۱۳۹۶ فروردین ۱۱, جمعه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۴۳)


ویرایش و تحلیل از


یدالله سلطان پور
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند و فلسفه می بافند 
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
 و انقلاب با پای خود به سوی آن ها بیاید، 
رسوا کرده است. 
۱
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند
رسوا کرده است.
انتقاد عنقلابی دیگر خسرو گلسرخی از توده ای ها، «کتاب خواندن» آنها ست.
جل الخالق:
کتاب خواندن به مثابه اتهام؟
کتاب خواندن به مثابه جرم و جنایت و خیانت، تا منجی موجودی آستین بالا زند و کتاب خوانان خاین را افشا و رسوا کند؟
کتاب خواندن به مثابه فساد فی الارض الایران که باید چریک تفنگ به دست کتاب نخوان بی شعور  بی سواد رسواگری از تبار فئودالی ـ روحانی «برون آید و کاری بکند.» (خواجه شیراز) 
این عرعر  الاغی در بر و بیابانی نیست.
این طرز «تفکر» روشنفکر این برهوت بی همه چیز است.
این طرز «تفکر» کسی است که پالان شاعری بر پشت دارد.
سؤال اما این است که چرا خسرو گلسرخی  از فضیلت، ذلت می سازد و از ذلت، فضیلت؟
چرا آموزش دانش تجربی بغایت ارزشمند تبلور یافته در کتب توسط همنوعان خود را ننگ می شمارد و بی سوادی و بی اعتنایی به تجارب همنوعان را فضیلتی می داند؟
سؤال این است که در آن سوی این کتاب ستیزی (خردستیزی) کدامین قوای مادی (طبقاتی)، فکری، غریزی، روحی، روانی در تب و تاب اند؟
حیرت انگیزی این کتاب ستیزی در این است که همسر خود خسرو (گرگین) و خود او «شاعر» و مؤلف کتاب اند.
چگونه می توان توده ای ها را به جرم کتاب خواندن به تازیانه انتقاد بست و رسوا کرد و ضمنا شعر سرود و کتاب تألیف کرد؟

۲
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند
رسوا کرده است.
چریک از دید خسرو خوبان (سعید سلطان پور)، در هر صورت رسوا کننده توده ای های کتابخوان است و نه توده ای های کتاب ستیز.
شاید خسرو و یا خود حیدر در مفهوم «توده ای های نسل جوان جدید» همین توده ای های بی خبر از کتاب و تفکر و تئوری و خرد و خربزه و خرما را تجرید کرده اند.
مشتی تو ـ «دهی» دهاتی عقب مانده ی خیالپرداز و بی نیاز از مغز اندیشنده را تجرید کرده اند.
سفها را تجرید کرده اند.

۳

چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند
رسوا کرده است.

مفهوم کتاب ستیزی  خسرو گلسرخی را نباید تحت اللفظی معنی کرد.
در این مفهوم، نه تحقیر کتابخوانی، بلکه تحقیر تفکر و تئوری تجرید یافته است.
ریشه تحقیر تفکر و تئوری در مواضع طبقاتی طبقات اجتماعی واپسین و عرفان بوده، است و خواهد بود.
فرق و تفاوت و تضاد حکیم سرخ طوس با حافظ و مولانا و شاملو و گلسرخی و غیره همین جا ست:


الف
حکیم سرخ طوس از سر تا پا خردگرا و خردستا ست.
ب
خواجه شیراز اما  دشمن آشتی ناپذیر خرد است و از سر تا پا خردستیز است. 
پ
مولانا از موضع عرفان پای خردگرایان را چوبین می داند و خردستیزی پیشه می کند تا شق القمر کند.
۴
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند
رسوا کرده است.
در مجالس روضه و مرثیه و موعظه پس از پیروزی انقلاب سفید و گسست قیود فئودالی ـ روحانی، دانش آموزان به پشتگرمی انقلاب ـ اندک اندک ـ شروع به طرح سؤال می کردند.
در این مجالس نیز ریش سفیدان دهات، همین پرهیز از تفکر خسرو شهرنشین (به قول احمد شاملو، بورژوا) را «عندرز» می دادند.

تفکر کسب و کار فوق العاده خطرناکی است.
تفکر تبر بر تنه و تبار محکم ترین جزم ها فرود می آورد و سحر و جادوی رسولان طبقه حاکمه انگل و مرتجع را باطل می سازد.

خسرو گلسرخی هم بسان اجامر فئودالی، فوندامنتالیستی و فاشیستی در تفکر و تئوری خطری می بیند.

کسی را که از طریق کتاب خوانی حتی سرسری لبی از چشمه زلال مارکسیسم - لنینیسم تر کرده باشد، دیگر نمی توان به آسانی خر کرد و پالان محکمی بر پشتش نهاد تا تروریست مرتجع نیهلیستی گردد و آب به آسیاب ارتجاع سیاه و سرخ بریزد.
۵
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند
رسوا کرده است.
اجامر فدایی و مجاهد و لیملام و دیمدام و احتمالا خود خسرو گلسرخی در کتاب ستیزی پیگیر نبوده اند و نیستند.

کتب نیچه و یاسپرس و کامو و سنت اگزوپری و سارتر و دیگر لاشخورهای طبقه حاکمه امپریالیستی را هم جلال آل احمد و هم احمد شاملو زیر بالین داشته اند و بطور مستقیم و یا غیرمستقیم ترجمه و منتشر کرده اند.

شعار نهی از کتابخوانی توسط این اجامر، به طرز مشروط نشخوار می شود:
فقط مطالعه آثار مارکسیستی ـ لنینیستی (که به قدر جرعه هایی از دریایی ترجمه شده اند) و چشمان و گوشان شکنجه گر شاهعنشاه انقلابی ـ بورژوایی در بدر به دنبال ذراتی از آن اند، مذموم و ننگین و خاینانه است و باید افشا و رسوا شود.

خسرو گلسرخی و امثالهم مخالف مطالعه زباله های جلال آل احمد و احمد شاملو و احمد زاده و پویان و صمد بهرنگی و غیره نیستند.
۶
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند
رسوا کرده است.
در شعار سانترال خسرو گلسرخی در رابطه با کتابخوانی توده ای ها، خردستیزی او و امثال او عربده می کشد.

خرد ـ همیشه ـ همراه و جان پناه حقیقت است.
خرد به همین دلیل، برای عوامفریبان طبقه حاکمه امپریالیستی و فوندامنتالیستی و ضمنا برای طبقه حاکمه انقلاب سفید، خطرناک است:
 
الف
به همین دلیل خواجه شیراز «خانه خرد را» به «آتش میخانه»  می کشد:

خرقه زهد مرا 
آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا 
آتش میخانه بسوخت 

ب
مولانا به قطع پاهای خرد مبادرت می ورزد و بعد ـ بسان اجامر جماران ـ برای خرد پاهای چوبین می سازد و راه رفتن پینوکیویی خرد چلاق را مورد تمسخر قرار می دهد:

صد هزاران ز اهل تقلید و نشان
افکند شان، نیم وهمی در گمان

که
ـ  به ظن ـ
 تقلید و استدلال شان
قایم است و جمله پر و بال شان

شبهه‌ای انگیزد آن شیطان دون
در فتند 
ـ این جمله کوران ـ
سرنگون

پای استدلالیان   
(پای خردگرایان، توده ای ها)
چوبین بود
پای چوبین 
 سخت بی تمکین بود
پ
مارتین لوتر ـ پاپ اعظم پروتستانتیسم ـ خرد را بدترین دشمن خلایق می داند و آن را جنده ابلیس قلمداد می کند.
ت
کسب و کار آلبرکامو و فلاسفه فلسفه حیات و در فرانسه، اگزیستانسیالیسم، قلع و قمع پاهای خرد بوده است.
مؤسس خردستیزی (ایراسیونالیسم) که دیری است به جهان بینی امپریالیسم بدل شده، لاشخوری به نام فریدریش نیچه بوده است.
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر