۱۳۹۸ تیر ۶, پنجشنبه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۵)

 
قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟ 
  احسان طبری
ویرایش و تحلیل 
از
یدالله سلطان پور
 
صمد بهرنگی 
 می‌نویسد:
"آیا نباید به کودک بگوییم که بیشتر از نصف مردم جهان گرسنه اند و راه برانداختن گرسنگی چیست؟ 
آیا نباید درک علمی و درستی از تاریخ و تحول و تکامل اجتماعات انسانی به کودک بدهیم ؟
چرا باید بچه های شسته و رفته بی لک و پیس بی سر و صدا و مطیع تربیت کنیم ؟ 
مگر قصد داریم 
بچه ها را پشت ویترین مغازه های لوکس خرازی فروشی های بالای شهر بگذاریم 
که 
چنین عروسک های شیکی از آنها درست می کنیم؟....
 
ادبیات کودکان نباید فقط مبلغ محبت و نوع‌دوستی و قناعت و تواضع، از نوعِ اخلاق مسیحیت باشد. 
باید 
به 
بچه گفت 
که به هر آنچه و هر که ضد بشری و غیر انسانی و سدّ راهِ تکاملِ تاریخی جامعه است، 
کینه ورزد 
و 
این کینه باید در ادبیات کودکان راه باز کند. 
تبلیغ اطاعت و نوع‌دوستیِ صِرف، از جانب کسانی که کفۀ سنگینِ ترازو مالِ آنها ست، 
 البته غیر منتظره نیست، 
اما 
برای صاحبان کفۀ سبکِ ترازو 
هم 
ارزشی ندارد.»
۱
 
صمد بهرنگی 
 می‌نویسد:
مگر قصد داریم  
 بچه ها را پشت ویترین مغازه های لوکس خرازی فروشی های بالای شهر بگذاریم 
که 
چنین عروسک های شیکی از آنها درست می کنیم؟
 
محتوای تئوریکی این جفنگجمله بهرنگ
چیست
مشد احسان طبری؟
 
بهرنگ
از
دیالک تیک دانش آموز و آموزگار
بی خبر است.
 
بهرنگ و زباله های فئودالی دیگر
از
دیالک تیک 
به
 طور کلی
 بی خبرند.
 
معلم 
در
دیالک تیک تعلیم و تعلم
به سر می برد.
 
معلم
ضمن یاد دادن، یاد می گیرد.
در
دیالک تیک دانش آموز و آموزگار
میان اقطاب دیالک تیکی
تأثیر متقابل
وجود دارد:
در 
هیچ دیالک تیکی
قطب هیچ کاره و هیچ واره وجود ندارد.
 
مربی
ضمن تربیت مربا (تربیت شونده)
خود
نیز
تحت تأثیر مربا
تربیت می شود.
 
در
انسان شناسی صمد بهرنگی
کودکان مردم
خمیر واره
 اند
و
نه
آدمیزاد.
 
معلمان عادی
در
قاموس صمد بهرنگی
از
کودکان مردم عروسک های شیک می سازند
و
صمد و امثال او
شق القمر می کنند
و
از
کودکان بی پناه مردم
چریک فدایی خر 
(موجودات روانی خودستیز جامعه ستیز و توده ستیز بی شعور و بی خرد)
می سازند.
 
فونکسیون معلم در جامعه شناسی بهرنگ
نفی مکانیکی و زورکی طفولیت و طفلیت فرزندان مردم
است.
 
بهرنگ
به
توسعه طبیعی و تدریجی
چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم ها
مثلا
کودکان
بی اعتنا ست.
 
بهرنگ 
از
 دیالک تیک کمیت و کیفیت
از
قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات تدریجی کمی به کیفی
بی خبر 
است.
 
طبری چطور؟
 
۲ 
مگر قصد داریم  
 بچه ها را پشت ویترین مغازه های لوکس خرازی فروشی های بالای شهر بگذاریم 
که 
چنین عروسک های شیکی از آنها درست می کنیم؟
 
خمیر
از 
واژه های طبری
است.
کودکان مردم
خمیر
نیستند
تا
معلم خر و خردستیز
از
آنها
هرچه دلش می خواهد بسازد.
 
وظیفه معلم
قبل از هر چیز
آموزش فوت و فن خواندن و نوشتن
به
کودکان بینوا و بی پناه مردم است.
 
وظیفه معلم
آموزش تعریف علمی مفاهیم از هر نوع ادبی و هنری و ریاضی و علمی و غیره
و
فوت و فن کاربست درست آنها ست.

معلم
حق  تخریب روح و روان کودکان مردم
را
ندارد.

جامعه
اگر
طویله نباشد،
باید
با
لاشخورهای بی شرمی از قبیل بهرنگ
به
مقابله و مبارزه برخیزد.

نتیجه پاسیویته حزب توده در این زمینه
را
سران حزب توده
بعدا
درو خواهند کرد.


به آذین
در
خاطرات خود
خواهد نوشت:
نوجوانی 
که
هنوز
ریش در نیاورده بود،
هفت تیر بر شقیقه ام گذاشت.
(هفت تیر بر شقیقه پیر مردی بیمار و ۷۰ ساله)
 
 
گزارش حریفی از بازداشت پورهرمزان
نیز
حاوی همین نوجوانان حزب اللهی هفت تیر به دست روانبیمار است.

کودک ایدئال بهرنگ ها
همین
است.

طبری 
به
دلیل بی خبری از تفکر مفهومی
به
ایرادات یاوه های بهرنگ
واقف نیست.

تحقیر تعلیم فوت و فن خواندن و نوشتن بهرنگ  و معلمین مؤثر از سم فکری  او
جامعه
را
به
طویله 
تبدیل می کند.
 
تبدیل هم کرده است.
 
با
 ذره بین
 حتی
نمی توان
احدی پیدا کرد
که
توان خواندن و فهمیدن جمله ای را داشته باشد،
چه رسد به داشتن توان نوشتن جمله ای.
 
واژه های سکنه طویله جماران
عمدتا
بند تنبانی
اند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر