ما
با
دو نوع از اشرافیت برده دار، فئودال و روحانی و بورژوازی در تاریخ
سر و کار داشته ایم:
۱
با
طبقات مترقی آغازین برده دار، فئودال ـ روحانی و بورژوازی آغازین
۲
با
طبقات مرتجع برده دار، فئودال ـ روحانی و بورژوازی واپسین
۳
بورژوازی وعده نداده بود تا پس بگیرد
۴
بورژوازی سقوط کرده است.
۵
دستاوردهای انقلابات بورژوایی از خرد و خردگرایی و برابری طلبی و آزادی خواهی و برادری طلبی و استقلال نظری و عملی انسان ها و اخلاق و هنر و استه تیک و پیشرفت تاریخی و غیره
نه
وعده های بورژوایی
بلکه تسلیحات فکری انقلابی ضد فئودالی بورژوایی بوده اند.
۶
اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی هم روزی روزگاری انقلابی بوده اند که بعد به مرتجع تبدیل شده اند.
۷
تفاوت حضرت محمد و علی و یاران
با
اجامر جماران
نیز
همین جا ست.
۸
مسیح و مسحیت و محمد و علی و اسلام آغازین
انقلابی بوده اند
۹
انگلس
در مسیحیت اغارین نوعی سوسیالیسم دیده است.
۱۰
بورژوازی بسان اشراف برده دار و فئودال و روحانی
دیگر سوبژکت تاریخ نیست
به همین دلیل از ظرفیت انقلابی تهی شده است
۱۱
سوبژکت تاریخ
دیری است که طبقه کارگر است و همه وظایف تاریخی مثبت بورژوایی را اکنون به عهده دارد.
۱۲
بورژوازی دیگر نمی تواند
حتی
ملت بسازد
۱۳
ملت سازی اکنون توسط حزب کمونیست مثلا در جمهروی خلق چین صورت می گیرد.
۱۴
بورژوازی در عراق و افغانستان و لیبی و سوریه و غیره
آدمکش می سازد
ارتش و نیروی ویژه می سازد
ولی نمی تواند ملت بسازد.
۱۵
بورژوازی
کشورهای کثیرالمله مثلا یوگوسلاوی را
تجزیه می کند
به مستعمرات کوچک تبدیل می کند.
امثله برای تسهیل فهم افکار اند.
۱
مفاهیم مثل عروسک های تو در توی روسی اند:
۱
مثال:
مفهوم ماده از تجرید همه فرم های وجودی ماده
تشکیل یافته است.
۲
مفهوم ماده
عالی ترین مفهوم فلسفی است
یعنی مقوله فلسفی است.
۳
عالی تر از مقوله ماده مفهومی یافت نمی شود.
۴
یعنی
مفهومی وجود ندارد که در برگیرنده مفهوم ماده باشد.
۵
روح (شعور) هم به همین سان.
۶
مفهوم ماده
از تجرید جمادات و نباتات و جانوران و انسان
تشکیل یافته است
۷
مقوله ماده
بزرگ ترین عروسک ماتروشکای در عرصه مفاهیم فلسفی است.
۸
نباتات
از تجرید خزه ها، جلبک ها، گیاهان، درختان و غیره تشکیل یافته است.
۹
عروسک ماتروشکای کوچکتر از عروسک ماتروشکای ماده است.
و الی اخر
اينكه امروزه بورژوازى به فوندامنتاليسم و فاشيسم و حتى شيوه برده دارى روى آورده است ، براى پس گرفتن وعده هاى ليبرالى پايه اى جهت استثمار بيشتر است.
حریف
۱
نه.
سقوط بورژوازی
از خیلی وقت ها پیش
شروع شده است.
۲
بورژوازی مترقی آغازین
پس از ورود خودآگگاهنه پرولتاریا به صحنه تاریخ (کمون پاریس، مارکسیسم)
همه دستاوردهای مثبت و مترقی انقلابات بورژوتی
را
حتی
شعارهای برنامه ای آن
را
یعنی آزادی برابری و برادری را
خرد و خردگرایی
را
ناسیونالیسم و فمینیسم و همبستگی و هومانیسم و روشنگری و اتیک و استه تیک و هنر و غیره را
به گور سپرده است.
۳
فلسفه نیچه
فلسفه ی خاتمه این کفن و دفن است.
۴
فویرباخ
خاتم الفلاسفه فلسفه کلاسیک آلمان (فلسفه بورژوایی آغازین) بوده است
۵
نیچه
خاتم الفلاسفه فلسفه بورژوایی واپسین است.
۶
ما با سقوط تاریخی بورژوازی سر و کار داریم
۷
به همین دلیل
همه وظایف تاریخی مثبت و مترقی و انقلابی بورژوازی
به عهده طبقه کارگر افتاده است.
۸
بورژوازی دیگر ظرفیت و توان
انجام کار مثبتی را ندارد.
تأملی در مفاهیم
چه فرقی بین تفاوت واختلاف وجود دارد؟
حریف
۱
مفاهیم
به
ماتروشکای روسی
شبیه اند.
۲
مفهوم نبات
در بر گیرنده مفهوم درخت
و
مفهوم درخت
در برگیرنده مفهوم سرو
است.
۳
مفاهیم
حاوی
هیرارشی (سلسه مراتب) مفهومی اند:
مثل کاتولیسیسم و یا تشیع
که
ساختار مبتنی بر هیرارشی دارند:
طلبه
آخوند
حجة الاسلام
آیة الله
ائمه
انبیاء
الله
۴
فرق
(اختلاف، مختلف)
مفهومی فلسفی است که از تجرید ساده ترین تمایزات میان چیزهای هستی تشکیل شده است.
۵
با تعمیق فرق
تفاوت تشکیل می یابد که به نوبه خود مفهومی فلسفی است
۶
تفاوت عمیقتر و غنی تر از فرق است و در دیالک تیک هویت و تفاوت وجود دارد.
۷
یعنی
تفاوت میان چیزها
دال بر هویت خاص تک تک آن چیزها ست.
۸
تصاد
عمیقتر و غنی تر و اساسی تر
از
فرق (اختلاف) و تفاوت
است.
۹
هیرارشی فرق، تفاوت و تضاد وجود دارد.
۱۰
از رشد و توسعه فرق
تفاوت تشکیل می یابد
و
از رشد و توسعه تفاوت
تضاد.
۱۰
عکس این روند هم امکان پذیر است:
تبدیل تضاد به تفاوت و تبدیل تفاوت به فرق
۱۱
مثال
در جامعه طبقاتی
فرق ها به تفاوت و تفاوت ها به تضادها
استحاله می یابند
۱۲
در جامعه سوسیالیستی
برعکس
تضادها
اندک اندک به تفاوت ها
و
تفاوت ها به فرق ها
تنزل می یابند.
خوداندیشی به عوض طوطی وشی
۱
مش رحیم
حتی
کلمه ای
از آن خود ندارد.
۲
جملات و ابیات شعر این و آن را
مو به مو
بسان طوطی طراری
تکرار می کند
و
خیال می کند که شق القمر می کند.
۳
اگر کسی هم بخواهد راجع به «نظر» او ابراز نظر کند،
خواه و ناخواه
نظرات این و آن را به چالش خواهد کشید.
۴
چه اوپورتیسم سنجیده ای دارند
عیرانیون عالیمقام
فلسفه گوهر وارگی این و خرمهره وارگی ان
(دیده شدن، مطرح شدن، برجسته شدن این و نادیده ماندن آن)
۱
این چیزها در ذات کسی نهاده نشده اند.
۲
این چیزها
ربطی هم به فقر و غنا هم ندارند.
۳
حقیقت
عینی است
و برای همه یکسان است.
۴
کشف و ابلاغ حقیقت عینی و حراست از حقیقت عینی
با منافع طبقاتی آدم ها
مشروط می شود.
۵
منافع طبقاتی ایادی امپریالیسم
آنها را به کوری و کری و خری
وامی دارد.
۶
حقیقت عینی
به نفع شان نیست.
۷
مثال
چرا
اشغال کریمه توسط روسیه محکوم می شود
کریمه ای که اساسا مال روسیه بوده است
ولی اشغال و تخریب و کشتار مردم افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و غیره
مسکوت می ماند؟
۸
در عراق ویرانه ۳ میلیون نفر تا کنون نفله شده
در یمن؟
در سوریه؟
در افغانستان؟
در لیبی خدا می داند که چند میلیون نفر نفله شده اند و خواهند شد.
۹
مگر افغانی ها و عراقی ها و یمنی ها و سوری ها آدم نیستند؟
۱۰
پس حقوق بشر کجا ست؟
۱۱
پس ارزش های رنسانس و روشنگری و عصر جدید اروپایی و غیره کجا هستند؟
دزد چیست؟
۱
استحمار
یعنی خر کردن همنوع.
۲
استعمار
یعنی مستعمره کردن کشورهای دیگر.
۳
استثمار
یعنی بهره کشی از همنوع.
۴
دزد
عضو و جزو تحتانی ترین لایه جامعه است.
۵
دزد
جزو بی خانمانان بی همه چیز جامعه است
که
لومپن پرولتاریا
نامیده می شود.
۶
امیر کبیر و دبیر صغیر
عضو و جزو طبقه حاکمه اند.
۷
استثمارگر و استحمارگرند.
نه دزد.
۸
اعضای طبقه حاکمه
خواه در اریکه قدرت و خواه در انتظار نشستن بر اریکه قدرت
حتی اگر دزدی کنند
یعنی
مخفیانه اموال این و ان را تصاحب کنند
باز هم دزد محسوب نمی شوند
۹
غارتگر
چپاولگر
بیدادگر
محسوب می شوند.
۱۰
مثال
جورج بوش به مثابه نماینده امپریالیسم
عراق را تسخیر کرد
و
بسان چنگیزخان
حتی
آثار موزه عراق را غارت کرد
چه رسد به نفت و گاز و غیره اش.
۱۱
جورج بوش و ایادی و اذنابش که دزد محسوب نمی شوند
تا
اجامر فوندامنتالیستی
گیر شان آورند و انگشتان دستان شان را ببرند.
۱۲
جورج بوش و امثالهم
استثمارگر و استعمارگر و استحمارگرند.
غارتگرند.
بیدادگرند
نظر شما محترمه !
اما از نظر من عشق فقط میتونه عشق باشه
هیچ تعریف دیگه ای نداره
البته اگه عشق واقعی باشه
حریف عاجز از تفکر
۱
ما اصلا نمی خواهیم که نظرمان برای کسی محترم باشد.
۲
ما دنبال هماندیش می گردیم و نه دنبال پیرو و نوچه و نوکر و کنیز و کلفت.
۳
شما که عاجز از تعریف مفهوم عشقید
چگونه می توانید عشق واقعی را از عشق غیرواقعی تمیز دهید؟
چه تعریفی از واقعیت و واقعی دارید؟
واقعیت واقعیت است؟
واقعی واقعی است؟
۴
پیش شرط لازم برای تمیز خر از کرگدن
تعریف پیشاپیش خر و کرگدن است.
۵
سعی کنید چیزها را تعریف کنید
۶
درخت
درخت است.
تعریف درخت نیست.
چنین ادعایی
نشانه بدبختی و بیسوادی آدمی است.
نشانه خردستیزی او ست.
کسب و کار اجامر خر و خردستیز عرفان همینه:
آفتاب آمد دلیل آفتاب
۷
حتی جانوران به چنین ذلت فکری و معرفتی تن در نمی دهند.
۸
خر نمی گوید:
گیاه گیاه است.
۹
خر به کره اش تمیز گیاه سمی از گیاه غذایی را می آموزد
یعنی
گیاهان را به سلیقه خود تعریف می کند
تأملی در مفهوم عشق
اون چيزى كه ازش به عشق تعبير شده هيچى نيست جز يك نوع وابستگى ، وابستگى از نوع اعتياد كه تحت فرمان قسمتى از مغز است كه عواطف را كنترل مى كند ، اگر عاشق دست از خريت بردارد و واقع بينى پيشه كند و اين وابستگى مرض گونه را مهار كند مانند كسى كه ترك مواد مخدر كرده بعد از مدتى ذهن و فكرش از اين اعتياد كاملا پاك شده و در كمال حيرت وقتى به حماقتهاى خود در اين باره فكر مى كند شرمسار از گذشته خود مى شود ٠ در عشق نه از محبت خبرى است و نه از علاقه فقط وابستگى است كه از نياز خود آدم ناشى مى شود براى همين است كه به محض بى نيازى يا نااميدى از رفع نياز از طرف به نفرت تبديل مى شود
حریف
۱
آره.
حق با شما ست.
حق تا حدودی با شما ست.
۲
عشق ولی مفهوم بغرنج تری است
۳
فروغ فرخزاد بالغ و فیلسوف
بدان پی برده است
۴
ما برخی از اشعار او را در زمینه عشق
مورد بررسی قرار داده ایم.
۵
فروغ عشق را احتمالا در دیالک تیک غریزه و عقل حلاجی و ارزیابی می کند.
۶
عشق یکی از فرم های بسط و تعمیم غریزه است.
۷
عشق وابستگی است
حق با شما ست
۸
این وابستگی اما می تواند
نه
سگ واره
نه
اعتیاد آسا
بلکه عقلایی هم باشد
تابع عقل باشد و به تبعیت از فرامین عقل باشد.
۹
مارکس مفهومی دارد که قابل تأمل است:
او در نامه ای به ایراهام لینکن رهبر جنبش ضد برده داری در امریکا
از
مفهوم غریزه طبقاتی پرولتاریا بهره برمی گیرد که این طبقه جامعه را به مخالفت با بردگی سیاهان و غیره
سوق می دهد.
۱۰
غریزه
بدین طریق
تحت فرمان منافع طبقاتی و «خرد» طبقاتی
تابع عقل می شود.
۱۱
کسی
چون
مارکس و انگلس و لنین و مائو و هوشی مین
که
دار و ندار مادی و جسمی و روحی و فکری و روانی خود
را
صرف رهایش بشریت از بند و بردگی می کند
عملا
رهرو عشق
هم
است.
۱۲
چون فقط به مدد عقل اندیشنده
نمی توان
همه انرژی و نیروی خود را بسیج کرد و به کار انداخت.
۱۳
در چنین شخصیتی
دیالک تیک عقل و عشق
اکتیو
می شود.
امیر کبیر
اگر من دزدی میکردم تا آخر دزدی
میکردند و کشور می شد دزدخانه
همه دنبال دزد میگشتیم و چون
همه ی ما دزد بودیم هیچ دزدی
را هم محکوم نمی کردیم.
۱
تو نمی توانستی دزدی کنی.
۲
دزدی
کسب و کار اعضای طبقه حاکمه نیست.
۳
دزدی کسب و کار بی خانمانان است و نه کسب و کار اشرافیت فئودال و روحانی.
۴
کسب و کار اعضای طبقه حاکمه
استثمار و استحمار
است
و
نه
دزدی
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر