۱
·
قیصر بد می خوابید.
۲
·
از ایامی که در آثار کلاسیک ها مطرح می شود، دیگر خبری
نبود:
·
در آثار کلاسیک ها از خوشبختی قیصر سخن می رفت.
۳
·
حکومتگران علاف اند.
·
کاری برای انجام دادن ندارند.
۴
·
قیصر مرد کوچک اندام لاغری بود، با هیئتی کشیده و راست
قامت، با چانه ای بزرگ و آهنین.
·
می شد گفت که او تندرست می زید.
۴
·
هر روز صبح زود پا می شد، سر تا پای خود را با آب سرد می
شست و به نرمش آزاد می پرداخت.
۵
·
قیصر نسبت به هر فکری که
از سلامتی بانی اش (سازنده اش) بی خبر بود، سوء ظن داشت.
۶
·
اگر دست او می بود، فرمان می داد که به هر کتاب (و هر قاعده
و قانون و مقررات) گواهی نامه ای مبنی بر سلامتی مؤلف آن ضمیمه شود.
۷
·
چون یک همچو کاری عملی نبود، صلاح در آن می دید که از کتابخوانی
پرهیز ورزد.
۸
·
او می گفت:
·
«در اندام کاملا سالم اصلا اندیشه ای تشکیل نمی شود!»
۹
·
از این رو، از تصور اینکه مسائل مزاحم از چند سال به این
طرف، می توانند با وضع جسمی اش در رابطه باشند، دستخوش آشوب هر چه بیشتر می شد.
۱۰
·
او به مشاورانش می گفت:
·
«مسائل دلیل بر آنند که چیزی مبهم و ناروشن است:
·
بطلان این نظر مرا ثابت کنید!»
۱۱
·
این می توانست ابلهانه جلوه کند.
·
اما منظور او به صورت صاف و ساده این بود که پیدایش اینهمه
افکار و گفت و گو در کشور، دلیل بر وجود آسیب های درونی است.
·
منظور او این بود که کشور بیمار است.
۱۲
·
در اتاق کار قیصر، نقشه نظامی بزرگی از شیما به دیوار نصب
شده بود.
·
بر این نقشه هر هفته پرچمکی نصب می شد.
۱۳
·
قیصر شیما بر روی این نقشه حرکت تاشی لاما را بی صبرانه
تعقیب می کرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر