سوسیالیزم علمی هیچ ایدئولوژی خاصی در پس خود ندارد.
مارکس عمر دو چیز را تمام کرد:
۱
ایدئولوژی
را
۲
فلسفه
را
یعنی
پس از تزهای علمی مارکس ،
بشر با واقعیت امور آنطور که هستند
برخورد می کند
و
نه آنگونه که از عینک و دریچه ی ایدئولوژی و آگاهی کاذب و جهان وارونه ،
دیده می شود.
مارکس ثابت می کند
که
علوم انسانی و جامعه ی بشری نیز مانند علوم طبیعی ،
یکسری قانون مندی ها (که البته پیچیده ترند) را دارا ست
و
همینطور این علوم و این دانش مربوط به انسان
به هم پیوسته هستند.
یعنی
بر خلاف علوم اجتماعی بورژوایی
که
حوزه های دانش اقتصادی و اجتماعی و روانشناختی و …
را
از یکدیگر جدا می کند،
نزد مارکس این حوزه ها کاملا پیوستگی دارند.
در جامعه ی بی طبقه ی سوسیالیستی،
نیازی به ایجاد ایدئولوژی و هژمونی برای توجیح چیزی وجود ندارد
تا
بر طبقه ای حاکم شود
شین میم شین
۱
یعنی
پس از تزهای علمی مارکس،
بشر
با
واقعیت (واقعیات) امور
آنطور که هستند
برخورد می کند
و
نه آنگونه که از عینک و دریچه ی ایدئولوژی و آگاهی کاذب و جهان وارانه،
دیده می شود.
واقعیات امور مدعیان پر مدعای چپنما
را
با
واقعیت عینی
(رئالیته اوبژکتیو)
جایگزین می سازیم
تا
ببینیم
پس از انتشار «تزهای علمی مارکس»
بشر
چگونه می اندیشد؟
۲
یعنی
پس از تزهای علمی مارکس،
بشر
با
واقعیت عینی
آنطور که هستند
برخورد می کند
و
نه آنگونه که از عینک و دریچه ی ایدئولوژی و آگاهی کاذب و جهان وارانه،
دیده می شود.
برخورد
با
واقعیت عینی
مثلا
کرگدن
قبل از انتشار تزهای مارکس
چه فرقی
با
پس از انتشار آنها
داشته است؟
مگر
بشر
قبلا
با
کرگدن
آنطور که است، برخورد نمی کرد؟
مگر
بشر
قبلا
کرگدن را با گورخر
عوضی می گرفت؟
مدعیان پر مدعای چپنما
به این سؤال ما
جواب داده اند.
ضد «آنطور که است، دیدن» می شود:
از
عینک و دریچه ی ایدئولوژی و آگاهی کاذب و جهان وارانه
دیدن
مارکس
به
قول مدعیان پر مدعای چپنما،
فقط
فاتحه ای بر ایده ئولوژی و فلسفه
خوانده است.
اما
حالا
علاوه بر ایده ئولوژی،
از
آگاهی کاذب و جهان وارانه
نیز
سخن می رود.
من ـ زور حضرات
از
آگاهی کاذب
چیست؟
راستی
عینگ آگاهی کاذب
کرگدن
را
چگونه
نشان می دهد؟
جالب تر از آگاهی کاذب
آگاهی جهان وارانه (؟)
است.
بدین طریق
در
قاموس مدعیان پر مدعای چپنما
قاموس مدعیان پر مدعای چپنما
بشر
با
سه نوع آگاهی سر و کار دارد:
آگاهی صادق
آگاهی کاذب
آگاهی جهان وارانه (؟)
هر سه نوع آگاهی
ضمنا
عینکی
اند:
الف
واقعیت عینی
پس از انتشار تزهای علمی مارکس
از
عینک آگاهی صادق
آنطور که است، می نماید:
کرگدن
بسان کرگدن
نمودار می گردد.
ب
واقعیت عینی
پس از انتشار تزهای علمی مارکس
از
عینک آگاهی کاذب
آنطور که نیست، می نماید:
کرگدن
بسان گورخر
نمودار می گردد.
پ
واقعیت عینی
پس از انتشار تزهای علمی مارکس
از
عینک آگاهی وارانه
وارونه می نماید:
کرگدن
پا در هوا
نمودار می گردد.
۳
یعنی
پس از تزهای علمی مارکس ،
چسباندن صفت علمی توسط مدعیان پر مدعای چپنما
به
تزهای مارکس و انگلس
دلیل دارد.
نه
فویرباخ
عالم
(دانشمند)
بوده
تا
تزهایی راجع به او
علمی باشند
و
نه
تزهای مارکس و انگلس
علمی
اند.
مدعیان پر مدعای چپنما
با
چسباندن صفت علمی به تزهای مارکس و انگلس
قصد خاک پاشیدن در چشمان خواننده دارند.
قصد
سرپوش نهادن بر محتوای فلسفی تزهای مطروحه دارند.
چون
هم
فویرباخ
فیلسوف
است
و
هم
محتوای تزهای مارکس و انگلس
فلسفی
است.
مدعیان پر مدعای چپنما
ضمنا
می خواهند
که
ایده ئولوژی و فلسفه
را
بی اعتنا به اینکه از آن کدام طبقه اجتماعی اند،
ضد علمی و خرافی
(به زبان اجامر پوزیتیویسم، متافیزیکی)
جا بزنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر