در این فرمایشات جمال دولت آباد
دغدغه اصلی سکنه جنقوری اسلامی
تببین می یابد.
تار و پود تویتر را همین دغدغه تشکیل می دهد.
پیدا کنید این دغدغه اصلی این جماعت بخت برگشته را.
هر کلمه و یا جمله ما به نظرتان غلط است، ذگر کنید.
کلی بافی که ربطی به هماندیشی ندارد.
خلایق مهره را می کوبند تا طبقه حاکمه را حفظ کنند. این نوعی عوامفریبی است.
دلایل قوی باید و من، تقی.
چون انگلیس فلان کار را کرده،
پس فلان چیز خیلی خیلی مهم است.
زبان فارسی اصلا فارسی نیست.
همین جمله خودتان را ارزیابی کنید.
۹۰ در صد واژه های زبان فارسی عربی و ترکی و روسی و غیره اند.
ضمنا
عیرانیان اصلا فرهنگ ندارند.
هنر ایرانیان تعارف و تظاهر و تقیه وتئاتر و تزویر و توطئه و ریا ست.
با این جماعت هرگز نمی توان دوست شد و یا حتی دشمن شد.
این حماعت
هویت روشن ندارند.
همه چیز هستند و هیچ چیز نیستند.
فرهنگ شان به سرشان بخورد.
همه
از مرگ میترسند
من از زندگی سمج خودم…
صادق_هدایت
تحقیر حیات و تجلیل ممات
مشخصه مشترک مهم فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم است.
زحمتکشان فکری و فیزیکی اما
ستایشگر حیات اند و منزجر از ممات .
گفته بودم:
«زندگی زیبا ست»
گفته و ناگفته، ای بس نکته ها کاینجا ست.
سیاوش کسرایی حکیمشاعر توده و حزب توده
زندگی زیبا ست، ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند.
آنچنان زیبا ست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت.
هوشنگ ابتهاج
شاعر حزب توده
طالبان یک پروژه امریکایی است و قصدشون فارسی زدائی از افغانستان است.
نسیم
عجب خرافاتی افاغنه دارند که مرغ یخزده را حتی از خنده روده بر می کنند.
بنا بر این خرافه افاغنه
امریکا خصم زبان فارسی است.
چرا و به چه دلیل امریکای کذایی باید خصم زبان فارسی باشد؟
زبان فارسی که بمب اتم نیست.
زبان در جهان ای جهانگرد چیست
جز ابزار ابراز اندیشه ای؟
در دیالک تیک ابزار و آماج (زبان و اندیشه)
نقش تعیین کننده از ان آماج و اندیشه است.
مثال:
عرعر به هر زبانی باشد
عرعر خواهد بود
و
اندیشه
به هر زبانی باشد
اندیشه.
ابزار و زبان که معجزه نمی کند تا امریکا بر ضدش لشکرکشی کند.
استادگی کن تا روشن بمانی
شمع های افتاده خاموش می شوند.!
حریف
معنی تحت اللفظی:
مقاوم باش تا روشن بمانی
شمع هایی که می افتند، خاموش می شوند.
ایستادگی
در این اندرز اخلاقی
فقط به لحاظ واژگانی با ایستادن خویشاوند است.
و
نه به لحاظ مفهومی.
شعرای فرمالیست (صورت پرست)
چه بسا
عاجز از درک این تضاد فرم و محتوا (واژه و مفهوم) اند و از ایستاده مردن و سرو وارگی فضیلت اخلاقی اختراع می کنند.
در دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی
نقش تعیین کننده از آن محتوای ماهوی است.
مقاومت همیشه و همه جا در دیالک تیک ایستادن و افتادن صورت می گیرد.
ای بسا افتادگی که در مقایسه با ایستادگی
حاوی و حامل مقاومت بیشتری است.
اگر حتی به مثال شاعر وفادار بمانیم،
افتادگی شمع به معنی خموشی آن نیست.
شمع افتاده بر خلاف شمع ایستاده
چه بسا خانه را به آتش می کشد و نه خویشتن را.
تربیت کودکان و نقش خانواده
خانواده سلول اساسی جامعه است
و
جامعه فرمی از طبیعت است.
جامعه
طبیعت دوم است.
جامعه و تضادهای جامعتی و طبیعت و تضادهای طبیعتی در خانواده انعکاس می یابند.
چه بسا میان اعضای خانواده رقابت ها، چشم هم چشمی ها، تضادها، حتی خصومت های جامعتی و طبیعتی وجود دارند.
مثال:
جوجه های پرندگان
رقیب همدیگرند.
جوجه گردنکلفت چه بسا خواهر و برادرش را از گرسنگی می کشد و با حتی از آاشیانه پایین می اندازد.
ما شاهد همه این مشخصات طبیعتی در خانواده و جامعه هم هستیم.
توحش فاشیسم و فوندامنتالیسم
بخشا توحش به میراث مانده از نیاکان جانوری ما ست.
حتی روابط والدین با فرزندان
بخشا روابط جانوران با توله ها و جوجه ها ست.
والدین
روابط کیفیتا متفاوتی با فرزندان خود دارند.
علاوه بر این
مربی اصلی کودکان
نه والدین بدبخت گرفتار در منجلاب تضادها
بلکه طبقه حاکمه است که ضمنا مربی پدران و پدربزرگان و مادران و مادربزرگ ها ست.
کجروان با راستان در کینه اند
زشت رویان دشمن آیینه اند
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آن قدر زیبا ست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت
یهودی ستیزی
مشخصه مرکزی مهم فاشیسم
و
وجه مشترک مهم فاشیسم و فوندامنتالیسم
است.
خلق های جهان تضادی با هم ندارند.
تضادها
همه جا
طبقاتی اند و نه بند تنبانی.
به آتش کشیدن مزار مجيد_كاظمى در روز تولدش.
ارتجاع فوندامنتالیستی ـ اسلامی ـ شیعی
با دیالک تیک مقبره سازی و مقبره سوزی
می افتد و برمی خیزد.
برای این زباله ها
تنها چیزی که ارزش ندارد،
زندگی و زندگان اند.
ارتجاع فوندامنتالیستی ـ اسلامی ـ شیعی
مظهر بارز مرده پرستی و زنده و مرده ستیزی است
خدایی که توده در حال حاضر به او متوسل می شود برای برقراری عدالت
چه خدایی است؟
حریف
خدا
برای توده با خدا برای طبقات حاکمه
فقط اسما و ظاهرا
یکی است
و
نه
اصلا و ذاتا.
خدای توده
عمیقا توده ای است.
مخلص زحمتکشان است.
بهشت هم نه جای علافان و انگلها
بلکه جای زحمتکشان است.
حتی امام زمان
از دید دهقانان
بدترین دشمن روحانیت کثافت است:
اگر امام زمان ظهور کند
قبل از همه
گردن کلفت اخوندها را خواهد زد.
به همین دلیل
دهقانان اذربایجان
لنین را امام زمان تصور می کردند و به خودش هم می گفتند.
اگر مذهبی بودن
نشانه خردمندی است.
چرا این خردمندی از یه جایی به بعد
به ضد خودش ( در مواجه با خرد مقاومت نشان می دهد ) تبدیل می شود؟
حریف
خرد و هر چیز دیگر از ذرات تا کاینات
سیر تاریخی دارد.
خرد به طور طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی
مشروط می شود.
همین بورژوازی که اکنون مخترع و مبلغ و مدافع خرافات و مذاهب و فرقه های فکری مختلف است
در عصر جدید
بانی فلسفه کلاسیک آلمان بوده است
که
هم
منبع فلسفی مارکسیسم است
و
هم
توسط مارکسیسم نقد و نفی دیالک تیکی شده است.
مذهب
دیالک تیکی از علم و ایده ئولوژی است
و
محتوای طبقاتی دارد.
با تعویض طبقات حاکمه
محتوای مذاهب تحول می یابد.
مبارزه طبقاتی در مبارزات ایده ئولوژیکی نیز عرض اندام میکنند.
مقاومت ارتجاعی در مقابل پیشرفت اجتماعی
نه
مقاومت مذاهب
بلکه مقاومت طبقات است که لعاب مذهبی به خود می گیرند.
مثال:
جنگ ۳۰ ساله رعایا در المان بر ضد اشراف فئودال و روحانی
به صورت جنگ رعایا بر ضد کلیسا نمودار شد.
مثال:
اسلام فئودالیستی
کجا
اسلام فوندامنتالیستی کجا؟
اسلام فئودالیستی تا حدودی خردگرا و اخلاق گرا ست
ولی اسلام فوندامنتالیستی
عمیقا خردستیز و اخلقا ستیز است.
همشیره فاشیسم است
مرجع تقلید خمینی و خامنه ای
نه
رسول اکرم
بلکه عادولف هیتلر است.
من از مُردن نمی میرم،
پَر پرواز می گیرم
فراموش و غبار آلود،
نخواهد ماند تصویرم
من از مُردن نمی میرم،
که من آئینه پردازم
هر آنچه عشق می گوید،
من از آن شعر می سازم
همیشه زنده خواهد ماند،
دلِ آئینه پردازم
میان شعرهای من،
که می سوزم و می سازم..
اردلان سرفراز
تو استثناء نیستی
مش شاعر.
که کار آدمی باقی است
ار جسمش فنا گردد.
مشد احسان طبری
کار آدمی که سهل است.
کار هر جانور باقی است
ار جسمش فنا گردد.
فرق هم نمی کند که کار فکری باشد و یا کار فیزیکی.
چهچه و عوعو و عرعر و زوزه و غرش باشد و یا شعر و قصه و ترانه و تصنیف و تندیس و غیره
در کار فکری (هنری) شعرا
طبیعت و جامعه
به طور بند تنبانی انعکاس می یابد.
ای بسا شعرها که بیانگر نیازهای چه بسا طبیعی و غریزی و بند تنبانی شعرا هستند
و
چون نیازهای بند تنبانی و طبیعی و غریزی عمومی اند،
مورد استفاده عموم قرار می گیرند.
مثل هر کاسه و کوزه و بشقابی.
اکنون در جهان بند تنبانی
عشعار شعرا
چه بسا بدون اشاره به نام شان
نشخوار می شوند تا حریفه و حریفی را گرم و نرم و خام و خر کنند کام گیرند.
۹۹ درصد اشعار مبتنی بر خردسیتزی اند.
حتی اگر شاعر استثنائا خردگرا باشد.
به همین دلیل
اشعار
اسباب عوامفریبی اند و نه خردگرایی.
اشعار زمانی می توانند خادم خردگرایی باشند
که
مورد تحلیل مارکسیستی قرار گیرند.
کسب و کار ما که مغز خر خورده ایم، همین است.
ضمنا
عشق
چه بسا اصلا عشق نیست.
هوس و لاس و لیس و سکس غیره را شعرای شیاد و عیاشان علاف
عشق می نامند.
عشق
در هر صورت
تحفه نطنز نیست.
فخر انگیز نیست.
زنده باد دوستی
حضرات جنقوری
حتی انجیل و قران را تحریف می کنند.
دلیل رانده شدن حوا و آدم از بهشت
خوردن سیب ممنوعه و یا گندم ممنوعه بوده است و نه بی حجابی.
حافظ حتی می دانست:
پدرت روضه رضوان به دو گندم بفروخت
بی شرف باشم اگر من به جوئی نفروشم
هم علل تضادهای جامعتی و طبیعتی
فرماسیونی ـ طبقاتی است
و
هم راه حل تضادهای فوق الذکر.
اگر زحمتکشان
مثلا
در اسرائیل و فلسطین
و
یا
روسیه و اوکراین
زمام امور را در دست داشته باشند،
همزیستی دو خلق مربوطه دشوار نیست.
ضامن صلح در جهان و حراست از طبیعت
استقرار دموکراسی (توده فرمایی) بین المللی است.
گذار گلوبال به کمونیسم است.
کمونیسم = هومانیسم متکامل + ناتورالیسم متکامل.
راه حل دیگری وجود ندارد.
قوی ترین جفنگ
افکار عمومی است.
کسی دقیقا نمی داند که سازنده اش کیست
کسی هم شخصا نمی داند که چیست.
علیرغم آن همه تحت استبداد آن به سر می برند.
گوته
هی گوته
اولا
شعور جامعتی
انعکاس وجود جامعتی است.
مثلا با گذار جامعه ای از فئودالیسم به کاپیتالیسم
شعور سکنه آن نیز عوض می شود.
ثانیا
شعور حاکم بر هر جامعه
شعور طبقه حاکمه ان جامعه است.
مثلا
شعور حاکم در جامعه فئودالی
شعور اشراف فئودال و روحانی است.
مارکسیسم بیاموز تا رستگار شوی
زباله های صمد
نه ارزش ادبی دارند
و
نه ارزش هنری.
زباله های صمد
را
یا بابد تحلیل مارکسیستی کرد
و
یا باید به سطل زباله انداخت.
ولی هرگز نباید به خورد کودکان جامعه داد.
صمد
از نوچه های جلال آل احمد بوده
که مبتکر جنقوری اسلامی به تقلید از واتیکان مسیحی است.
صمد بدترین و بی شرم ترین دشمن کودکان جامعه ا بوده است.
ما بخشی از لاطائلات صمد را تحلیل و منتشر کرده ایم.
اولدوز و کلاغ ها
صمد بهرنگی
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8489
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8494
سیری در جهان بینی صمد بهرنگی
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3411
صمد بهرنگی از دید احسان طبری (بخش اول)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3464
صمد بهرنگی از دید احسان طبری (بخش دوم)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3521
صمد بهرنگی از دید احسان طبری (بخش سوم)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3589
صمد بهرنگی از دید احسان طبری (بخش چهارم)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3660
صمد بهرنگی از دید احسان طبری (بخش پنجم)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3740
صمد بهرنگی از دید احسان طبری (بخش ششم)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3801
ویل دورانت
ول معطل بوده است.
درک علمی از جامعه و تاریخ نداشته است.
مثلا ماهیت طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی جامعه در قرون وسطی را ندانسته است.
اگر لبی از سرچشمه مارکسیسم تر کرده بود
خواهی نخواهی
ترک خریت کرده بود و دانسته بود.
بشریت بر سر دو راهی زیر ایستاده است:
یا از آن خود کردن مارکسیسم و ترک خریت و تفکر علمی
و
یا در جا زدن در منجلاب خریت و عرعر مادام العمر
تاریخ تمدن
ویل و آریل دورانت
گوتنبرگ
چه چیز به قرون وسطی پایان داد؟ علل بسیاری در طی سه قرن موجب شدند که دوره ی جدیدی در تاریخ جهان آغاز شود و قرون وسطی به سر آید :
— شکست در جنگهای صلیبی
— توسعه ی آشنایی اروپای احیا شده با اسلام
— فتح قسطنطنیه که به خوابهای خوش اروپاییان پایان داد؛
— رستاخیز فرهنگ و تمدن مردمان مشرک عهد کلاسیک
— گسترش و توسعه ی بازرگانی بر اثر مسافرت های ناوگان هانری دریانورد، کریستوف کلمب، و واسکو دوگاما؛
— روی کار آمدن طبقه ی سوداگر که از نظر مالی سبب تمرکز حکومت سلطنتی شد؛
— توسعه ی حکومت های ملی،
— قیام پیروزمندانه ی لوتر Luter علیه پاپها؛
— و فن چاپ
پیش از ظهور گوتنبرگ ، تعلیم و تربیت و دانش اندوزی تقریبا تماما در دست کلیسا بود.
از واتساپ فریدون جعفری
جهانیان به دو دسته اند:
عاقلان بی مذهب و مذهبیان بی عقل.
ابوالعلاء معری
بشریت را نمی توان بر اساس شعور (عقل و مذهب) طبقه بندی کرد و عوامفریبی نکرد.
شعور
همیشه ثانوی است.
شعور
انعکاس وجود است.
طرز تفکر
در کاخ با طرز تفکر در کوخ
متفاوت است.
برای اینکه طرز تهیه نان توسط سکنه کاخ با طرز تهیه نان توسط سکنه کوخ متفاوت و حتی متضاد است.
ابوالعلا معری
وارونه بین وارنه عندیش وارونه نما ست.
روی کله خالی از مغزش ایستاده است
و
نه روی دو پایش.
جهان بینی اش ایدئآلیستی است.
جهانیان کذایی
یعنی
اعضای هر جامعه
به طبقات و اقشار اجتماعی طبقه بندی می شوند و نه به مذهبی و عاقل کذایی.
مذهبی بودن که به معنی لایعقل بودن نیست.
مذهبی بودن
نشانه خردمندی است.
خر
نمی تواند مذهبی باشد.
ما ۲۰ سال است که روی آثار سعدی کار می کنیم.
یک بیت شعر از سعدی چیه؟
اینجا
منظور
اینجا درک ماتریالیستی سعدی از تاریخ و جامعه است.
همان کشف مهم مارکس است.
بحث
اینجا
بر سر موضعگیری سیاسی سعدی نیست.
سعدی ایده ئولوگ اشرافیت فئودال است.
مثل مارکس و انگلس و لنین که ایده ئولوگ پرولتاریا هستند.
عطار حتی یک میلیونم فهم و فراست سعدی را ندارد.
اون که شکی درش نیست و یک چیز کلی هست و فکر کنم همه موافق باشند که باید ج. اسلامی کلا از بین برود و …
ولی اینکه ما هیچ افشاگری برعلیه وزیر و کیل، نماینده مجلس و نماینده آغا نکنیم رو من قبول ندارم. باید افشاگری کرد و باید گفت کل نظام هم باید برود تا مردم بتوانند حکومت خودشان رو انتخاب کنند
حضرت عباس
طرز و طریق هماندیشی علمی و انقلابی
خواندن پیشاپیش اندیشه حریف است.
و گرنه هماندیشی محال می گردد و هر کس برای خودش هارت و پورت می کند و جامعه طویله می شود.
لطف کنید
و
اندیشه مطروحه از سوی ما رابخوانید و بعد هر جمله و یا مفهومی را که باطل است،
ذکر کنید و بطلانش را با استدلال علمی و تجربی اثبات کنید
ما اگر این کامنت شما را هم نقد کنیم
بی فایده خواهد بود.
ما باید میان تصویر و توصیف و توضیح تفاوت قائل شویم.
ما
همینجا
دیالک تیک اکسیداسیون و احیا
را
به طور تصویری ـ توصیفی نشان کودکان داده ایم.
حالا کودکان جنقوری
با استفاده از این تصویر توصیفی
این دیالک تیک را توضیح دهند
و دیده شود که تفاوت عوامفریبی با روشنگری از چه قرار است.
ترس از خدا حکمت و معرفت نیست
ترس از خدا
مرگ عقل و خرد است.
شک منطقی
به مطالعه، تحقیق و بررسی منتهی میشود
و
تحقیق و بررسی
آغاز فرزانگی است.
کلارنس دارو
وکیل یانکی
عجب لاطائلاتی.
الف
ترس از خدا حکمت و معرفت نیست
مگر خری تا کنون ادعا کرده که
ترس
فلسفه و شناخت است؟
ترس پدیده ای پسیکولوژیکی انست و نه معرفتی و فلسفی.
ترس
امری
طبیعی ـ غریزی است و نه آگاهانه.
ترس
آژیر بیدارباش اندام موجودات زنده است تا حیات موجود زنده حفظ شود و به خطر نیفتد.
خدا چیست و کیست؟
خدا
اوتوریته ای طبیعی و یا جامعتی انتزاعی ـ آسمانی است.
ترس از خدا
نشانه آگاهی و داشتن دانش تجربی بشری است.
خر
نمیتواند خداشناس و خداهراس باشد.
خداشناسی و خداهراسی
نشانه خردمندی است و نه نشانه خریت و نانشی از خریت.
مثال:
قبل از اینکه انسان در آنتیک (جهان باستان کلاسیک) از زئوس (خدای خدایان، خدای آذرخش) بترسد،
از آذرخش ویرانگر ترسیده است.
زئوس انعکاس انتزاعی ـ اولمپی ـ آسمانی آذرخش قدر قدرت هراس انگیز طبیعی است.
الله
هم
انعکاس انتزاعی اربابان قدر قدرت برده دار در ایینه آسمان است
که در شب واحدی
هزار گرد گردنفراز را گردن می زنند.
بشر
قبل از هراس از الله انتزاعی و آسمانی و واهی
از اربابان خردستیز خونخوار ستمگر ترسیده است
و
تا زمانیکه جامعه طبقاتی وجود دارد
یعنی
تا زمانیکه دموکراسی (توده فرمایی) و یا کمونیسم برقرار نشده، خواهد ترسید.
بقیه خرافات وکیل یانکی را هم باید تحلیل کرد
فقر آفت آگاهی است...
طرحی بسیار پرمعنا از پاول کوژینسکی کارتونیست بزرگ لهستانی که نشان میدهد انسان گرسنه در درجه نخست هدفی جز سیر شدن شکم ندارد و غم نان اجازه نمیدهد که انسان به تماشای جهان بنشیند، در زندگی عمیق شود، کتاب بخواند، یاد بگیرد و آگاهیاش را بالا برده و به جهان اطراف خود بیاندیشند.
آدمی در نتیجه زندگی فقیرانه پا را فراتر از جهل نمیگذارد. به همین دلیل است که گرسنه نگه داشتن اکثریت ملتی ضامن بقای طبقات حاکمه است.
هر کجا فقر تمجید و داشتن سرمایه و پول تقبیح شد، شکمها را هدف نگرفتهاند، تفکر و آگاهی و مغزها را نشانه گرفتهاند...
چیزی که با فقر یکجا جمع نمیشود، آگاهی است.
عمر ما از ۱۰۰ گذشت
بی آنکه لهستانی ئی زیارت کرده باشیم
که ذره ای مغز اندیشنده در کله صاحبمرده داشته باشد.
این لاطائلات حریف باید نقد شوند و نه نقل.
در علم هیچ شاهراهی نمی توان یافت و فقط آن کسانی که از گام برداشتن در بیراهه های خسته کننده علم هراسی به دل راه ندهند، بخت رسیدن به بلندی های نورانی آنرا دارد.
کارل مارکس، نامه به موریس لاشاتر، در پیشگفتار برگردان فرانوسوی سرمایه.
فرانوسوی سرمایه؟
محتوای این تجربه را
دیالک تیک مرده پرستی ـ زنده ستیزی
تشکیل می دهد.
مثلا در همین جهان مجازی و پیازی
از زنده ارزنده
خبری نیست.
کسب و کار خلایق
فحاشی اوتوماتیک و سیستماتیک به هر رهگذر و صاحبنظر است.
ولی همین جهان مجازی و پیازی
مملو از تجلیل از مرده ها ست.
مرده هایی که در واقع
زنده های منفور بوده اند.
دلیلش اما چیست؟
چرا
زنده ها تحقیر و تخریب می شوند
ولی مرده های چه بسا هفتاد کفن پوسانده
تقدیر و تجلیل؟
می دانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم،
دنیا تمام تلاشش را می کند تا مرا در شرایطی قرار دهد که به من ثابت کند
در تاریکی، همه ی ما شبیه همسانیم...
داستایوفسکی
دنیا اصلا تو را آدم حساب نمی کند تا نسبت به لاطائلاتت واکنش نشان بدهد.
فقط عیرانیان بی نصیب از خرد
عاشق لاطائلات اند.
ضمنا
در تاریکی ویا روشنایی
هیچ چیز و هیچ کس شبیه چیزها و کسان دیگر نیست.
چیستایی اشیاء و افراد
ربطی به روشنی و تاریکی محیط پیرامون شان ندارد.
تا حالا نتونستم به عکس و صورت و چشمهای بچه های کشته راه آزادی توسط رژیم اشغالگر ج . ا . نگاه کنم از شرم از اینکه بی مصرفهایی مثل من زنده اند و اونها به بدترین شکل از این دنیا حذف شدند ، چون افراد مهم و تاثیر گذاری بودند.
اکرم
رژیم اشغالگر؟
بی مصرفی اکرم؟
مهم و مؤثر بودن کشته شده ها؟
رژیم
چیزی روبنایی است
و
نماینده سیاسی است.
رژیم
همه جا و همیشه
ساز دوم را می زند.
نماینده سیاسی کیست؟
نوازنده ساز اول کیست؟
سادیسم نیست.
مش تورج.
حجاب
برای فوندامنتالیسم اسلامی
سمبل و سنگر و ستاد عوامفریبی توده ای است.
این زباله ها
برای همین روی کار آورده شده اند.
هنرمندی سوری
با بقایای ویرانه خانه اش مجسمه آزادی را باز سازی کرده و در کنار آن نوشته :
« این آزادی است که برای ما به ارمغان آوردید .»
عرمغان نیاورده اند.
خودتان خواسته اید و به این روز افتاده اید.
خودکرده را تدبیر نیست.
نه
انقلاب صادراتی است
و
نه
عنگلاب.
در دیالک تیک درونی و برونی
نقش تعیین کننده از ان درونی است.
قطب برونی این دیالک تیک
همیشه و همه جا
ساز دوم را می زند.
به همین دلیل
کوبا
می ماند و می بالد
و
شوروی
فرو می پاشد و می گندد.
اولا
همین جفنگ کائوتسکی را می توان تحلیل مارکسیستی کرد و و خریت کائوتسکی را اثبات کرد.
ثانیا
نظر لنین راجع به کائوتسکی
دلیل علامه بودن کائوتسکی نمی شود.
هر حرف لنین که وحی منزل نیست.
ما هرگز نباید حرف های لنین را با لنینیسم عوض بگیریم.
لنینیسم
علم است و نه حرف های لنین.
لنبنبسم تداوم خلاق مارکسیسم است.
ثالثا
لنین
کائوتسکی را
مرتد نامیده است.
لنین اثری در رابطه با انحراف رفرمیستی کائوتسکی نوشته است.
لنین
برای نشان دادن انحراف این لاشخور
برخی از نظرات پیشین او را که احتمالا در زمان حیات انگلس نوشته بود،
به طور سطحی و تعارفی تأید کرده است.
این بیت شعر
بد نوشته شده است و شعریتش بر باد رفته است:
ویرایش:
هزار نقش بر آرد زمانه و نبود
یکی، چنانچه در آئینه تصور ما ست.
یادگیری
فقط ازبر کردن حرف ها نیست.
افکار دیگران
فقط به برکت تفکر قابل درک اند
و
این تأمل روی افکار نیز به معین یادگیری است.
هگل
آره.
ولی پیش شرط کسب توان تأمل روی افکار
از آن خود کردن پیشاپیش تعریف مفاهیمی است که افکار از ترکیب آنها تشکیل یافته اند.
خری
که
تفکر مفهومی را با واژه بازی خرکی عوضی می گیرد،
هرگز نمی تواند بیندیشد و یا اندیشه ای را مورد تأمل خلاق قرار دهد.
چنین خری
در بهترنی حالت
طوطی وش خواهد بود.
به قول کریم:
کامثل الحمار یحمل اسفارا
خری خواهد بود که کتاب بارش کرده باشند.
نیکی را چه سود؟
برتولت برشت
نیکی را چه سود
هنگامی که نیکان، در جا سرکوب می شوند،
و هم آنان که دوستدار نیکانند؟
آزادی را چه سود
هنگامی که آزادگان، باید میان اسیران زندگی کنند؟
خِرَد را چه سود
هنگامی که جاهل، نانی را به چنگ می آورد،
که همگان را بدان نیاز است؟
به جای خودِ نیک بودن، بکوشید
چنان سامانی دهید، که نَفْسِ نیکی ممکن شود
یا بهتر بگویم
دیگر به آن نیازی نباشد.
.
.
به جای خودِ آزاد بودن، بکوشید
چنان سامانی دهید، که همگان آزاد باشند
و به عشق ورزی به آزادی نیز
نیازی نباشد.
پایان
در این شعر کوتاه برشت
رادیکالیسم ماتریالیستی ـ مارکسیستی او
در زمینه نیکی و آزادی نمایندگی می شود:
توده ای شدن و تعمیم (عمومیت یافتن) نیکی و آزادی
به سلب فضیلت از فضایل اخلاقی طوایل طبقاتی منجر می شود.
دلیل ایدئالیته و فضیلت گشتن نیکی و آزادی
سیطره بدی و بردگی است.
پیروزی نهایی پرولتاریا و بر قراری کمونیسم
ضمنا به سلب اعتبار از معاییر اخلاقی دیرین منجر خواهد بود.
انقلاب ضد فئودالی ـ ضد روحانی ـ ضد خانخانی ـ ضد ملوک الطوایفی
همه جا
مثلا در همان فرانسه که تو آشپزی میکنی،
همین بوده است.
استحاله رعایا به پرولتاریا و انباشت اولیه سرمایه
مخالفان شاه
همه از دم طرفدار فئودالیسم و روحانیت کثافت بوده اند.
جنقوری اسلامی هم توسط جلال آل احمد اخوندزاده
به تقلید از واتیکان
تشکیل یافته است
که
مراد فدائیان فئودالی بود.
پیروزی اراده
از مفاهیم مرکزی فاشیسم و نیچه ئیسم است.
لنی ریفنشتال
زن فیلمساز و خادم و خلبان و مبلغ هنری نظام خونریز نازی (دار و دسته هیتلر) بوده است.
سبک چیه؟
باید
قبل از همه
تعریف مفاهیم مربوطه را فراگرفت
تا توان تفکر کسب کرد.
مفاهیم
آچرهای الویه عمارت افکارند.
بدون فراگیری تعریف مفاهیم فقط میتوان هارت و پورت کرد.
مفهوم چیست
و چگونه تشکیل می یابد؟
فیزیکدانی بر این باور است که هر وقت توانستی پیچیده ترین مفاهیم را برای یک بچه دوازده ساله توضیح بدهی ، میتوان گفت که آن را درک کرده ای
فیزیکدان نمی داند که منظور از مفهوم چیست و طرز و طریق توضیح مفهوم از چه قرار است.
مثال:
مفهوم شیمیایی اکسیداسیون و احیا
را
چگونه می توان به طرز بچه فهمی توضیح داد؟
برای توضیح این مفهوم
بچه باید بداند که اتم چیست.
پروتون و الکترون چیست.
بعنی
بچه حداقل باید با جدول مندلیف آشنا شود.
تحقیر تعریف مفاهیم در هر رشته فقهی و فلسفی و علمی و هنری و غیره
فرمی از خر پروری، خردستیزی و عوامفریبی است.
با ساده کردن قضایا
قضایا ساده نمی شوند
بلکه مسخ می شوند.
از فراگیری تعریف مفاهیم
گریزی و گزیری میسر نیست.
اگر در پی کشف حقیقت باشیم.
کائوتسکی که سواد نداشته است.
مؤسس رفرمیسم بوده است و بدترین ضربه را بر جنبش انقلابی کارگری وارد اورده است
شاه
جلاد انقلاب دموکراتیک آذربایجان تحت رهبری فرقه دموکرات اذربایجان بود
و
جلاد هر انقلاب
بالاجبار
مجری وصایای انقلاب مغلوب است.
(مارکس)
به همین دلیل دست
شاه
مجبور به انقلاب ضد فئودالی سفید میشود.
شاه
خواه خلایق بخواهند و خواه نخواهند
یعنی به وطر عینی
پس از انقلاب سفید
شخصیتی انقلابی بوده است
و
اپوزیسیون انقلاب سفید
ارتجاع سرخ و سیاه فئودالی بوده است.
همه از دم
به طور عینی
یعنی چه بدانند و چه ندانند
چه بخواهند و چه نخواهند
موضع ارتجاعی فئودالی ـ روحانی داشته اند.
گیر دادن به مهره و عضو و مأمور طبقه حاکمه
در نهایت
به نفع طبقه حاکمه تمام می شود
و
به زیان توده تحت استثمار و سرکوب و ستم.
مهره
میتواند
بمیرد
تغییر نظر دهد
تغییر سنگر دهد
ترور شود.
در صورت لزوم حتی توسط طبقه حاکمه فدا شود، رسوا شود، اعدام شود
بی انکه طبقه حاکمه عوض شود.
بدون تعویض طبقه حاکمه
اما
در طویله به همان لولای مولا می گردد
یعنی آب از آب تکان نمی خورد.
با مرگ شاه
وضع که عوض نمی شود
چه رسد به مرگ میر سلیم.
منظور شما
نه لومپنیسم
بلکه فحاشی در هماندیشی است.
دلیل فحاشی
خالی بودن کله از مغز اندیشنده و خالی بودن جنته از سخن سنجیده
است.
فحاشی
ربطی به تعلقات طبقاتی و حزبی و سازمانی ندارد.
چون نیک بنگری
همه دشنام می دهند.
شیاید از سمیلیون نفر بتوان یک نفر پیدا کرد که فحش ندهد و متمدنانه بحث کند.
سکنه جنقوری میان هماندیشی و چاقوکشی علامت تساوی می گذارند.
اصلا نمید انند که فرق تحلیل با توهین چیست.
در زمانه ما
فحش
به معمی لایک وارونه است.
به معنی دیسلایک است.
ادامه دارد.
۱۴۰۲ خرداد ۱۸, پنجشنبه
کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۲۲)
میم حجری
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر