۱۳۹۵ اسفند ۲۷, جمعه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۲۸)

 
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

رفیق توده ای جواب داده بود:

«خطرناکترین پرتگاهی که پرشورترین مبارزان را تهدید می کند،
 ذهن گرائی است. 
ذهن گرا موجود یک بعدی و خشک اندیشی است  که خواست ها، ایده آل ها و تجربیات پراکنده و محدود خود را  بر واقعیات جامعه و طبیعت مقدم می شمارد.
 تنها معیار و محور او 
 احکام ذهنی جامدی است که
 رابطه زنده و فعال خود را با دنیای خارج از دست داده اند 
و پلاسیده و بی اثر شده اند. 
 
از دید حیدر مهرگان، مشخصه مهم دیگر سوبژکتیویسم، معیار و محور سازی از احکام ذهنی مرده و جامد است.
همین جمله حیدر حاوی خطاهای نظری خطیری است:
 
۱
تنها معیار و محور او 
 احکام ذهنی جامدی است که
 رابطه زنده و فعال خود را با دنیای خارج از دست داده اند 
و پلاسیده و بی اثر شده اند.
 
خطای نخست حیدر عجز از تمیز دگماتیسم (جزمگرایی) و فاناتیسم (خشک مغزی) از سوبژکتیویسم است.
آنچه حیدر به سوبژکتیویسم، نسبت می دهد، کمترین ربطی بدان ندارد.
 
این ایراد البته خاص حیدر نیست:
 جوانشیر در اثر معروفش «مائوئیسم و بازتاب آن در ایران» هم همین کار را می کند.
زیر قلم جوانشیر، یکی از مشخصات مائوئیسم، «مطلق کردن» چیزی است.
 
بدین طریق و با این ترفند، می توان مائوئیسم را به فحش واژه تبدیل کرد، ولی نمی توان آن را تعریف و تحلیل کرد.
ضمنا می توان بدآموزی پیشه کرد.
چون این ایراد خاص مائوئیسم نبوده و نیست. 
 
حیدر هم احتمالا در مکتب جوانشیر به این روز افتاده است.

۲
تنها معیار و محور او 
 احکام ذهنی جامدی است که
 رابطه زنده و فعال خود را با دنیای خارج از دست داده اند 
و پلاسیده و بی اثر شده اند.
 
حیدر از مفهوم «احکام ذهنی جامد» بهره برمی گیرد.
حیدر را همه دکاکین مدعی حزب توده ایدئالیزه کرده اند.
حیدر، شهید ایدئال حضرات است.
چون زیر شکنجه کشته شده است و مثل بعضی ها گلیم خویش از امواج زجر اوین بدر نبرده  و توبه نکرده است.
به همین دلیل، آثار حیدر می توانند به بدآموزی منجر شوند.

خواننده شیفته ی حیدر همین مفهوم ایراسیونالیستی حیدر را بسان طوطی ازبر خواهد کرد و در بحث های خیابانی و بیابانی نشخوار خواهد کرد.
ضمنا به نتایج زیر خواهد رسید:
 
الف
 احکام ذهنی جامد
 
خواننده اولا به این نتیجه خواهد رسید که احکام دو دسته اند:
احکام ذهنی و احکام عینی
احکام سوبژکتیو و احکام اوبژکتیو.
 
حیدر ظاهرا معنی حکم را نمی داند.
حکم به محتوای فکری جمله اطلاق می شود.
 
جمله، زره مادی حکم است.
میان جمله و حکم رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا برقرار است.
 
به عنوان مثال 
«زمین حول خورشید می چرخد»
 
این یک جمله است که درونمایه اش حکم مبتنی بر چرخش زمین به دور خورشید  است.
 
این محتوا و یا حکم در فرم های مختلف، جامه جمله می پوشد:
این حکم را فارسی زبانان جوری، ترکی زبانان جور دیگر، عربی زبانان جور دیگر، جامه جمله می پوشانند.
فرم مادی (جمله) عوض می شود، محتوای روحی (حکم) همان می ماند.
 
حکم عینی که مستقل از ذهن باشد، فقط در کره مریخ وجود دارد.
به زبان هگل صلواة الله علیه، احکام جزو ارواح اند.
 
ب
احکام ذهنی جامد
 
خواننده ثانیا به این نتیجه خواهد رسید که احکام دو دسته اند: 
احکام زنده و جاندار و احکام مرده و جامد.
 
منظور حیدر از احکام جامد، نامعاصر و خرافی و ضد علمی بودن افکار است.
این اما کمترین ربطی به سوبژکتیویسم بدبخت ندارد.
 
چون سوبژکتیویسم، به معنی استعمال افکار جامد نیست.
حتی اگر حریفی زنده ترین افکار را نمایندگی و یا نشخوار کند، می تواند سوبژکتیویستی بیندیشد.
 
۳
تنها معیار و محور او 
 احکام ذهنی جامدی است که
 رابطه زنده و فعال خود را با دنیای خارج از دست داده اند 
و پلاسیده و بی اثر شده اند. 
 
ایراد دیگر حیدر، ارزیابی ایرئال و ایراسیونال از افکار است:
حیدر خیال می کند که افکار اگر مرده و جامد باشند، اولا رابطه شان با دنیای خارج قطع شده است.
ثانیا پلاسیده اند و بی اثر.
 
منظور حیدر البته چیز دیگری است.
او ولی عاجز از تبیین دقیق و درست نظر خویش است.
 
منظور حیدر این است که احکام خرافی و ضد علمی با واقعیت عینی موجود در خارج از ذهن انطباق ندارند.
یعنی انعکاس نسبتا درست چیزها و پدیده های عینی نیستند.
 
مثلا این حکم انجیل که خورشید دور زمین می چرخد، فاقد اعتبار علمی و عینی است.
علمی و عینی این است که زمین دور خورشید می چرخد.
 
۴
تنها معیار و محور او 
 احکام ذهنی جامدی است که
 رابطه زنده و فعال خود را با دنیای خارج از دست داده اند 
و پلاسیده و بی اثر شده اند.
 
این ادعا مبنی بر این که افکار خرافی و مرده رابطه شان با جهان خارج قطع شده، خیال باطلی بیش نیست.
احکام و افکار ـ چه علمی و چه خرافی، چه زنده و چه مرده ـ می توانند در روح توده نفوذ کنند و به طرز منفی و مثبت، مفید و مخرب، مؤثر افتند.
نفوذ هم می کنند.
مؤثر هم می افتند.
 
درست به همین دلیل کسروی ـ روشنگر جسور ایران ویران ـ خرافه نامه را به آتش می کشید و بر ضد منبر و مسجد و محراب لشکرکشی می کرد.
افکار کهنه و پلاسیده و فرتوت را نباید دستکم گرفت.
 
برای روشنگری علمی و انقلابی آلترناتیوی وجود ندارد.
 
۵
تنها معیار و محور او 
 احکام ذهنی جامدی است که
 رابطه زنده و فعال خود را با دنیای خارج از دست داده اند 
و پلاسیده و بی اثر شده اند.
 
افکار جامد و پلاسیده بی اثر نیستند.
خوش به حال حیدر که دیگر زنده نیست تا ببیند که نایب رئیس مجلس می خواهد روح کوسه را احضار کند تا کوسه شخصا هم رهنمود دهد و هم حل هر معما کند.
 
در اثر افکار و «احکام» است که جامعه به جنگل و اجتماع به طویله مبدل شده است و از سرزمین عه «هورا» و عا «شورا» جز عرعر بانگی به گوش نمی رسد.

 
۶
این موجود یک بعدی  منظره عام قوانین طبیعت و جامعه را نمی بیند  و یا اگر می بیند، نمی فهمد،  ساخته ذهنش را جانشین واقعیت عینی می کند،  ذهنش مستقل از عین فتوی می دهد


در این جملات حیدر ذراتی از واقعیت به چشم می خورد، ولی قابل بررسی اند:
 
الف
تک بعدی و یا چند بعدی بودن کسی، ربط تعیین کننده ای به سوبژکتیویسم ندارند.
 
سوبژکتیویسم می تواند به صد ها فرم بسط و تعمیم  یابد.
 
آنچه در مد نظر حیدر است، سوبژکتیویسم معرفتی است.
 
در سوبژکتیویسم معرفتی، دیالک تیک اوبژکت شناخت ـ سوبژکت شناخت، یعنی دیالک تیک موضوع شناخت و شناسنده، وارونه می شود و نقش تعیین کننده از آن سوبژکت شناخت (شناسنده) جا زده می شود.
 
سوبژکتیویسم معرفتی نیز به صدها فرم بسط و تعمیم می یابد:
 
ب
سوبژکت شناخت هم می تواند در این چالش نظری، گلسرخی باشد.
هم می تواند حیدر باشد.
هم می تواند ولادیمیر لنین باشد.
 
کسی که با نقل قولی از لنین به چالش نظری مبادرت می ورزد، خودش نماینده بی چون و چرای سوبژکتیویسم معرفتی است.
 
چون نقش تعیین کننده را از آن لنین (سوبژکت شناخت) جا می زند و نه از آن اوبژکت شناخت.
ضمنا از اوتوریته و محبوبیت لنین برای قبولاندن نظر به هماندیش سوء استفاده می کند.
 
در غیر این صورت، می بایستی موضوع شناخت را مثلا چریکیسم را مستقلا و عینا مورد بررسی علمی و عینی و دیالک تیکی قرار دهد.
 
پ
روی مفاهیم فلسفی بطور کلی و ضمنا روی مفهوم سوبژکتیویسم،  باید کار عرقریز جدی صورت گیرد.
مارکسیسم ـ لنینیسم نه در هارت و پورت های انتزاعی و کلی، بلکه در چنین کردوکار های مشخص و مستمر عرقریز رشد می یابد.

۷
این موجود یک بعدی  منظره عام قوانین طبیعت و جامعه را نمی بیند  و یا اگر می بیند، نمی فهمد،  ساخته ذهنش را جانشین واقعیت عینی می کند،  ذهنش مستقل از عین فتوی می دهد

حیدر از مفهوم «منظره عام قوانین طبیعی و اجتماعی» دم می زند.
 
بدین طریق این توهم در ذهن خواننده پدید می آید که گویا مشخصه دیگر سوبژکتیویسم، ندیدن منظره عام کذایی قوانین طبیعی و اجتماعی و یا بمراتب بدتر، دیدن منظره عام کذایی و نفهمیدن آن است.
 
بیگانگی با مفاهیم فلسفی آدمی را به این روز می اندازد.
حیدر شاید نحوه تشکیل مفهوم فلسفی عام را نشناسد.
به همین دلیل از رؤیت منظره عام دم می زند.
 
عام در دیالک تیک منفرد (خاص) و عام معنی دارد:
 
مثال
 
 الف
در عالم واقع سرو و صنوبر و غیره وجود دارند.
سروی که در باغ حیدر است، سرو منفردی است.
 
ب
از تجرید سرو و صنوبر و غیره، یعنی از عمده کردن وجه مشترک آنها و صرفنظر از خودویژگی های شان، مفهوم درخت تشکیل می شود که عام است و در ذهن هست.
در خارج از ذهن، نه درخت، بلکه سرو و صنوبر و غیره هستند.
 
به همین دلیل، ادعای حیدر مبنی بر دیدن منظره عام مربوط به درخت، جفنگ است.
عام قابل رؤیت نیست.
عام چیز سوبژکتیوی است و فقط در عالم ذهن هست.
 
اگر از عالم ذهن، کسی دل برکند و وارد عالم عین شود، نه به درخت، بلکه به سرو و صنوبر و غیره برخواهد خورد.
 
همان ولادیمیر لنین بحث های شورانگیزی راجع به این دیالک تیک داشته است.
 
پ 

سؤال اکنون این است که خاص چیست؟
 
اگر در همین مثال بمانیم، سرو مشخص در باغ حیدر، منفرد است.
ولی به محض توجه به دور و بر متوجه می شویم که در پارک گلسرخی هم سروی هست.
از تجرید سرو های مشخص  مختلف، مفهوم عام سرو، سر می کشد.
این مفهوم را خاص می نامند که در رابطه با درخت، منفرد است و در رابطه با منفرد، عام است.
 
مراجعه کنید به دیالک تیک منفرد (خاص) و عام در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
۸
این موجود یک بعدی  منظره عام قوانین طبیعت و جامعه را نمی بیند  و یا اگر می بیند، نمی فهمد،  ساخته ذهنش را جانشین واقعیت عینی می کند،  ذهنش مستقل از عین فتوی می دهد

حیدر سخن درستی بر زبان دارد، ولی توان تبیین درست آن را ندارد.
به همین دلیل پرت و پلا می بافد.
از منظره عام کذایی به جایگزین سازی واقعیت عینی با ساخته ذهن می رسد.
 
حیدر تحلیل فلسفی مسئله را با استه تیزاسیون آن جایگزین می سازد.
 
این طرز تفکر و تحلیل یکی از ترفندهای بورژوایی واپسین است:
همه فلاسفه و علما و هنرمندان بورژوایی واپسین به همین نیت یا به شعر متوسل شده اند و یا به نثر شعرگونه.
 
بدین طریق شناخت علمی و فلسفی و تجربی با «شناخت» هنری و استه تیکی جایگزین می شود و از شناخت نه نامی می ماند و نه نشانه و نشانی.
 
مراجعه کنید به دایرة المعارف فلسفه بورژویی واپسین در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر