۱۳۹۵ اسفند ۲۳, دوشنبه

سیری در شعر «زمین» از احسان طبری (۸) (بخش آخر)


زمین 
احسان طبری  ویرایش و تحلیل از  
شین میم شین

ز موج نیلگونِ بحر،
صید کن، نصیبِ خود.
 

به چرخ لاجوردِ دهر،
پر بکِش به طیبِ خود.
ز جادوی گیاه ها،
به دست کن طبیب خود.
 
طیب یعنی میل


این بند از شعر طبری، بلحاظ فرم و ساختار، فوق العاده زیبا ست.
واژه های آخر مصراع اول و سوم همقافیه اند:
بحر با دهر همقافیه است.

واژه های آخر مصراع دوم و چهارم و ششم هم همقافیه اند:
نصیب خود و به طیب خود و طبیب خود همقافیه اند.
به همین دلیل این بند شعر، شیوایی و دلنشینی خاصی کسب می کند.

۱
ز موج نیلگونِ بحر،
صید کن، نصیبِ خود.
 

به چرخ لاجوردِ دهر،
پر بکِش به طیبِ خود.
ز جادوی گیاه ها،
به دست کن طبیب خود.
 
 طبری اکنون، ادعای پیشین خود را فراموش می کند:

 
زمین 

 ز گنج نغز خود،
تو را نثار داده است.
شکفتگی و خرمی،
به هر بهار داده است.


کسی که مدعی بود که زمین، حاتم طائی است، اکنون ادعای خود را به باد فراموشی می سپارد و فرمان صید و پرواز و دارو سازی می دهد.
این تناقض  را چگونه می توان درک کرد و توضیح داد؟

۲
زمین 

 ز گنج نغز خود،
تو را نثار داده است.
شکفتگی و خرمی،
به هر بهار داده است.


آنچه تناقض منطقی به نظر می رسد، تضاد دیالک تیکی است.
آنچه که در سخن (منطق) ممنوع است، در عالم واقع مجاز است.
درست تر از درست است.
امری طبیعی است:
چون تار و پود هستی طبیعی و اجتماعی، خصلت دیالک تیکی دارد.
طبری هم در این دو بند شعر، دیالک تیک طبیعت و جامعه (زمین و انسان) را خواه و ناخواه در نظر دارد:
الف
ز موج نیلگونِ بحر،
صید کن، نصیبِ خود.


 

زمین حاوی گنج نغزی است.
زمین این گنج نغز را اما مفت و مجانی در اختیار کسی قرار نمی دهد.
زمین (طبیعت) حاتم طائی افسانه ای نیست.
 زمین با انسان (طبیعت با جامعه) رابطه دیالک تیکی دارد.
رابطه مبتنی بر سازش و چالش دارد.
رابطه مبتنی بر صلح و جنگ دارد.
انسان برای از آن خود کردن گنج نغز موج نیلگون دریا، باید دل به دریا بزند.

ب


به زبان محمد زهری انسان باید برای رفع نیاز خود، برای سیر کردن شکم خود، از طریق صید ماهی به کشف راز زمین نایل آید.
باید فوت و فن ماهیگیری بیاموزد تا بتواند بر ناز زمین چیره شود.


پ
به چرخ لاجوردِ دهر،
پر بکِش به طیبِ خود.


گنج نغز دیگر زمین، لاجورد دهر است و طبری توصیه می کند که انسان بنا بر میل و هوس خویش به سیر و سیاحت در آن بپردازد.

ت  
ز جادوی گیاه ها،
به دست کن طبیب خود.


یکی دیگر از گنج های نغز زمین، نباتات است که خواص دارویی دارند.
بخش اعظم داروها، منشاء نباتی دارند.
توصیه طبری به انسان این است که برای رفع نیاز طبی و بهداشتی خود، به راز نباتات پی ببرد، تا بتواند بر ناز نباتات چیره شود و مواد دارویی نهفته در آنها را به با متد های شیمیایی و غیره بیرون آورد.


۳
نه گورگاه،
که کارگاه آدمی است، این زمین.


طبری در ادعای پیشین خویش مبنی بر دیالک تیک زادگاه و گورگاه بودن زمین نیز تجدید نظر می کند.
یعنی زمین را از نو «تعریف» می کند.
آن سان که زمین، دیگر نه گورگاه آدمی، بلکه کارگاه آدمی قلمداد می شود.
کارگاه اما واژه ای دو پهلو ست.
واژه ای دیالک تیکی است:
 
الف
کارگاه اولا می تواند به معنی پرورشگاه آدمیان باشد.
به همان سان که کارگاه کوزه گری محل تلوید کوزه است.
کارگاه می تواند بدان معنی باشد که انسان در اثر مبارزه با زمین و در روند مبارزه با زمین، به تجهیزات تفکر و تکلم دست یابد، ترک حیوانیت کند و آدم شود.
زمین در این صورت به کارگاه تربیت حیوان و تبدیل آن به انسان استحاله می یابد.
ولی از آنجا که سوبژکتی در دیدرس نیست، می توان گفت که انسان در کارگاه زمین به خود پروری (تربیت خویشتن خویش) می پردازد.
اتفاقا یکی از وظایف مهم پرولتاریا پس از تسخیر حاکمیت طبقاتی، خودپروری است.

ب
کارگاه اما از سوی دیگر به معنی محل کار آدمیان است.
موضوع کار در این صورت خود زمین و ضمنا خود انسان است.
انسان در روند کار، زمین را تحول می بخشد و هومانیزه (انسانی) می کند و ضمنا خود نیز هم بلحاظ مادی و هم به لحاظ فکری، روحی و روانی تحول می یابد.


۴

هم او برادر تو، مادر تو، یاور تو است،
سرای آشنای گرم مهرپرور تو است.
 

 طبری اکنون دیالک تیک انسان و زمین را فراموش و وحدت میان انسان و زمین را مطلق می کند.
طبری با زمین، آن می کند که کسب و کار عرفان است:
زمین به خواهر و مادر و برادر و یاور و خانه انسان استحاله می یابد.
طلاب طبری بی کمترین تردید گیج می شوند.
مکتب طبری به هر دردی می خورد، مگر به درد آموزش چیز به دردبخوری.
۵
 بر این زمین، عبث مرو،
بیافرین.
بیافرین.


 اکنون که خواننده و شنونده شعر گیج و سر در گم شده، طبری فرمان لنگش کن را از بیرون گود صادر می کند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر