۱۳۹۵ اسفند ۲۸, شنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۲۹)



ویرایش و تحلیل از

یدالله سلطان پور



خسرو گفته بود:
«تو جانبازی های انقلابی را تخطئه می کنی؟»

رفیق توده ای جواب داده بود: 
 

این موجود یک بعدی  
 منظره عام قوانین طبیعت و جامعه را نمی بیند  
 و یا اگر می بیند، نمی فهمد،   
ساخته ذهنش را 
جانشین واقعیت عینی می کند،  
 ذهنش مستقل از عین فتوی می دهد 

تصور حیدر از سوبژکتیویسم این است که در آن، «ساخته های ذهنی» جایگزین «واقعیت عینی» می شوند.
این تصور حیدر به چه معنی است؟
۱
ساخته ذهنش را جانشین واقعیت عینی می کند

  
این بدان معنی است که حیدر ضد دیالک تیکی ذهنی (سوبژکتیو) را نه عینی (اوبژکتیو)، بلکه واقعیت عینی ( ماده، وجود) تصور می کند.
آنچه حیدر و امثالهم نمی دانند، حقایق امور زیر اند:

الف
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت از دیالک تیک های ماتریالیسم تاریخی است.

ب
  دیالک تیک اوبژکت شناخت و سوبژکت شناخت از دیالک تیک های مربوط به تئوری شناخت است که ستون سوم فلسفه مارکیستی ـ لنینیستی است.

پ
این دو دیالک تیک ـ بر خلاف تصور حیدر و بر عکس واقعیت عینی ـ از دیالک های ماتریالیسم دیالک تیکی نیستند.


۲
ساخته ذهنش را جانشین واقعیت عینی می کند

 
حیدر درست به دلیل همین خطای فکری، عینی (اوبژکتیو) را با واقعیت عینی عوضی می گیرد.
واقعیت عینی و یا ماده و وجود، عالی ترین مقوله فلسفی است و شامل کل هستی می شود.
ضد دیالک تیکی ماده و یا وجود، نه ذهنی، نه سوبژکتیو، بلکه روح و یا شعور است.
مراجعه کنید به دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت، تئوری شناخت، دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۳
ذهنش مستقل از عین فتوی می دهد 
 
حیدر حالا به صراط مستقیم برمی گردد و ضد دیالک تیکی سوبژکت را اوبژکت (عین) می داند.
اکنون معلوم می شود که حیدر به تفاوت عین (اوبژکت) با واقعیت عینی و یا ماده واقف نیست.
روی این مفاهیم باید کار مستمر مشخص صورت گیرد تا فهم شان تسهیل شود.
یکی از وصایای اکید همان ولادیمیر لنین، کار پر وسواس بر روی مفاهیم فلسفی بوده است.
 
ذهن فقط یکی از فرم های بسط و تعمیم مفهوم فلسفی سوبژکت است.
در مفهوم فلسفی سوبژکت هزاران چیز دیگر نیز تجرید یافته اند.
سوبژکت می تواند خود حیدر باشد، حزب توده باشد، طبقه حاکمه باشد، کل بشریت باشد، طبقه کارگر باشد، اشرافیت برده دار باشد، بورژوازی باشد.
حیدر خیال می کند، ضد واقعیت عینی، ذهن است و سوبژکتیویسم یعنی فتوا دادن مستقل از عین ذهن.
خود این تصور حیدر مبنی بر فتوا دادن مستقل از عین ذهن نیز قابل بحث است:


۴
رفیق توده ای جواب داده بود:   
این موجود یک بعدی  
 منظره عام قوانین طبیعت و جامعه را نمی بیند  
 و یا اگر می بیند، نمی فهمد،   
ساخته ذهنش را 
جانشین واقعیت عینی می کند،  
 ذهنش مستقل از عین فتوی می دهد 
 
هم در دیالک تیک وجود و شعور (ماده و روح) و هم در دیالک تیک اوبژکت شناخت و سوبژکت شناخت، نقش تعیین کننده از آن واقعیت عینی (ماده، وجود) و اوبژکت شناخت است.
روح و شعور و ساخته های ذهنی، انعکاس ماده و وجود و روندهای عینی اند.
حتی بی ربط ترین جفنگیات ـ در تحلیل نهایی ـ ریشه در واقعیت عینی و روندهای اوبژکیتو جامعه دارند.
شعور، انعکاس وجود است.
ساخته های ذهنی هر فرد و هر طبقه اجتماعی ریشه در شرایط عینی آن فرد و آن طبقه اجتماعی دارد.
حیدر خیال می کند که میان ماده و روح (وجود و شعور) و میان اوبژکت و  سوبژکت دیوار قطور نفوذ ناپذیری کشیده شده است.

حیدر در هیئت گلسرخی و امثالهم، فرد را می بیند.
فرد خیالپرداز و ذهنگرایی را می بیند که جفنگ می بافد و جفنگیات خود را به جای واقعیت عینی و به عبارت دقیقتر به جای شرایط عینی جامعه می نشاند.

حزب توده نسل جوان جدید اصلا نمی داند که در آن سوی چریکیسم، طبقه اجتماعی معینی در کار و پیکار است.
حزب توده نسل جوان جدید در زمینه تشکیل گرایشات چریکی فقط دلایل معرفتی خیالی را به رسمیت می شناسد و نه علل طبقاتی را:

الف
دلایل معرفتی اصیل و قلابی هر کس و هر حزب و هر طبقه اجتماعی، ثانوی اند.
مقاومت در مقابل انقلاب بورژوایی سفید علل طبقاتی دارد.
این مقاومت و مبارزه، مقاومت و مبارزه اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی و بازاری در مقابل طبقه حاکمه نوین است.
در مقابل بورژوازی مدرن است.

ب
این ماهیت طبقاتی واحد مقاومت و مبارزه اقشار و طبقات اجتماعی ضد انقلابی و ضد پیشرفت اجتماعی، در آیینه ذهن وابستگان و نمایندگان ایده ئولوژیکی مربوطه، به طرق متنوع و متفاوت و حتی متضاد منعکس می شود و جامه نظر در بر می کند.


این یکی از نکات مهم است که هرگز نباید فراموش شود:
از منافع طبقاتی طبقه اجتماعی معینی، می توان با تسلیحات فکری و نظری و هنری متنوعی و حتی متضادی دفاع کرد. 
ناسیونال ـ سوسیالیسم از مفاهیم مارکسیستی حتی بهره برمی گیرد.
تشکیل رایش هزارساله را به عنوان بدیلی برای کمونیسم به خورد بشریت خر تر از خر می دهد. 

پ 

تجربه شکست انقلاب سفید  نکته زیر را اثبات می کند:
«ابر و باد و مه و خورشید و فلک» گرد می آیند تا بحران انقلاب سفید به شکست آن و به پیروزی ارتجاع سرنگون شده منجر شود.

بدبختی شرم انگیزی است که علیرغم حمایت وسیع توده های زحمتکش شهر و روستا، انقلاب بورژوایی شکست می خورد و کثیف ترین مرتجعین تاریخ زمام امور جامعه را به دست می گیرند و فاجعه آغاز می شود.

این نکته را تئوریسین های انقلاب سفید هم متوجه می شوند و در مفهوم «ارتجاع سرخ و سیاه» تبیین می دارند.
ولی به سبب کوته اندیشی و خودخواهی و وابستگی نمی توانند دیالک تیک انقلاب را دریابند.
چون در شکست انقلاب سفید علاوه بر ارتجاع فئودالی ـ روحانی، خریت خود طبقه حاکمه انقلابی ـ بورژوایی نیز دخیل بوده است:

۱
این خریت اولا در بی اعتمادی و بی اعتنایی طبقه حاکمه جدید به توده های مولد و زحمتکش بوده است.
به همین دلیل توده های دهقانی، پیشه وری و کارگری بسیج و مسلح نمی شوند تا در صورت مقاومت ارتجاع فئودالی ـ روحانی از دستاوردهای انقلاب بورژوایی به مدافعه برخیزند.

۲
طبقه حاکمه جدید جای خالی توده های مولد و زحمتکش را با ارتش و سازمان امنیت و اطلاعات (ساواک) پر می کند که ماشین سرکوب بوده اند.

همین خریت طبقه حاکمه جدید در ایران را احزاب کمونیست شوروی و دیگر ممالک سوسیالیستی مرتکب می شوند.

این احزاب هپیلی هپو، توده را گام به گام از خود دور می سازند و با خوش خیالی  به ارتش و سازمان امنیتی ـ اطلاعاتی با خصایل چه بسا لومپنی دل خوش می کنند.

همین پوتین و شرکاء از همان سازمان امنیتی شوروی بوده اند که اکنون همه دستاوردهای ریز و درشت انقلاب اکتبر را بر باد می دهند و جامعه را به جنده خانه تبدیل می کنند.

۳
 بدون حمایت همه جانبه ی توده های مولد و زحمتکش، هرگز انقلابی پیروز نمی شود.
بدون جلب حمایت توده های مولد و زحمتکش توسط ارتجاع هم  هیچ انقلابی شکست نمی خورد.

رابطه سوبژکت انقلابی (طبقه حاکمه بورژوایی مدرن انقلاب سفید و حزب کمونیست شوروی و غیره) با توده به رابطه ماهی و دریا شباهت دارد.
ماهی بدون دریا می گندد و می میرد.

۴
خریت دیگر طبقه حاکمه بورژوایی مدرن، مبارزه بر ضد روشنگری علمی و انقلابی و حمایت از خرافه پراکنی های مذهبی ـ روحانی بود.

به عوض تبلیغ لیبرالیسم و تحول فکری ـ بورژوایی جامعه به تبلیغ آنتی کمونیسم کمر بسته بود و به زباله های ناصر مکارم و این و آن جوایز سلطنتی می داد.

با آنتی کمونیسم اما نمی توان بر ضد مذهب و فئودالیسم و روحانیت کثافت مبارزه کرد و شکست نخورد.
انقلاب که فقط تغییر زیربنای اقتصادی نیست.
انقلاب باید روبنای ایده ئولوژیکی جامعه را هم همزمان و یا حتی پیشاپیش زیر و رو کند.

۵
 خریت دیگر طبقه حاکمه بورژوایی مدرن سرکوب بی امان انقلابی ترین حزب جامعه و سوق دادن گام به گام آن به سنگر ارتجاع فئودالی ـ روحانی بود.

ساواک حتی سران حزب توده را که به نیت حمایت از انقلاب سفید به میهن برگشته بودند، اعدام کرد.
این نه تنها بدترین خیانت به امر روشنگری علمی و انقلابی بود.
بلکه بدترین ضربه بر ستون فقرات انقلاب سفید بود.

چون حزب توده، یگانه نیرویی بود که می توانست ایده ئولوژی ارتجاع فئودالی ـ روحانی را به چالش علمی و انقلابی کشد و از کار اندازد. 
  
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر