سرگی لئونیدوویچ روبین اشتاین
برگردان
شین میم شین
فصل دوم
کردوکار روانی و واقعیت عینی
۳
روانی به مثابه سوبژکتیو
۱
· توسعه تاریخی شناخت در واقع روند توسعه دانش است.
۲
· ما در توسعه شناخت، عمدتا با رابطه نتایج عینیت یافته شناخت سر و کار داریم که به طور تاریخی صحت شان اثبات شده و درسیستم علوم ثبت شده است.
۳
· اینجا حطوط خصلتی منطقی و نه پسیکولوژیکی روند شناخت قانونمندانه عرض اندام می کنند.
۴
· به همان سان که شناخت فردی با توسعه جامعتی ـ تاریخی دانش مشروط می گردد، توسعه تاریخی معارف علمی نیز با کردوکار معرفتی افراد مشروط می شود.
۵
· یعنی با کردوکار معرفتی انسان ها، که کارشان توسعه معارف علمی را جامه عمل می پواشاند (تحقق و واقعیت می بخشد.)
۶
· اکنون رابطه متقابل میان جنبه های پسیکولوژیکی، معرفتی ـ نظری و منطقی کردوکار معرفتی روشن می گردد.
۷
· بدین طریق، هم بر آنتی پسیکولوژیسم ایدئالیسم عینی غلبه حاصل می آید و هم بر پسیکولوژیسم ایدئالیسم ذهنی.
۸
· تز فوق الذکر که بنا بر آن، دانش و محتوای فکری دانش، هر چقدر هم عینی باشد، هرگز بدون کردوکار معرفتی بشر به مثابه سوبژکت شناخت پدید نمی آید و هرگز مستقل از آن دوام نمی آورد، اکنون معنی کسب می کند و هر امکان انحراف و افتادن به منجلاب پسیکولوژیسم، یعنی ایدئالیسم ذهنی را نقش بر آب می سازد.
۹
· پس از مجزا و منفصل سازی ایده ها از چیزهای محسوس وجود، مجزا و منفصل سازی ایده ها از کردوکار معرفتی سوبژکت نیز نقش بر آب می گردد.
۱۰
· ایده ها به مناسبت و یا رابطه معرفتی بشر با واقعیت عینی کشیده می شوند.
· یعنی به کردوکار معرفتی سوبژکت کشیده می شوند، که در تأثیر متقابل با جهان قرار دارد.
۱۱
· رابطه تصویر و یا ایده با چیز، رابطه ای که در آن، روانی به مثابه فکری نمودار می گردد، فقط ممانی (گشتاوری) در رابطه متقابل بشر، یعنی سوبژکت با جهان عینی است.
۱۲
· فکری تلقی کردن روانی، بیانگر جنبه و جانب خاصی از تجرید علمی است.
· جنبه و جانبی که ما در آن، روانی را به مثابه سوبژکتیو مشخص می سازیم.
۱۳
· رابطه (مناسبت) بشر به مثابه سوبژکت با واقعیت عینی، نقطه آغازینی است.
· رابطه ای بنیادی در تبیین مسئله معرفتی ـ نظری است.
۱۴
· در این پیوند، روانی به مثابه سوبژکتیو عرض اندام می کند.
۱۵
· ماتریالیسم دیالک تیکی مارکسیستی بر محدودیت مجموعه ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی غلبه می کند (آن را نفی دیالک تیکی می کند. مترجم)
۱۶
· برای ماتریالیسم دیالک تیکی مارکسیستی، همانطور که مارکس می گوید، وجود فقط به صورت اوبژکت نمودار می گردد.
· (مارکس و انگلس، «آثار منتخب دو جلدی»، ۱۹۵۷، جلد دوم، ص ۳۷۶)
· در حالیکه ایدئالیسم به طور کلی از سوبژکت، غافل مانده بود.
۱۷
· مارکسیسم، وجود را نه به صورت اوبژکت و به مثابه نمود آن، بلکه علاوه بر آن، به صورت سوبژکت و به مثابه کردوکار سوبژکت در نظر می گیرد.
(مارکسیسم
همه چیز هستی
را
در ساختار دیالک تیکی شان
در نظر می گیرد.
مترجم)
۱۸
· وحدت (دیالک تیک) سوبژکت و اوبژکت هم در کردوکار پراتیکی (عملی) بشر عرض اندام می کند و هم در کردوکار تئوریکی (معرفتی) بشر.
· مراچعه کنید به دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت
دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2956
پایان
۱۹
· بشر در کردوکار پراتیکی (عملی) اش، می تواند به آماج های خود دست یابد و این آماج ها را بر طبق اوبژکت مربوطه تغییر دهد.
۲۰
· بشر برای این کار، عمل خود را با طبیعت واقعی اوبژکت مطابقت می بخشد.
· اوبژکتی که بشر بر آن تأثیر می گذارد.
۲۱
· کردوکار سوبژکت در شناخت، گامی به سوی اوبژکت پیش نهادن و پرده برداری از طبیعت واقعی آن است.
۲۲
· برای درک ماتریالیستی وجود، نه فقط در فرم اوبژکت، بلکه ضمنا در فرم سوبژکت به درک علمی درستی از سوبژکتیویته نیاز است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر