۱۳۹۸ تیر ۸, شنبه

سیری در غزلی از خواجه شیراز (۱۱)

 
حافظ
 
ویرایش و تحلیل
از
میمحا نجار
 
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
 
معنی تحت اللفظی:
برو ای زاهد
و
از
میخواران انتقاد مکن.
برای اینکه می را در روز الست به ما داده اند.
آنچه
که
خدا
به
جام ما ریخته، 
چه می بهشتی باشد و چه می مستی بخش،
خورده ایم.
 
ضمنا
 خنده جام و زلف جانان
توبه امثال حافظ
را
شکسته اند.
 
۲
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
حافظ
در
این بیت غزل
دوئالیسم زاهد و میخواره
را
به 
شکل دوئالیسم منتقد و مست بسط می دهد.
 
پاسخ خواجه به انتقاد اجتماعی (نهی از میخواری و مستی) زاهد 
پاسخی مبتنی بر خرافه
است.
 
خواجه
میخوارگی
را
امری الستی
جا می زند.
 
خواجه
خود و امثال خود
را
مست از روز الست
جا می زند.
 
روز الست 
روزی است 
که
خدای واهی از انسان انتزاعی 
می پرسد:
من خدای شما هستم و یا نه؟ 
و
انسان انتزاعی
جواب می دهد:
هستی.
 
همان روز هم خواجه و امثال خواجه
باده دریافت کرده اند و خورده اند و مست از روز الست و باده پرست
شده اند.
 
۳
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خدا
در
جام خواجه و امثالهم
در
هر صورت
باده
ریخته است.

فرق هم نمی کند که باده بهشتی بوده و یا باده زمینی.

۴
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
 
تناقض منطقی
اکنون
خودنمایی می کند:
اگر باده خواری و باده پرستی و مستی،
الستی و خدا خواسته 
بوده،
توبه دیگر به چه معنی بوده
که
در
اثر خنده جام و زلف نگار
شکسته است؟
 
می توان گفت
که
خواجه
خردستیز نظری و عملی
است.
 
یعنی
هم
در
حرف
عقل اندیشنده
را
بی اعتبار می سازد
و
هم
در
عمل
خردستیزی 
می کند.
 
خواجه
عملا
خرافه آموزی 
می کند.
 
دیوان خواجه
مکتب بدآموزی نظری و عملی
است.
 
پیروان مکتب خواجه 
رفته رفته
به
مشتی لات و لاشخور و لومپن
تبدیل می شوند
که
هر
اندیشه و استدلال منطقی و علمی
را
بی شرمانه
تخطئه می کنند.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر