۱۳۹۸ خرداد ۱۷, جمعه

خود آموز خود اندیشی (۱۳۸)

 

شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.


شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

۱   
درشتی و نرمی به هم در به است
چو رگزن که جراح و مرهم نه است.

 معنی تحت اللفظی:
بهتر
آن
است
که
مهر و قهر
توأم باشند.

بسان رگزن باشند
که
هم جراح است و هم مرهمگذار

سؤال

سعدی
 در
 این بیت شعر،
برای تعیین رفتار شبان (پادشاه)،
 دیالک تیک بیم و الف
را
به
 شکل دیالک تیک درشتی و ن  
از
سویی
و
دیالک تیک جراحی و م
از
سوی دیگر
بسط می دهد.

جواب

سعدی
 در
 این بیت شعر،
برای تعیین رفتار شبان (پادشاه)،
 دیالک تیک بیم و امید
را
به
 شکل دیالک تیک درشتی و نرمی
از
سویی
و
دیالک تیک جراحی و مرهم نهی
از
سوی دیگر
بسط می دهد.

۲
درشتی و نرمی به هم در به است
چو رگزن که جراح و مرهم نه است.

دیپلوماسی فئودالی ـ  قرون وسطایی
 عمدتا
مبتنی
بر
 دیالک تیک بیم و امید
  است.

با
ورود طبقه متوسط
 (بورژوازی آغازین)
به
صحنه تاریخ
و
آغاز دوره خجسته هومانیسم، روشنگری، فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان،
خرد
یکه تاز میدان می شود
 و
عزت و حرمت از دست رفته انسانی
   به
انسان
برگردانده می شود
 که
متأسفانه با ورود جامعه سرمایه داری به مرحله امپریالیسم
زیر چکمه های خون آلود بورژوازی واپسین
پایمال می شود
و
رفته رفته
در م
قابل خرافه های خردستیز
جا خالی می کند،
 آنسان
 که
 بشریت
اکنون
در
 عصر ایراسیونالیسم (خردستیزی) آشکار و نهان
به سر می برد.

۳
جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش
چو حق بر تو پاشد، تو بر خلق پاش

معنی تحت اللفظی:
سعی کن
جوانمرد و خوش اخلاق و دست و دل باز
باشی.
حالا
که
خدا
تو
را
نعمت باران می کند،
 تو
هم
خلایق
را
نعمت باران کن.

سؤال

سعدی
در
 این بیت شعر،
 دیالک تیک داد و س
را
به
 شکل دیالک تیک س و داد به خلق بسط می دهد.

جواب

سعدی
در
 این بیت شعر،
 دیالک تیک داد و ستد
را
به
 شکل دیالک تیک ستد از حق و داد به خلق بسط می دهد.

۴
جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش
چو حق بر تو پاشد، تو بر خلق پاش

در
این
بیت شعر سعدی
طرز تربیت فئودالی
پیشه می شود.

سعدی
آچار و پیچ گوشتی به دست می گیرد
 و
پیچ ها و مهره های ظل الله
را  
دستکاری می کند
و
 از
او
 ماشینی جوانمرد و خوشخوی و بخشنده
 می سازد.

در
جامعه ـ تئوری فئودالی
اعضای جامعه
رشد نمی کنند.
تغییر نمی یابند.
شعور و شخصیت کسب نمی کنند.

بلکه
مانی پولیزه می شوند.
چنان می شوند
که
طبقه حاکمه
(اشرافیت فئودالی ـ روحانی)
می خواهد.


آنچه سعدی
نمی داند،
 این حقیقت امر است
 که
شخصیت و خوی و خصال انسانی
 در
 کوره  پراتیک زنده زندگی،
در
کوره تولید اجتماعی
رقم می خورد
و
 با
 امر و نهی
 نمی توان از آشغال فئودالی که سرتاپای زندگی اش را مدیون کار عرقریز توده مولد و زحمتکش است،
انسانی جوانمرد و خوشخوی و بخشنده
ساخت.

زورگیر با تاج و بی تاج
 چیزی تولید نمی کند.

زورگیر با تاج و بی تاج
طفیلی و انگل
 است
و
 انگل
نه
چیزی برای بخشیدن دارد
و
نه
 بخشندگی در آیین زیست او
ست.

انگل 
ستاننده است، نه دهنده.

زورگیر با تاج و بی تاج 
میهمان ناخوانده
 است
و
 نمی تواند نقش میزبان
 بازی کند.

سعدی
در
 بیت شعر «چو حق بر تو پاشد، تو بر خلق پاش»،
به
وارونه سازی حقایق اجتماعی
 دست می زند
و
ثروت دربار
را
خدادادی
 قلمداد می کند.

سعدی
نمی تواند
از
منبع و سرچشمه ثروت اشراف بنده دار، فئودال و دربار بی خبر باشد
و
 ابیاتی
که
 مورد بررسی قرار گرفتند،
حاکی از این حقیقت امرند.

پس دلیل سعدی در کتمان حقیقت کدام است؟

دلیل سعدی
را
در
 این گونه موارد
باید
در
جایگاه و نقش اجتماعی او
 جست.

سعدی به مثابه ایدئولوگ طبقه حاکمه،
نقش میانجی میان طبقه و توده
را
به
عهده دارد.

مخاطبان سعدی
 فقط
افراد وابسته به طبقه حاکمه
 نیستند،
بلکه توده های خلق نیز هستند
و
 سعدی
باید
کلام خود
را
چنان فرمولبندی کند،
که
به
تحمیق آنان
 نیز
بینجامد.


این مسئله را در «تئوری ثروت» سعدی و حافظ به وضوح می بینیم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر