۱۳۹۷ آبان ۲۷, یکشنبه

تأملی در تأملات ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎ ﻋﺴگرﻯ (ﻣﺎﻧﻰ) (۱۷)


ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎ ﻋﺴگرﻯ
(ﻣﺎﻧﻰ)
(۱۳۳۰)
شاعر، نویسنده و پژوهشگر
انقلاب در برابر انقلاب!
منبع:
رادیو مانی
 
تحلیلی
از
یدالله سلطانپور 
 
در سال ۱۳۵۷ 
ما
 ایرانیان 
گامی غول‌ آسا در راه خودزنی فرهنگی و سیاسی برداشتیم.
 
 بیزاری از نبود آزادی های اجتماعی و سیاسی، و برخی کاستی‌ها 
ما 
را 
به 
جهنمی پرتاب کرد 
که یکباره از افق مدرنیسم اجتماعی (هرچند سطحی) به دوران محمد در مدینه بازگشتیم. 
 
چرا که هویت خود را نه ایرانی بلکه اسلامی می‌ پنداشتیم. 
 
ما علیه گوهر ایرانی و سرشت اینجهانی خود انقلاب کردیم. 
 
برخی بر اساس باورهای دینی، برخی از روی توهمات سیاسی.
 
 اما اکنون در حال انقلابی برای خود هستیم. 
دیگر سعادت اخروی نه تنها برای بسیارانی بی معنا ست 
بل که محور زندگی برای آنان سعادت این‌ جهانی است. 
دریافته ایم که خیام درست می اندیشیده:
کس نامد از آن جهان که پرسم من از او 
 احوال مسافران دنیا چون شد؟
 
این فراز از توهمات مانی
را
نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم
تا
چیزی از قلم نیفتد:
 
۱
در سال ۱۳۵۷ 
ما
 ایرانیان 
گامی غول‌ آسا در راه خودزنی فرهنگی و سیاسی برداشتیم.
 
این جفنگجمله مانی
به چه معنی است؟
 
بدبختی بیگانگی با مفاهیم فلسفی و سوسیولوژیکی
آدمی
را
به همین ذلت کوری و کوته بینی می اندازد که مانی را انداخته است.
 
مانی
خیال می کند که ایرانیان جمع همگونی اند.

یعنی
از طبقات و اقشار طبقاتی در ایران اثری نبوده و نیست.

کل سکنه این جامعه بی طبقه
درست و یا نادرست
تصمیم می گیرند 
و
شق القمر می کنند.

گاه چنان و گه چنین.

۲
در سال ۱۳۵۷ 
ما
 ایرانیان 
گامی غول‌ آسا در راه خودزنی فرهنگی و سیاسی برداشتیم.
 
جمع همگون ایرانیان
در
سال ۱۳۵۷
تصمیم به خودزنی فرهنگی و سیاسی گرفته اند.
 
خودزنی فرهنگی و سیاسی؟
 
این مفهوم من درآوردی به چه معنی است؟
 
۳
منظور مانی
احتمالا
این است 
که
ایرانیان کذایی
در سال ۱۳۵۷ 
به لحاظ فرهنگی و سیاسی
به خودستیزی مبادرت ورزیده اند.
 
 
۴
 بیزاری از نبود آزادی های اجتماعی و سیاسی، و برخی کاستی‌ ها 
ما 
را 
به 
جهنمی پرتاب کرد 
که یکباره از افق مدرنیسم اجتماعی (هرچند سطحی) به دوران محمد در مدینه بازگشتیم.
 
این تحلیل معدوی مانی
از
عنگلاب اسلامی خمینی است:
ایرانیان کذایی
از فقدان آزادی های اجتماعی و سیاسی و برخی کاستی ها
بیزار بودند.
 
در نتیجه
در جهنمی را به روی خود باز کرده اند
و
از
مدرنیسم اجتماعی (؟)
 به 
دوران محمد در مدینه
 برگشته اند.
 
هنر نزد ایرانیان است و بس:
نگیرند جبر جهان را به خس.
 
۵
 بیزاری از نبود آزادی های اجتماعی و سیاسی، و برخی کاستی‌ ها 
ما 
را 
به 
جهنمی پرتاب کرد 
که یکباره از افق مدرنیسم اجتماعی (هرچند سطحی) به دوران محمد در مدینه بازگشتیم. 
مانی
روی کله اش 
راه می رود.
 
آنتی کمونیسم
همین بلا را بر سر آدمیان می آورد.
 
موتور تحولات جامعه
از
دید مانی
عشق و نفرت
است.
 
نفرت از شاه همان و عشق به شیخ همان.
 
۶
 بیزاری از نبود آزادی های اجتماعی و سیاسی، و برخی کاستی‌ ها 
ما 
را 
به 
جهنمی پرتاب کرد 
که یکباره از افق مدرنیسم اجتماعی (هرچند سطحی) به دوران محمد در مدینه بازگشتیم. 
مانی
بیگانه با مفاهیم است
و
معنی مدرنیسم را نمی داند.
 
من ـ زور مانی از مدرنیسم اجتماعی
مدرنیزاسیون (نوسازی) جامعه به همت محمد رضا شاه و یاران است.
 
کوته اندیشی مانی و فقر هراس انگیز فلسفی او
سبب می شود
که
او
اولا
نوسازی جامعه پس از انقلاب بورژوایی سفید
را
سطحی 
تصور و تصویر می کند.
 
ثانیا
خیال می کند که روحانیت شپشو جامعه را به عهد محمد در مدینه برگردانده است.

این بدان معنی است
که
مانی
برگشت جامعه به ۱۴۰۰ سال قبل
را
نه تنها امکان پذیر 
بلکه 
حتی
عملی شده
می داند.

در قاموس مانی
ایرانیان 
۴۰ سال است
که
در 
چادرهای اعلی مال کربلا
زندگی می کنند 
و 
از طریق شترچرانی روزگار می گذرانند.

ضمنا
فرماسیون اقتصادی جامعه ایرانیان
نه
سرمایه داری،
بلکه
 برده داری
است.

مانی عقب مانده تر از روحانیت کثافت است.

چون
زباله های جماران
دیری است که می دانند که برگشت به دیروز حتی محال است،
چه رسد به برگشت به ۱۴۰۰ سال قبل.

به همین دلیل 
بدترین دشمنان دربار پهلوی و سرمایه داری
به
مجریان مجبور وصایای انقلاب بورژوایی سفید
 مبدل شده اند.

جامعه جماران
صدها بار کاپیتالیستی تر از جامعه زمان شاه است.

خود مانی
هم
در جملات آغازین همین لاطائلات
خواه و ناخواه
بدان اشاره کرده است:
فساد 
جامعه
را
فراگرفته است.

کودکان مردم
قیمتگذاری می شوند
و
برای زوار حرم امامان
به عنوان جنده های شرعی
عرضه می شوند.

نوع نوینی از جنده در جامعه جماران
تشکیل شده است:
جنده های جنس اول.

اینها همه نشانه تعمیق مناسبات سرمایه داری اند:
نشانه های تبدیل همه چیز اعضای جامعه به دلار 
اند.

عنگلاب خمینی
ماهیتا
ضد انقلاب سفید بوده است.
 
به معنی پیروزی ارتجاع سیاه فئودالی بوده است.

ضد انقلابی
که
به طور قانونمند
به
مجری وصایای انقلاب مغلوب مجبور شده است.

قضیه
همیشه و همه جا
از همین قرار است.

جلاد هر انقلاب
به
مجری وصایای آن
مبدل می شود.

شاه
هم
جلاد جنبش انقلابی خفته در خون بود
که
به مجری بخشی از وصایای آن مجبور شده بود:
انقلاب سفید = اجرای بخش ضد فئودالی برنامه حزب بزرگ توده خونین کفن

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر