۱۳۹۸ خرداد ۲۵, شنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۴۲)

 

شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.


شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)
 

  ۱
  گنهکار را عذر نسیان بنه
چو زنهار خواهند، زنهار ده

گر آید گنهکاری اندر پناه
نه شرط است کشتن، به اول گناه

چو باری بگفتند و نشنید پند
بده گوشمالش، به زندان و بند

معنی تحت اللفظی:
اگر
به
خاطی
پند دادند و او گوش به پند نداد،
دولت
باید
او
را
با
حبس
تنبیه کند.

حالا
سستی رهنمود قبلی سعدی
آشکار می گردد:

عذرخواهی خاطی
کافی نیست.

خاطی باید پند پذیر باشد.

پند
یکی از مهم ترین مفاهیم تربیتی فئودالیسم
است.

ما
باید
پندیات به میراث مانده
را
تحلیل کنیم
تا
محتوای طبقاتی و فرماسیونی آنها
روشن شود.

بدین طریق
اعضای طبقه حاکمه
به
مثابه علامه
نمودار می گردند
و
توده
به
مثابه مشتی گاو و خر.

سؤال

سعدی
در
 این بیت شعر،
دیالک تیک ط و توده
را
به
 شکل دیالک تیک ع  و جاهل، دیالک تیک الف و اندرزشنو بسط می دهد
 و
 در
صورت نشنیدن اندرز،
گوشمال از طریق زندان و بند
را
توصیه می کند.

جواب

سعدی
در
 این بیت شعر،
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
به
 شکل دیالک تیک عالم و جاهل، دیالک تیک اندرزگو و اندرزشنو بسط می دهد
 و
 در
صورت نشنیدن اندرز،
گوشمال از طریق زندان و بند
را
توصیه می کند.

مفهوم انتزاعی «گوشمال»
را
هر قلدری
 به
سلیقه خود
جامه مشخص خواهد پوشاند
و
در
دخمه های زجر و شکنجه و بازجوئی
 تحقق خواهد بخشید.

 روح و روان نسل های متمادی از مردم
را
جریحه دار و بیمار خواهد ساخت
و
 همبودی از بیماران روانی
به
وجود
 خواهد آورد.

۲
چو باری بگفتند و نشنید پند
بده گوشمالش، به زندان و بند

سعدی
می توانست
به
عوض پند
هماندیشی با خاطی
را
بحث برابرحقوق با خاطی
را
اقناع تجربی و منطقی و عقلی خاطی
را
توصیه کند.

البته
اگر
او
توده
را
نه
مشتی جاهل
بلکه
آدم
تصور می کرد.

به
عنوان اعضای برابر حقوق جامعه
تصور می کرد.

اشکال کار اما کجا ست؟

چرا علمای طبقه حاکمه
حوصله بحث با توده و اقناع منطقی توده
را
ندارند؟


اخیرا
برخورد اجامر ناتو
را
با
نوجوانان اسیر طالبان
در
زندان های افغانستان
نشان می دادند.

حیرت انگیز
این
بود
که
نوجوانان پابرهنه طالبان
به
لحاظ فکری
مترقی تر و منطقی تر
از
اجامر ناتو
می اندیشیدند.

اجامر ناتو
تنها
الترناتیوی
که
به
 آنان
عرضه می کردند،
فوتبال بازی
بود.

نوجوانان طالبان
اما
در
بازی فوتبال
معنایی
برای زندگی خود
نمی دیدند
و
لب به تمسخرو  تحقیر می گشودند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر