۱۳۹۵ اسفند ۲۰, جمعه

سیری در شعر «زمین» از احسان طبری (۵)

 
مریم فیروز خردسال
 
زمین
احسان طبری 
 
ویرایش و تحلیل از 
شین میم شین

از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،
 دمی.
 
 
سؤال مهم برای خواننده این شعر، این است که مخاطب طبری کیست؟
 
از دو حالت قصه خالی نیست:
یا مخاطب طبری از اعضای طبقه حاکمه است و یا از سپاه توده است.
 
ما بهتر است که هر دو مورد را زیر ذره بین تحلیل قرار دهیم:
 
۱
 
از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،
 دمی.
 
 مخاطب طبری اولا می تواند از طبقه حاکمه باشد.
او در این صورت،  از امتیازات طبقاتی خاص خویش صرفنظر کرده، از سنگر طبقاتی خویش بیرون آمده و به سنگر توده خزیده است.
از دید طبری «به خدمت توده در آمده است.»
 
۲
 از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،
 دمی.
 
توده تحت این شرایط  به طور مضاعف، منتکش طبقه حاکمه («از توده بهتران») می گردد:
 
الف
اولا از این نظر که «از توده بهتران» برای توده امکان اشتغال و دریافت دستمزد بخور ـ نمیر فراهم می آورند.
سخن در ادبیات بورژوایی از «کاربخشان» (اربایت گه بر) و یا «کارآمایان» (احتمالا آماده کنندگان کار، امکانات اشتغال) می رود.
 
ب
توده ثانیا منتکش فرزندان «از توده بهتران» باید باشد که از پست و مقام و راحت و لذت زندگی خاص خویش صرفنظر کرده اند و به خاطر خدمت به توده خود را به منجلاب ذلت زندان و زجر و آزار و تحقیر و تبعید و توبه و اعدام افکنده اند.
 
۳
از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،
 دمی.
 
مخاطب طبری ثانیا می تواند از توده باشد.
این بدان معنی است که اعضای سپاه توده هم می توانند از سبیل مردمی خارج شوند. 
توده ای اما اگر از سنگر توده خارج شود، به سنگر طبقه حاکمه وارد می شود.
 
سؤال اکنون این است که تفاوت این دو مخاطب طبری از چه قرار است؟
 
۴ 
از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،
 دمی.
 
این سخن احسان طبری، از روند های پسیکولوژیکی  مخاطب او پرده برمی دارد:
این سخن طبری دال بر آن است که مخاطب او، در منگنه دیالک تیکی خدمت و خیانت به سر می برند.
 
دیالک تیک خدمت و خیانت، دیالک تیک مضاعفی است:
 
الف
فرزندان طبقه حاکمه با خزیدن به سنگر توده، به طبقه خود خیانت می کنند تا بتوانند به توده خدمت کنند.
مردم فیروز خاین به اشرافیت فئودال است.
 
ب 

فرزندان طبقه حاکمه اما با خروج از سنگر توده و برگشت به سنگر طبقاتی خاص خود به زعم این و آن به توده خیانت می کنند.
به عبارت معروف به آرمان توده ای خویش خیانت می کنند.
یعنی در هر صورت خاین اند.
 
 
۴
از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،
 دمی.
 
اعضای سپاه توده با خروج از  سنگر توده و خزیدن به سنگر طبقه حاکمه، به توده خیانت می کنند تا بتوانند به طبقه حاکمه خدمت کنند و ضمنا خود را بلحاظ جایگاه اجتماعی بالاتر کشند و به نان و نوایی برسند.
 
۵
از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،
 دمی.  
 
توصیه طبری به هر دو دسته این است که از زمین همت بطلبند تا  لحظه ای حتی از راه مردمی منحرف نشوند.
اما از گفتن تا جامه عمل پوشاندن فاصله از زمین تا آسمان است. 

عملی کردن این اندرز طبری برای اعضای سپاه توده سهل تر است.
چون درد سر توده ای در سنگر طبقاتی خاص خویش، کمتر از درد سر اعضای مهاجر از طبقه حاکمه در سنگر توده است.
ولی هر دو دسته از مخاطبین طبری روندهای روحی و روانی خاص خود را از سر می گذرانند.
طبری هم به همین دلیل اندرز می دهد تا از سبیل مردمی منحرف نشوند.
 
این مسئله باید مورد بررسی رئالیستی و راسیونالیستی قرار گیرد:  
 
۶
از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،
 دمی.  
 
این بند از شعر طبری اولا حاکی از آن است که مهاجرین از سنگر طبقه حاکمه به سنگر توده، تحت شرایط دشوار زیست، چه بسا عمر خود را به خودستیزی می گذرانند.
یعنی بر سر دو راهی ماندن و یا برگشتن به سر می برند.

چرا از خودستیزی سخن می رود؟

۷
از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،
 دمی.
 
 
برای درک دیالک تیک خودستیزی، باید شناخت افزاری به نام دیالک تیک غریزه و عقل را به خدمت گرفت.
مهاجرین از سنگر طبقه حاکمه به سنگر توده، در جنگ درونی مادام العمر به سر می برند:
غریزه با سرسختی خارق العاده، آنها را به «برگشت به اصل» وسوسه می کند و عقل اندیشنده، آنها را به ماندن در سنگر توده فرامی خواند.
 
اگوئیسم، با خنجر خونین در دست در مقابل هومانیسم و کمونیسم قرار می گیرد.
 
این خودستیزی روندی عینی است و دست کسی نیست.
حتی اگر احیانا حزب توده در یکی از کشورهای جهان پیروز شود، این خودستیزی از بین نمی رود.
 
دلیل پسیکولوژیکی تعویض سنگرها، رنگ عوض کردن ها، انحرافات ایده ئولوژیکی در جنبش کارگری ـ کمونیستی، تبدیل یکشبه شخصیت ها و احزاب کمونیستی به زباله ها و احزاب رفرمیستی و امپریالیستی در همین خودستیزی است.
 
۸
 
از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،
 دمی.
 
به آذین در سطور آغازین اثرش تحت عنوان «مهمان این آقایان»، روند های روانی ـ غریزی ـ طبقاتی خود در سلول انفرادی بازداشتگاه را در جمله موجزی تقطیر می کند:
«زندگی حق خود را می خواست.»
 
این فرمان و ابرام غریزه در تضاد با فرمان عقل اندیشنده قرار می گیرد.
عقل اندیشنده، کندن از طبقه حاکمه را و جوش خوردن ارگانیک بی برگشت به توده را توصیه می کند.
 
خود طبری همین خودستیزی را در چالش پوئه تیکی با اجامر جماران به طرز زیستی شبیه وضع «آسیاب گردنده» تشبیه می کند که «درشت می ستاند و نرم واپس می دهد.»
در سنگر توده می ماند ولی به تحمل تحقیر و تخریب و تعقیب و تبعید و تهدید و حتی اعدام تن در می دهد.

۹
از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،
 دمی.
 
دلیل انحراف اعضای سپاه توده از سبیل مردمی، دلیل خروج اعضای سپاه توده از سنگر خاص خویش و ورود به سنگر طبقه حاکمه، ذلت مفرط زندگی است.
این روحیات و روانیات خود را در تنفر از خویش و عشق به طبقه حاکمه نمودار می سازد:
این به معنی نفرت از ذلت و تمایل به لذت است.
 
اعضای سپاه توده در این تمایلات اگوئیستی، گلیم خویش از موج به در می برند.
ولی توده در ذلت دست و پا می زند.
کل فدای جزء می شود.
جامعه فدای فرد می شود.
 
سیر و سرگذشت پسیکولوژیکی تشکیل اقشار بینابینی همین جا ست.
اکثریت مولد و زحمتکش جامعه به تسخیر قدرت نایل نمی آید و در ذلت مادی و فکری دست و پا می زند، چون اقلیتی از سپاه توده از سبیل مردمی منحرف می شوند و دشنه بر پشت توده فرود می آورند.
 
هشدار احسان طبری به همین دلیل است.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر