۱۳۹۸ خرداد ۳۰, پنجشنبه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۷۸)


جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
قهرمان سازی از آنتی قهرمان ها
نشانه خوردن کفگیر بر ته دیگ است

۱
مش فیروزه.
ما اصلا آدم نیستیم
تا
تو
ما
را
به
باشعور و بی شعور
طبقه بندی کنی.

حالا مغز کپک زده ات را به کار بینداز
و بگو چیستیم.

۲
طرفداران جبهه نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوایی ملی
ضمنا
نه
ذره ای شعور دارند
و
نه
از
توان فکری لازم برای تعریف مفهوم شعور برخوردارند.

۳
مصدق بیوگرافی دارد.

۴
توده
گوهرهایی در صدف سینه پرورده است 
که
 تف شان ارجمندتر از هر شاه و شیخ و فئودال و بورژوا ست

۵
مسئله این است
که
قلم به دست لاشخورهای طبقه حاکمه است
و
دیوار توده کوتاه تر از آه است.
 
نه. 
اخوی.

۱
این تحلیل است.

۲
توهین نیست.

۳
اگر در این سامان بی سامان
متفکری
بوده
از
توده
بوده.

۴
بقیه
زباله بوده اند و کماکان هم زباله اند.

۵
نه
سوادی
نه
صداقتی.

۶
نه
شعوری
نه
شخصیتی.

۷
نوه و یا توله مصدق
خاطراتش را منتشر کرده

۸
حریف خری با فخر خرانه
شمه ای از این خاطرات را نقل می کرد.

۹
این خاطرات
دال بر خریت مصدق اند.

۱۰
می توان تحلیل شان کرد و خریت اجامر جبهه ملی را اثبات کرد.
 
فلزبان

باید
دوپینگ کنیم یاران
باید
دوپینگ
تا هرکول شویم
هرکولی هرکول تر از هرکول
که تکان بدهیم
هرچه میخواهیم را

بتوانیم تمامِ جزایرِ مان را یکی کنیم

کاغذِ پارس را که نزدیکِ نزدیکِ نزدیکِ هفت تپه است
بچسبانیم به هفت تپه
آذر آب را بچسبانیم به هپکو

ومعدنِ زمستانی یورت را وصل کنیم به چادر ملو
لوله ونورد اهواز را به ذوب آهن اصفهان
پالایشگاه آبادان را
به پتروشیمی رازی
پتروشیمی ها را
به کلاس های درس
به معلمان
پرستاران

باید از جا بکنیم تمامِ کارخانه ها را
از اصفهان واراک وتهران وتبریز
از نقطه نقطه ی این خاک
چنان که انگار -
هیچکدام از هیچکدام جدا نیست
جزیره جزیره ماندن به دردمان نمیخورد
حتی اگر جزیره مان جزیره ی گنج باشد
نانِ مان را آجر میکنند

باید از ارس تا سرخس
از خزر تا خلیج
تمامِ فروشگاه های جان ورمق را
بچسبانیم به هم
باهم
یکی شویم
یاران -
با هم یکی شویم !

تا باتون
بال اش بشکند
نتواند پرواز کند بالای سرِمان

دستبند ها
نمیدانند که ما ساخته ایم شان
فقط بر دستِها مان می نشینند
با دست هاشان
دیوار ها بی خبرند که ما
بالایشان برده ایم
در میانِ خود زندانی میکنند مان
با هول دادنی
که زندانبان میدهد

باکارد وچنگال های نوینِ نئولیبرالی
هر چه انسانی را
تکه تکه کرده اند
بلعیده اند خصوصی
با خصوصی سازی
وتمامِ نداشته های شرافت را تفرقه قی کرده اند بین ما
وپُشتِ تمامِ در ها
بیشرف تر ها
صف ایستاده اند سواری

باید دوپینگ کنیم
باید دوپینگ کنیم
اتحاد قرص نیست
هر صبح و ظهر وشب
باخوردنش متحد شویم
یک لیوان آب

وقتی که رنج میکشیم و دسترنج مان را می برند
وقتی کار میکنیم -
اما گرسنه ایم !

وقتی آزاد نیستیم به شکل دلخواهِ خودمان متحد شویم
وهزار آزادی ی دیگر که نداریم
این نداشتن ها
تسبیحِ اتحادِ ماست
باید یکی شویم
یاران !
باید یکی شویم

نان
در یگانگی ماست
وتمامِ هراسِ دشمنانمان در آن
باید یکی شویم
یاران
باید یکی شویم .

پایان
 
سعدی

آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است
وان نه بالای صنوبر که درخت رطب است

نه دهانی است که در وهم سخندان آید
مگر اندر سخن آیی و بداند که لب است

آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگی نیست که خامی عجب است

آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است

جنبش سرو تو پنداری کز باد صبا ست
نه که از نالهٔ مرغان چمن در طرب است

هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا
کآفتابی تو و کوتاهنظر
مرغ شب است

خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گر چه راهم نه به اندازهٔ پای طلب است

هر قضایی سببی دارد
و
من در غم دوست
اجلم می‌کشد و درد فراقش سبب است

سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت
گله از دوست به دشمن نه طریق ادب است

لیکن این حال
محال است که پنهان ماند
تو زره می‌دری و پرده سعدی قصب است
 
حقیقت
عینی
است
و
در ماهیت پدیده ها ست
و
نه
در سطح ظاهری آنها

۱
شماها که سواد و صداقت ندارید

تا

راجع به مصدق

توضیح علمی داده شود

و

مسئله تفهیم شود.

۲

میان مصدق و محمدرضا شاه و اجامر کنونی جماران

به لحاظ ماهیت طبقاتی

کم ترین فرقی وجود ندارد.

۳

ماهیت طبقاتی همه این زباله ها

نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوایی است.

۴

همه

بدون استثناء

دشمنان توده مولد و زحمتکش اند.

۵

نتیجه نهایی جنگ جهانی امپریالیستی دوم

تعویض هژه مونی (سرکردگی) جهانی بوده است:

جای بریتانیای کبیر

را

که

در قلمرو سرکردگی اش

آفتاب غروب نمی کرد،

امپریالیسم امریکا می گیرد.

۶

جنبش های به اصطلاح ملی

که

در ممالک تحت سرکردگی بریتانیای کبیر و حتی فرانسه و اسپانیا و پرتقال

در فرم های متنوع صورت می گیرند

عمدتا

بنا بر خواست و حمایت مستور امپریالیسم امریکا بوده اند.

۷

بدین طریق

سرکردگی بریتانیای کبیر و حتی فرانسه و اسپانیا و پرتقال

تضعیف می شود

و

زمینه لازم برای تسخیر قلمرو سرکردگی آنها توسط امپریالیسم امریکا

هموار می گردد.

۸

این تعویض سرکردگی

با

جاری شدن شطی از خون توده های مولد و زحمتکش و نمایندگان سیاسی آنها

جامه عمل می پوشد.

۹

در ایران

یک نفر از جبهه نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوایی ملی

کشته می شود:

فاطمی

۱۰

آنهم هنوز معلوم نیست که به چه دلیل

۱۱

ولی دهها هزار توده ای زجرکش و تیرباران و صدها هزار آواره می شوند.

۱۲

در اندوونزی یک میلیون توده ای با قمه و قداره شقه شقه می شوند و در خاوران های ان کشور چال می شوند.

۱۳

در ویتنام سه میلیون نفر نفله می شوند.

۱۴

مصدق در امریکوفیلی فرقی با محمدرضاشاه نداشته است.

۱۵

دلیل اینکه چرا امپریالیسم امریکا

دربار پهلوی را به مصدق ترجیح می دهد

در

توان لازم برای سرکوب رادیکال جنبش توده ای تحت رهبری حزب توده

بوده است.

۱۶

مصدق با لیبرالیسم بورژوایی خیالی و آبدوغخیاری

نمی توانست دهها هزار فرزند فرزانه خلق را زجرکش کند و به دریاچه نمک بیندازد

۱۷

برای چنین کردوکاری

ارتجاع فئودالی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی شاه و شیخ لازم بوده است:

۱۸
ما
در تاریخ معاصر ایران
با
دو
عنگلاب
سر و کار داشته ایم:

الف
عنگلاب ۲۸ مرداد

ب
عنگلاب اسلامی
(عنگلاب فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ پان اسلامیستی (فاشیستی) خمینی)

۱۹

به لحاظ فونکسیون طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی

عنگلاب ۲۸ مرداد = عنگلاب اسلامی

سعدی

دو چشم مست میگونت

ببرد آرام هشیاران

دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران

نصیحتگوی را از من بگو:

«ای خواجه دم درکش

چو سیل از سر گذشت

آن را چه می‌ترسانی از باران»

گر آن ساقی که مستان را ست

هشیاران بدیدندی

ز توبه توبه کردندی

چو من بر دست خماران

گرم با صالحان

بی دوست

فردا

در بهشت آرند

همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران

چه بوی است این که عقل از من ببرد و صبر و هشیاری

ندانم باغ فردوس است یا بازار عطاران

تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی

به

مصر

آ

تا

پدید آیند

یوسف

را

خریداران

الا ای باد شبگیری

بگوی آن ماه مجلس را:

«تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران»

گر آن عیار شهرآشوب

روزی

حال من پرسد

بگو:

«خوابش نمی‌گیرد به شب از دست عیاران»

گرت باری گذر باشد

نگه

با

جانب ما

کن

نپندارم که بد باشد جزای خوب کرداران

کسان گویند:

«چون

سعدی

جفا دیدی

تحول کن»

رها کن تا بمیرم بر سر کوی وفاداران

پایان

از توده تا طبقه حاکمه

۱

نه.

کیانوری خر بود.

۲

ولی در مقایسه با مصدق

خردمند

بود.

۳

تجربه نشان داده

که

خرترین توده ای

خردمندتر از خردمندترین فئودال و بورژوا

از هر نوع و از هر طویله

بوده است.

۴

جای توده ای ها

به

طرز دردناکی

خالی

است.

۵

یکی از دلایل تبدیل جامعه به طویله

هم

همین است.

۶

این

تحلیل رئالیستی و راسیونالیستی

است.

۷

این

حقیقت عینی

است

۸

ما کسی نیستیم که به کسی توهین کنیم.

از تحلیل تا توهین

۱

شما

بسان اکثریت قریب به اتفاق سکنه طویله

با

تعریف مفاهیم آشنا

نیستید.

۲

این تحلیل صادقانه از کسی است.

۳

خر نامیدن خر

که

توهین به خر نیست.

۴

خر نامیدن خر

برجسته کردن خریت خر است تا مسئله (اندیشه) خرفهم شود.

۵

مثال:

کسی می گوید:

دلیل پیشرفت امریکا این است که خبرنگارانش هدیه از کسی قبول نمی کنند.

۶

نظر شما که بیشک بی شرم نیستید

راجع به این خرافه حریف

و

خود گوینده این خرافه

چیست؟

حافظ

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس

که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد

که چنانم من از این کرده

پشیمان که مپرس

به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست

زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس

زاهد

از ما به سلامت بگذر

کاین می لعل

دل و دین می‌برد از دست

بدان سان که مپرس

گفت‌وگوها ست در این راه که جان بگدازد

هر کسی عربده‌ای،

این

که

مبین

آن

که

مپرس

پارسایی و سلامت

هوسم

بود

ولی

شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس

گفتم:

«از گوی فلک صورت حالی پرسم»

گفت:

«آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس»

گفتمش

«زلف به خون که شکستی؟:

گفتا:

«حافظ این قصه دراز است

به قرآن (قسم به قرآن)

که مپرس»

پایان
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر