری‌ 
به‌ ملازمه‌ بین‌ حکم‌ ثابت‌ شرعی‌ یا عقلی‌ 
و 
بین‌ حکم‌ شرعی‌ دیگر یا ملازمه‌ بین‌ عقیده‌ ثابت‌ قطعی‌ و بین‌ عقیده‌ دیگر است.
 
ملازمه به چه معنی است؟
 
ملازمه به حکمی اطلاق می شود
که 
حکم دیگر را اقتضا کند 
مانند وجود دود برای آتش.
 
همبستگی میان دو امر را ملازمه می نامند 
و 
به عبارت دیگر دو امری که به یکدیگر بستگی داشته باشند 
ملازم یکدیگرند.
 
و
 بالاخره دو امر به نحوی باشند که تصور هریک منفک از تصور دیگری نباشد 
یا وجود هر یک ملازم با وجود دیگر باشد.
دهخدا
 
عقل = ملازمت بین عقیده ثابت قطعی و عقیده دیگر
 
این «تعریف» ایازی از عقل به درد عمه اش حتی نمی خورد.
 
ج
مثل‌ حکم‌ عقل‌ به‌ ملازمه‌ بین‌ مسئله‌ اجزا و مقدمه‌ واجب‌ و ..
 
این معمای ایازی
اصلا
قابل حل و فهم نیست.
 
ایازی 
آمده ثواب کند، کباب کرده است.
 
۲
آیة‌ الله‌ «جوادی‌ آملی» نیز در مورد تفسیر عقلی‌ معتقدند:
»منظور از عقل‌ در این‌ جا «عقل‌ برهانی» است‌
 که‌
 از مغالطه‌ و وهم‌ و تخیل‌ به‌ دور باشد؛ 
یعنی‌ 
عقلی‌ 
که‌ 
با اصول‌ و علوم‌ متعارفه‌ خویش‌ اصل‌ وجود مبدأ جهان‌ و صفات‌ و اسمای‌ حسنای‌ او را ثابت‌ کرده‌ است.»
 
دکتر معمم جماران
هم
دچار حواسپرتی است:
یکی به نعل می زند و یکی به میخ:
 
معلوم نیست
که
هدفش تعریف مفهوم عقل است
و
یا
تعریف تفسیر عقلی.
 
بدبختی کسی که دنبال نظرات این و آن می گردد، 
همین است.
 
هرچه بیابد، لعل می انگارد و به خدمت می گیرد.
 
الف
منظور از عقل‌ در این‌ جا «عقل‌ برهانی» است‌
 
این بدان معنی است
که
بشریت با انواع متنوع و متفاوت عقل
سر و کار دارد.
 
ولی
عقل
برای آیات عظام
عبارت است از عقل برهانی.
 
عقل برهانی چیست؟
 
ب
عقل برهانی
 از مغالطه‌ و وهم‌ و تخیل‌ به‌ دور باشد   
 
زنده باد.
 
فقط 
باید منظور آملی
را
از
برهان کشف کرد.
 
ظاهرا
عقل برهانی آملی
مشکلی
مثلا
با
خرافه شق القمر
ندارد.
 
ولی
سؤال
این است
که
این خرافه با کدامین براهین منطقی و تجربی و علمی استدلال و اثبات می شود؟
 
پ
عقل برهانی
یعنی‌ 
عقلی‌ 
که‌ 
با اصول‌ و علوم‌ متعارفه‌ خویش‌ اصل‌ وجود مبدأ جهان‌ و صفات‌ و اسمای‌ حسنای‌ او را ثابت‌ کرده‌ است.
 
عجب عقلی
جمکران دارد:
عقل 
به شرطی عقل است
که
اصل وجود مبدأ جهان
را
اثبات کرده باشد.
 
منظور آملی ها از جهان چیست
که 
باید مبدأ داشته باشد؟
 
اگر منظورشان جامعه بشری باشد،
مانعی ندارد.
 
اما
اگر منظور از جهان
کل هستی
و
یا
ماده
و
یا
واقعیت عینی
باشد،
باید گفت که آن  مبدأ ندارد.
 
ماده
ازلی و ابدی
است.
 
خلق ناپذیر و فنا ناپذیر است.
 
عروسی
است
که 
مرتب 
فرم عوض می کند.
 
 
از 
جمادی می میرد و نامی می شود.
از 
نما می میرد و حیوان می شود.
 از 
حیوان 
می میرد
و
انسان می شود.

ت
عقل برهانی
یعنی‌ 
عقلی‌ 
که‌ 
با اصول‌ و علوم‌ متعارفه‌ خویش‌ اصل‌ وجود مبدأ جهان‌ و صفات‌ و اسمای‌ حسنای‌ او را ثابت‌ کرده‌ است.
 
دومین مشخصه عقل برهانی
عبارت است
از
اثبات
صفات و اسمای حسنای او
 
اسمای حسنای او
چیستند 
که 
عقل برهانی باید اثبات شان کند؟
 
۳
«اسماء الحُسنی»
 یا 
نام‌ های نیکوی خداوند
 نام‌هایی هستند
 که
 در 
اسلام
 برای «الله» به کار رفته‌ است. 
 
غالبا شمار این نام‌ ها را ۹۹ نام دانسته‌ اند
 که بیشتر آنها در قرآن آمده است،
 ولی برخی دیگر بر این باورند شمار آن‌ها بیشتر است.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)،
  در 
قرآن 
مجموعه‌ ای از بیش از ۲۰۰ نام خداوند است 
که 
در قرآن ذکر شده‌ اند 
و 
اصطلاحا،
 ۹۹ تای آنها
 «اسماء الحسني» یا نام‌ های نیکوی خداوند خوانده می‌ شوند. 
 
هر چند که تعداد نام‌های خدا، شامل صفت‌ ها و کلمه‌ های مرکب، در قرآن و سنت از ۹۹ عدد خیلی بیشتر هستند،
 ولی مسلمانان اعتقاد دارند که گروه برگزیده‌ ای از نام‌ها (نام‌های نیکو)، 
تعدادشان ۹۹ عدد است.

از میان این ۹۹ نام، ۸۵ تای آن مستقیما در قرآن ذکر شده است. 
اما تعدادی از این نام‌ ها مستقیما در قرآن وجود ندارد. 
بعضی از محققان با رجوع به احادیث تا ۲۰۰ مورد از این نام‌ ها را یافته‌ اند.
 
بیچاره عقل برهانی
که
باید به اثبات ۲۰۰ و یا بیشتر و یا در بهترین حالت
۹۹
اسم خدا
نایل آید
 تا
اجامر جماران
آن
را
به عنوان عقل
به رسمیت شناسند.
 
بهتر است
با این ۹۹ اسمای حسنای او
آشنا شویم:
 
۴ 
 اين ۹۹ اسم خداوند به همراه معني آن‌ ها به شرح زير است:

الرحمن: بخشاینده
الرحیم: مهربان
الملک: پادشاه
القدوس: مقدس
السلام: پاک و سلامتی بخش عالم
المؤمن: اطمینان دهنده
المهیمن: نگهدارنده
العزیز: باشکوه
الجبار: توانگر (؟)
المتکبر: بسیار بزرگ (؟)
الخالق: آفریننده
البارئ: درست
المصور: نگارگر، صورتگر
الغفار: همیشه بخشاینده
القهار: فروکاهنده (؟)
الوهاب: نیک بخشاینده
الرزاق: همیشه روزی دهنده
الفتاح: گشاینده (پیروزکننده)
العلیم: داناترین (؟)
القابض: میراننده، بیرون کشنده جان‌ ها
الباسط: گستراننده، فراخ کننده روزی(؟)
الخافض: پست کننده، خوار کننده
الرافع: (به سوی خود) بالا برنده
المعز: عزیزکننده
المذل: خوارکننده
السمیع: شنواترین (؟)
البصیر: بیناترین (؟)
الحکم: دادگر (؟)
العدل: بینهایت عادل (؟)
اللطیف: آنکه بر بندگانش لطف دارد. (؟)
الخبیر: آگاه‌ ترین (؟)
الحلیم: بسیار بردبار
العظیم: بی‌ انتها (؟)
الغفور: بسیار بخشاینده
الشکور: بسیار سپاسگزار (پاداش دهنده بزرگ است مر عمل کوچک را)
العالی: بلند مرتبه
الکبیر: بزرگ‌ ترین
الحفیظ: نگهدارنده
المقیت: خوراک دهنده
الحسیب: شمارنده
الجلیل: بسیار گرانقدر
الکریم: بسیار بخشنده
الرقیب: نگهبان، بیننده و آماده
المجیب: پاسخگو
الواسع: گسترده، پهناور
الحکیم: فرزانه، بسیار خردمند
الودود: دوست
المجید: بسیار لایق ستایش (در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان است)
الباعث: برانگیزنده مردگان (؟)
الشهید: بیننده (؟)
الحق: راست، درست
الوکیل: عهده دار همه امور بندگان و موجودات
القوی: پرزور
المتین: سخت (و نیز پاینده)
الولی: دوست، یار و نگهبان
الحمید: ستوده
المحصی: شمارنده
المبدئ: نخستین آفریننده
المعید: بازگرداننده، دوباره زنده کننده
المحیی: زندگی بخش، هستی بخش
الممیت: میراننده، نابود کننده
الحی: زنده
القیوم: قائم به ذات (همه ـ آفریننده‌ ای که کسی او را نیافرید)، پاینده
الواجد: یابنده (؟)
الماجد: بزرگوار
الواحد: یکتای بی‌همتا
الاحد: یگانه (خدایی جز او نیست)
الصمد: بی‌ نیاز
القادر: توانا
المقتدر: تعیین کننده (قضا و قدر)، فراتر
المقدم: فراپیش کشنده
المؤخر: فراپس دارنده، پس گذارنده چیزها و نهنده آن‌ها بجای آنها
الأول: نخستین، اول پدیدارکننده وجود
الأخر: واپسین، آخر فنا کننده موجود
الظاهر: آشکار(پدیدار، هویدا)، همیشه پیروز
الباطن: پنهان، همه دربرگیرنده
الوالی: یگانه سرپرستی که همه ولایتها از او ست
المتعالی: خود ستوده
البر: نیکوترین
التواب: همیشه توبه پذیر
المنتقم: انتقام گیر
العفو: درگذرنده(آمرزنده)، ناپدیدکننده گناهان
الرؤوف: بسیار دلسوز و مهربان
مالک الملک: فرمانروای جهان
ذوالجلال و الاکرام: دارای شکوه و بخشش
المقسط: عادل
الجامع: گردآورنده
الغنی: توانگر
المغنی: بی‌ نیاز کننده، بسنده
المانع: بازدارنده
الضار: آزار دهنده (این صفت تنها در احادیث یافت می‌شود)
النافع: سودمند
النور: روشنی
الهادی: رهنما
البدیع: سنجش ناپذیر، آفریننده
الباقی: ماندگار و واگردان نشدنی (تغییر ناپذیر)
الوارث: مالک نهایی تمام مخلوقات (؟)
الرشید: راهنما، آموزگار و دانای بی‌ خطا
الصبور: شکیبا
 
زنده باد.
 
بینوا عقل برهانی
 
حالا چگونه باید همه این صفات کج و کوله را اثبات کند؟
 
در هر صورت
من ـ زور اجامر جماران از عقل تا حدودی معلوم شد.
 
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر