۱۳۹۵ اسفند ۱۴, شنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۱۵)


ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

حیدر مهرگان
چشم های میشی رنگ روشنش
ـ مثل نگاه افعی ـ
تیز و آمیخته به سحر بود.

حیدر معلوم نیست که از «حماسه» گلسرخی سخن دارد و یا سودای حماسه سازی به ترفند حماسه سرایی راجع به یال و کوپال و چشم و ابرو و روی و موی او در سر دارد.

سؤال ناقابل اول این است که این طرز «تحلیل» حیدر چه نام دارد و کسب و کار کدامین فرقه های ایده ئولوژیکی فئودالیسم و امپریالیسم است؟

۱
موهای کم پشتی داشت که 
هر قدر به پیشانی اش نزدیکتر می شد، 
رویش آن به سستی می گرایید و 
پیشانی بلند او را از آنچه بود، بلندتر می نمود.

«تحلیل» حیدر ظاهرا توصیف صوری اوبژکت شناخت است.
سیاوش کسرایی هم در سوگ حیدر و دیگر سران زجر دیده و قصابی شده حزب توده، مرثیه ای غم انگیز و زیبا سروده است که به رنگ عسلی چشم های حیدر اشاره دارد.
البته کسرایی از طرازی دیگر است و شناخت هنری ـ استه تیکی ـ عاطفی اش با شناخت فلسفی دست در دست می رود.
این شعر سیاوش هم باید تحلیل شود.
تا ارزیابی از آن، عینی و رئالیستی باشد.

چندی قبل در یکی از دکاکین مدعی حزب توده به نام ۱۰ مهر مطلبی راجع به یکی از توده ای ها بود که عنوان «فلانی و چشمان فلان و فلانش» را یدک می کشید.
آدم باید خیلی علاف باشد که این جور چیزها را بخواند.

سؤال ناقابل دیگر این است که دلیل این جور استه تیزاسیون ها چیست؟

قد و قامت و یال و کوپال و چشم و ابرو و روی و موی گلسرخی چه ربطی به حماسه و یا هر چیز دیگر دارد؟

۲
در سراپای او
آنچه
ـ در اولین نگاه ـ
جلب نظر می کرد، سبیل پر پشت و گورکی وارش بود که
به سیمای او قاطعیت می داد و صلابت درونی اش را برملا می کرد.

ما سبیل شناس نیستیم.
سبیل استالینی (و یا گورکی) مشخصه اصلی توده ای های نسل اول بود.
سیاوش کسرایی هم داشت.
علی اشرف درویشیان و فریدون تنکابنی عکسی با گلسرخی دارند که غوغا و واویلای قیامت سبیل های استالینی است.
هنگفتی و تنومندی سبیل گلسرخی حتی به گرد سبیل فریدون تنکابنی نمی رسد.

سؤال ناقابل سوم این است که دلیل سبیلگرایی توده های نسل اول چه بوده است؟
۳
در سراپای او
آنچه
ـ در اولین نگاه ـ
جلب نظر می کرد، سبیل پر پشت و گورکی وارش بود که
به سیمای او قاطعیت می داد و صلابت درونی اش را برملا می کرد.

از همین جمله حیدر، بینش فرمالیستی او نعره می کشد:
حیدر بلحاظ معرفتی ـ نظری، نه مارکسیست، بلکه فرمالیست است.
به قول هوشنگ ابتهاج (سایه)، «شاعری صورت پرست» است.

۴
در سراپای او
آنچه
ـ در اولین نگاه ـ
جلب نظر می کرد، سبیل پر پشت و گورکی وارش بود که
به سیمای او قاطعیت می داد و صلابت درونی اش را برملا می کرد.

حیدر در این جمله بسان سعدی می اندیشد:
سعدی هم وقتی که سودای «حماسه» سازی از خوانین و سلاطین فئودالی در سر داشت، بند از پای سگ عقل کل اندیش برمی داشت و در غیاب سگ، جفنگیاتی تحویل خوبان طبقه حاکمه می داد، که نه خودش برای شان تره خرد می کرد و نه خوانین و سلاطین فئودالی جدی می گرفتند:

چون می روشن در آبگینه صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا

معنی تحت اللفظی:
همانطور که در جام تمیز می توان می زلال را دید، در جمال روی تو هم می توان خوی جمیل تو را تماشا کرد.

سعدی در این بیت شعر، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل وحدت جام و می از سویی و به شکل وحدت روی و خوی از سوی دیگر تحریف می کند.
بدین طریق، تضاد فرم و محتوا فراموش و  وحدت فرم و محتوا مطلق می شود.

سعدی می داند که از این خبرها نیست.
این کسب و کار اصحاب وحدت وجود است و نه کسب و کار خردگرایان دیالک تیکی اندیش.
زیبا ترین روی و رفتار و صورت و ظاهر می تواند گندیده ترین خوی و خصلت و ماهیت و ذات را پرده پوشی کند.
دختران کنسرن های سکس و سینما و غیره، فرم و روی و موی و چشم و ابرو و اندام فوق العاده زیبا دارند، بی آنکه ذره ای خوی و اخلاق و فضل و درک و اندیشه داشته باشند.
فریب ظاهر چیزها را فقط ساده لوحان می خورند.
با این زباله های ماهرو، سعدی حتی لحظه ای نمی تواند همنشینی کند، چه رسد به هماندیشی و یا همزیستی.

۵
در سراپای او
آنچه
ـ در اولین نگاه ـ
جلب نظر می کرد، سبیل پر پشت و گورکی وارش بود که
به سیمای او قاطعیت می داد و صلابت درونی اش را برملا می کرد.

حیدر هم بسان سعدی، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل وحدت سبیل و صلابت درونی تحریف می کند و از سبیل گلسرخی جام صلابت درونی نما سرهم بندی می کند.
هر که سبیلش پر پشت تر، به همان اندازه، صلابت درونی اش، سخت تر.

سؤال ناقابل دیگر این است که منظور از صلابت درونی چیست؟
ساختار روانی خارایین؟
ایمان آهنین؟
نیهلیسم؟
باور به شعار «یا همه چیز و یا هیچ»، «یا مرگ یا پیروزی»؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر