۱۴۰۳ خرداد ۱۶, چهارشنبه

خود آموز خود اندیشی (۹۸۴)

Bild

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت اول

بخش اول

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۰ ـ ۸۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم! 
  

۱

من اینک دم دوستی می زنم

گر او دوست دارد و گر دشمنم

معنی تحت اللفظی:

من مدعی دوستی با پادشاهزاده ام.

بی اعتنا به اینکه او دوست من باشد ویا دشمن من.

 

 

 

گدا زاده

 بیگانه ای را دوست می نامد و عشقش را نثار او می کند، در غم عشق او عذاب می برد، حتی چه بسا بی آن که «معشوق» کذائی از آن با خبر باشد.

 

این را می توان ایراسیونالیسم (خردستیزی)  محض نامید.

 

اینجا از خرد و فهم و فراست دیری است که نام و نشانی نیست.

 

تفاله ای گندیده ادعای دوستی نسبت شاهزاده ای دارد و می گوید «من اینک دم دوستی می زنم» و نظر او و حتی  «دوست و یا دشمن» تلقی کردن او برایم یکسان است.

 

مثالی بهتر برای خردستیزی نمی توان پیدا کرد.

 

گدا زاده بی شعور

 حتی نمی داند که مفاهیم «دشمن و دوست» تعریفی برای خود دارند و دوستی و دشمنی فقط در رابطه ای دو طرفه مطرح می شوند.

 

 

او هنوز نمی داند که میان انسان و سگ، میان همه چیز و هیچ نمی تواند رابطه دو طرفه برقرار شود.

 

گدازاده سعدی

 مثل جانوران به حکم (۱) عمل می کند، قادر به عمل فکری (۲) نیست و لذا نمی تواند مفاهیم (۳) «دوستی» و «دشمنی» را تعریف کند.

 

گدازاده سعدی مثل جانوران به بیت شعر غریزه عمل می کند، قادر به عمل فکری تجرید و یا انتزاع نیست و لذا نمی تواند مفاهیم انتزاعی «دوستی» و «دشمنی» را تعریف کند.

گدا زاده

 به زبان خود سعدی،

 در بهترین حالت می تواند سگی باشد، در «صورت آدمی».

 

آنچه سعدی در این بیت شعر، از لحاظ فلسفی و معرفتی ـ نظری انجام می دهد، تعریف (۴) چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسانها) ست.

 

آنچه سعدی در این بیت شعر، از لحاظ فلسفی و معرفتی ـ نظری انجام می دهد، تعریف سوبژکتیویستی چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسانها) ست.

او واژه های «دوستی و دشمنی» را نه بر مبنای محتوای واقعی آنها، بلکه بنا بر میل سوبژکت (گدازاده عاشق) تعریف، مسخ و تحریف می کند.

 

اما در دیالک تیک معرفتی ـ نظری اوبژکت ـ سوبژکت، محتوای شناخت را نه سوبژکت، بلکه (۵) تشکیل می دهد.

 

اما در دیالک تیک معرفتی ـ نظری اوبژکت ـ سوبژکت، محتوای شناخت را نه سوبژکت، بلکه اوبژکت تشکیل می دهد.  

اوبژکت (موضوع) شناخت

چیزی است عینی و واقعی.

 

اوبژکت (موضوع) شناخت

در روند شناخت، مستقل از میل و اراده این و آن، در ضمیر (۶) شناخت منعکس می شود.

 

اوبژکت (موضوع) شناخت

  در روند شناخت، مستقل از میل و اراده این و آن، در ضمیر سوبژکت شناخت منعکس می شود.

 

حقیقت عبارت است از (۷) درست واقعیت عینی در آیینه ضمیر انسانی.

 

حقیقت عبارت است از انعکاس درست واقعیت عینی در آیینه ضمیر انسانی.

بی اعتنائی به اوبژکت (موضوع) شناخت  و تعریف من در آوردی و دلبخواهی از آن، نه به کشف حقیقت، بلکه به تحریف آن می انجامد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر