جمعبندی
از
مسعود بهبودی
اندکی اندر باب مفاهیم
۱
مفهوم چیست؟
۲
تفاوت مفهوم با کلمه و یا واژه چیست؟
۳
شما
و نه فقط شما
بیگانه با مفاهیم
هستید.
۴
مفاهیم منحصر به فردند.
۵
مفهوم کرگدن
نمیتواند با مفهوم گور خر
یکسان باشد.
برای اینکه کرگدن واقعی با گورخر واقعی تفاوت دارد.
۶
مفهوم تحلیل
نمی تواند
با
مفهوم تعریف
یکسان باشد.
برای اینکه تحلیل با تعریف تفاوت دارد.
تفاوت شان چیست؟
۷
ما این مفاهیم را ترجمه و منتشر کرده ایم تا هماندیشی میان همنوعان امکان پذیر گردد.
۸
تحلیل عشق در آثار شعرای مختلف از سعدی و حافظ تا فروغ و زهری
برای
مشاهده و مقایسه
برداشت های شعرا از مفهوم عشق بوده است.
۹
بدین طریق
پرتوی بر مفهوم معروف ولی مبهم عشق افکنده می شود.
۱۰
مفهوم شعر هم به همین سان.
۱۱
می توان از شعر تعاریف متفاوت و حتی متضاد عرضه کرد
ولی نمی توان و نباید گفت که شعر تعریف ندارد.
۱۲
این دعوت به خریت است.
۱۳
این نوعی خردستیزی است.
اندکی اندر باب شناخت جهان و مافیها
نه.
۱
خرافه تعریف ناپذیری چیزها
یکی از توطئه های تئوریکی و ایده ئولوژیکی امپریالیسم است.
۲
ندانمگرایی
در طویله های امپریالیستی
یکی
از
رشته های دانش کاهی
است.
۳
هدف طبقه حاکمه انگل
این است که به خلایق بقبولاند که جهان قابل شناخت نیست.
۴
یعنی
میان آدم و الاغ
کمترین فرقی نیست.
۵
عشق و عدالت و هر مفهوم دیگر تعریف دارند.
۶
ما راجع به عشق
بیش از ۱۵۰ تحلیل
منتشر کرده ایم
۷
مسئله این است که
هر تعریفی
حقیقی نیست.
۸
فقط یکی از تعاریف
بسته به سطح توسعه نیروهای مولده (علم و فنو غیره)
نسبتا حقیقی است.
۹
و گرنه در تعریف پذیری چیزها
تردیدی روا نیست.
طبقه بندی عوامانه و عوامفریبانه انسان
۱
انسان های مثبت اندیش و منفی اندیش وجود ندارند.
۲
خرافه انسان های مثبت اندیش و منفی اندی
خرافه ای امپریالیستی است.
۳
احتمالا
سوقات طویله امریکا ست.
۴
فقط کافی است
که
بپرسی اندیشه چیست؟
۵
تو که بشریت را به مثبت اندیش و منفی اندیش طبقه بندی می کنی
بگو ببینیم
اندیشه چیست؟
۶
اندیشیدن به چه معنی است؟
بزرگانی که گفته باشند شعر و یا هر چیز دیگر تعریف پذیر نیست
یا
خر بوده اند
و
یا
خر پرور.
۱
همه چیز هستی
تعریف پذیر است.
۲
بهتر هم همین است.
۳
حتی حشرات
از چیزهای دور و بر خود
تعریف دارند.
۴
روی کیفیت تعریف
می توان بحث کرد
ولی نه روی تعریف پذیری اش.
۵
زباله را نمی توان شعر محسوب داشت
و
برای گذاشتن علامت تساوی میان زباله و شعر
از
بزرگان خر و یا خرپرور
نقل قول آورد
فرهنگ بی فرهنگ هلو کوهی
آخوند عوامفریب بی عبا ـ بی عمامه
الف
آدمی به مرور آرام میگیرد، بزرگ می شود، بالغ میشود و پای اشتباهاتش می ایستد،
آنها را به گردن دیگران نمیاندازد و دنبال مقصر نمیگردد
۱
به آرامی
آب
حتی
از
آب
تکان نمی خورد.
شیاد.
۲
چه رسد به اینکه کودکی بالغ شود و جوانی پیر گردد.
۳
حالا زور بزن و بگو:
تحولات کیفی چگونه صورت می گیرند؟
۴
نطفه چگونه به نوزاد تبدیل می شود؟
۵
نوزاد چگونه به کودک؟
۶
آب
چگونه به بخار؟
۷
تو خیال می کنی
اشتباهات آدمیان فقط به خود انها ربط دارد؟
۸
عقلت کجا ست؟
۹
در اشتباهات آدمیان
هزاران عامل دیگر نقشی ندارند؟
۱۰
کسی نباید برای اشتباهات خود
دنبال مقصری غیر از خود بگردد؟
۱۱
خریت خود تو تقصیر شخص شخیص تو ست؟
۱۲
و یا
نتیجه تعلقات طبقاتی ـ انگلی تو ست؟
۱۳
تو اگر در نپال هم بودی
همین عندیشه ها را عرعر می کردی؟
ب
گذشتهاش را قبول می کند، نادیدهاش نمیگیرد و اجازه میدهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند.
۱
گذشته چیست و چرا باید در گذشته به گور سپرده شود؟
۲
گذشته هر کس و هر چیز
بخشی از تاریخ آن کس و چیز است.
۳
گذشته باید تحلیل شود
تا
آینده
چیزی فراتر و بهتر از مضارع باشد.
۴
اگر خری ماضی را در ماضی بگذارد
و
مورد آنالیز علمی قرار ندهد
آینده اش کپیه مضارع خواهد بود.
۵
چون
آینده = تجارب آنالیزه گشته ماضی + مضارع
پ
آدمی از یک جایی به بعد می فهمد که از حالا باید آینده اش را از نو بسازد اما به نوعی دیگر
میفهمد که زندگی یک موهبت است،
یک غنیمت است ، یک نعمت است و نباید آن را فدای آدمهای بی مقدار کرد!
۱
عجب جفنگی می فرمایند
۲
از نو سازی آینده؟
۳
من ـ زور علمای عرعرستان از نوسازی آینده چیست؟
۴
فرق کهنه سازی آینده با نوسازی آینده از چه قرار است؟
۵
مگر آینده سازی
کار فردی است
ای عوامفریب؟
۵
مگر انسان کمتر از مورچه است که آینده اش را به تنهایی بسازد؟
ت
اصلا از یک جایی به بعد
حال آدم، خودش خوب میشود
۱
عجب
۲
از کجا می دانی که حال آدم
خودش خوب می شود؟
در توهمات سد ( صد ) سال پيش بد جورى گير كرده ايد
حریفه ضعیفت الفهم
۱
وقتی
جنبش بردگان
(ابزارهای سخنگو از دید برده داران)
تحت رهبری برده ای به نام اسپارتاکوس
شکست خورد
و
بردگان یاغی را
بر تیر های کنار جاده های روم
مسمارکوب کردند
ناقص العقلی از تبار تو
نیز
چنین عرعر کرد.
۲
نظام برده داری
اما
علیرغم جلال و جبروتش
بی اعتنا به عرعر خرهای ماده و نر
فرو ریخت
۳
تو کجایی تا شویم ما چاکرت
چارقت دوزیم کنیم شانه سرت
وقت شام آییم شپش هایت کشیم
صبحدم با عرعرت سر برکشیم؟
شیدای همدانی
هرسکوت ای مردم آزاده اوج بردگی است
مرگ دارد صدشرف براینکه نامش زندگی است
ای که داری جایــگاهی در وطن، فریـــاد کن!
داد و بیداد از ستم از اینهمــــه بیــــداد کن.
۱
همین رهنمود شیدا
را
آخوندها
جامه عمل پوشاندند
و
بر ضد انقلاب بورژوایی سفید
از
هر منبری
عرعر کردند.
۲
همه
را
به ترفند عرعر
از
عرصه
بدر کردند.
۳
از
حکومت مستضعفین
و
از
جامعه بی طبقه توحیدی
حتی
دم زدند.
۴
تا
اینکه به مدد عرعر بر اریکه قدرت نشستند
و
همه وعده ها را به باد فراموشی سپردند.
۵
آنان که هنوز اندکی حافظه داشتند و
می توانستند سؤال کنند
یا
در
خاوران
به خواب ابدی فرو رفتند
و
یا
برای گدایی به دیار بیگانه گریختند.
۶
۴۰ سال است که
دار و ندار مردمی بی سؤال
مغول اسا
چپاول می شود.
۷
به عوض جامعه بی طبقه توحیدی
طویله طبقاتی عریض و طویلی
تشکیل داده اند
۸
هر آخوند چس خوری
بسان مشد علی اکبر ولایتی
کاخ ۱۰۰۰ مترمربعی
برای خود
ساخته است
و
اجامر بی شرم خونخوار
کیف خر می کنند.
۹
با داد و بیداد و عرعر و فریاد
نمی توان از این بن بست رهایی یافت
۱۰
پیش به سوی روشنگری علمی و انقلابی
۱۱
پیش به سوی انقلاب پرولتری
شعر
شاید
هیچ از آن چه من و تو فکر می کنیم نباشد
شاید
آه یک مادر داغ دیده باشد
شاید
پینه های دست یک کارگر
شعر
شاید
هیچ از اینهایی که من و تو می نویسیم نباشد
شاید
...
حریف شاید گرای خردستیز خوشخیال
۱
واژه
باید خود باد
واژه
باید خود باران
باشد.
۲
واژه
حاوی مفهومی است.
۳
ادعای اینکه
کرگدن می تواند خر باشد
فرمی از خردستیزی است.
۴
واژه کرگدن
حاوی مفهومی است که از تجرید انواع و اقسام کرگدن های گردن کلفت
تشکیل شده است.
۵
شعر
حاوی مفهومی است که از تجرید انواع متفاوت بیشمار آن تشکیل می شود.
۶
نمی توان ادعا کرد که هر عرعری
شعری است
و
هر خری
شاعری.
۷
شعر
باید تعریف شود
تا
هر ننه مرده ای
زباله اش را شعر جا نزند.
۸
امروزه
در این زمینه
و در خیلی از دیگر زمینه ها
خر تو خر تهوع انگیزی حاکم است.
۹
هر جنده و جاکشی
شاعری است
و
شعر
شده آلت دست لهو و لعب آنها
۱۰
روشنگری
موظف به افشا ست.
تعریف شعر از دید سگان سرگردان
۱
درود.
شعر به نظر ما
تقطیر روح دستخوش آشوب شاعر است.
می جوشد از نهادش
آتشفشان آواز
۲
شعر
اگر شعر باشد و نه زباله
به
شاعر
تحمیل می شود.
۳
اگر شاعر
شعر دیکته شده توسط قوای روحی و روانی و درونی
را
نسراید
امکان ان می رود که جنون بگیرد.
۴
شعر عمدی، حساب شده، آگاهانه، زورکی، مصلحتی و الکی
اصلا شعر محسوب نمی شود.
۵
حیدربابا شعر است
۶
چون
بیشک
به فرمان قوای درونی شاعر سروده شده است و شاعر چه بسا به هنگام سرایش ان زار زده است.
۷
مثنوی مرثیه سایه
شعر است
۸
این مثنوی به شاعر
دیکته شده است.
۹
سایه اگر آن را نمی سرود جنون می گرفت.
۱۰
اشعار فروغ فیلسوف
شعر و فلسفه اند
۱۱
اشعار پروین اعتصامی اصلا شعر نیستند
وعظ
اند
و
اندرز
اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر