میم حجری
سخنانان بزرگان
وقتی میتوانستم صحبت کنم، گفتند:
گوش کن...
وقتی میتونستم بازی کنم ، مرا کار کردن آموختند.
وقتی کاری پیدا کردم ، ازدواج کردم.
وقتی ازدواج کردم ، بچه ها آمدند.
وقتی آنها را درک کردم ، مرا ترک کردند.
وقتی یاد گرفتم چگونه زندگی کنم، زندگی تمام شد
زیبا زندگی کنید
ویلیام شکسپیر
عجب لاطائلاتی.
خلایق
دیروز از مارکس نقل قول می کنند و امروز از شکسپیر
و
فردا خدا می داند از کی.
معلوم مان نمی شود که منظورشان از بزرگان چیست.
الف
وقتی میتوانستم صحبت کنم، گفتند:
گوش کن.
آره.
حق داشته اند.
بدون فراگیری فوت و فن تفکر و تکلم
فقط می توانستی عرعر کنی و ابرو ببری.
ب
وقتی میتونستم بازی کنم ، مرا کار کردن آموختند.
باز هم
حق داشتند.
کار هم نوعی بازی است.
روزی
کار
خصلت بازی کسب خواهد کرد و من ان روز ام آرزو ست.
آن روز که کمونیسم برقرار شود و بشر خواهر و برادر و یار و یاور بشر شود.
فرق کار با بازی این است که کار بازی مفید و محتوامند و معنامندی است.
ضمنا
به قول حریفی به نام مارکس
کار
دیالک تیک ریاضت و لذت است.
به قول قدما
برو کار میکن.
مگو:
«چیست کار؟»
که سرچشمه شادکامی است، کار.
بیکاری و علافی
بدبختی بزرگی است
که دور از ما، باد.
پ
وقتی کاری پیدا کردم ، ازدواج کردم.
ازدواج برای بازتولید جامعه است.
در روند همزیستی خانوادگی
تولید مثل امکان پذیر می گردد.
جامعه
فقط
متکی به تولید مایحتاج مادی و فکری نیست.
جامعه به تولید مثل، به تشکیل و تربیت نسل فردا نیازمند است
تا جای مادر و پدر را دختر و پسر بگیرد و چرخ تولید توقف نپذیرد.
تداوم تولید به بازتولید وابسته است.
ت
وقتی ازدواج کردم ، بچه ها آمدند
بچه ها چیستند،
اگر موالید مثل مادرن و پدران نیستند؟
همانطور که اعضای جامعه
نان تولید می کنند
به همان سان هم فرزند تولید می کنند و در فراورده های کار فیزیکی و فکری و مثلی (فرزندان) ادامه حیات می دهند.
ث
وقتی آنها را درک کردم ، مرا ترک کردند.
باید هم جوانه و پیله و جوجه و توله و بچه هر مولدی
پس از بلوغ
ترکش کند تا خودش روی پای خودش بایستد و شروع به تولید و تولید مثل کند.
نسل قدیم
نه
می تواند نسل جدید را درک کند
و
نه
می تواند تحمل کند.
جدایی کهنه از نو جبری است.
ج
وقتی یاد گرفتم چگونه زندگی کنم، زندگی تمام شد.
زندگی و مرگ به موجود زنده دیکته می شود.
موجود زنده خیلی هنر کند
خود را با شرایط زندگی سازگار می سازد.
ح
زیبا زندگی کنید
در طویله نمی توان زیبا زندگی کرد.
فقط می توان شلاق خورد، فحش و بد و بیراه خورد و حرص خورد.
برای زیبا زندگی کردن
مناسبات جامعتی باید کمونیستی شوند
و
تحت کمونیسم
گذار بشریت از خریت به آدمیت
آغاز شود.
انگلس
گذار بشریت به کمونیسم
را
شروع تاریخ حقیقی بشری
رایش آزادی
نامیده است
که یادش به یاد باد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر