۱۳۹۸ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

رمان طایفه توئی (طایفه روشنفکر) (۱۰)

 
برتولت برشت
 
برگردان
 میم حجری
 
 
۱
·    قیصر بد می خوابید.

۲
·    از ایامی که در آثار کلاسیک ها مطرح می شود، دیگر خبری نبود:
·    در آثار کلاسیک ها از خوشبختی قیصر سخن می رفت.

۳
·    حکومتگران علاف اند.
·    کاری برای انجام دادن ندارند.

۴
·    قیصر مرد کوچک اندام لاغری بود، با هیئتی کشیده و راست قامت، با چانه ای بزرگ و آهنین.
·    می شد گفت که او تندرست می زید. 

۴
·    هر روز صبح زود پا می شد، سر تا پای خود را با آب سرد می شست و به نرمش آزاد می پرداخت.

۵
·    قیصر نسبت به هر فکری که  از سلامتی بانی اش (سازنده اش) بی خبر بود، سوء ظن داشت.

۶
·    اگر دست او می بود، فرمان می داد که به هر کتاب (و هر قاعده و قانون و مقررات) گواهی نامه ای مبنی بر سلامتی مؤلف آن ضمیمه شود.

۷
·    چون یک همچو کاری عملی نبود، صلاح در آن می دید که از کتابخوانی پرهیز ورزد.

۸
·    او می گفت:
·    «در اندام کاملا سالم اصلا اندیشه ای  تشکیل نمی شود!»

۹
·    از این رو، از تصور اینکه مسائل مزاحم از چند سال به این طرف، می توانند با وضع جسمی اش در رابطه باشند، دستخوش آشوب هر چه بیشتر می شد.

۱۰
·    او به مشاورانش می گفت:
·    «مسائل دلیل بر آنند که چیزی مبهم و ناروشن است:
·    بطلان این نظر مرا ثابت کنید!»

۱۱
·    این می توانست ابلهانه جلوه کند.
·    اما منظور او به صورت صاف و ساده این بود که پیدایش اینهمه افکار و گفت و گو در کشور، دلیل بر وجود آسیب های درونی است.
·    منظور او این بود که کشور بیمار است.

۱۲
·    در اتاق کار قیصر، نقشه نظامی بزرگی از شیما به دیوار نصب شده بود.
·    بر این نقشه هر هفته پرچمکی نصب می شد.

۱۳
·    قیصر شیما بر روی این نقشه حرکت تاشی لاما را بی صبرانه تعقیب می کرد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر