۱۳۹۶ فروردین ۷, دوشنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۳۹)

جلال آل عبا، ساعدی، مش فرج سرکوهی و
 اجامر فدایی فئودالی (گروه صمد بهرنگی)
در تبریز
 
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
 
  گلسرخی 
جواب داده بود:
این اتهام بزرگی است.
چه کسی می تواند منکر این واقعیت باشد که 
چریک، انقلابی ترین عنصر تمام تاریخ جامعه ما ست.
جان و خون او گواه صداقت او ست.
او خودش را نثار خلق کرده، فضیلت نایاب او در آشتی ناپذیری است.
او همه فرصت طلبان و حزب سازانی را که توی آفتاب لم داده اند 
و کتاب می خوانند و فلسفه می بافند و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
 و انقلاب با پای خود به سوی آن ها بیاید، رسوا کرده است.
 
۱
او خودش را نثار خلق کرده
 
از دید خسرو گلسرخی، چریک فدایی فئودالی، خود را نثار خلق کرده است.
 
سؤال ناقابل این است که چه شده که پس از پیروزی انقلاب بورژوایی سفید، بچه فئودال ها و بچه بازاری ها، فدایی خلق شده اند؟
 
چه شده که همان روحانیت کثافت که در گرماگرم کودتای خونین ارتجاعی ـ امپریالیستی، واژه «کمونیست» را «خدا» «نیست» معنی می کرد، معلق ناگهانی زده و کمونیست تر از کمونیست شده است؟
 
۲
او خودش را نثار خلق کرده 
 
 
خسرو گلسرخی شاید از فرط حواسپرتی از مرحله پرت باشد و خبر نداشته باشد.
اجامر فاشیست، فوندامنتالیست و فئودالیست الهام بخش آوانتوریسم و نیهلیسم و آنارشیسم از جلال آل احمد تا احمد شاملو، ساعدی و غیره، در سنت ناسیونال ـ سوسیالیسم از واژه «خلق» و از مفهوم فئودالی دیرآشنای «خدمت به خلق» در زر ورق خر رنگ کن «فدایی خلق، مجاهد خلق، پیکار برای آزادی طبقه کارگر و غیره»، بهره برمی گیرند.
 
واژه «خلق» (و خیلی از واژه های مشابه دیگر) یکی از واژه های اصلی فاشیسم و ناسیونال - سوسیالیسم و فئودالیسم بوده است و کماکان هم است.
 
برتولت برشت که نامش و یادش به یاد باد، در یکی از آثارش تحت عنوان «وحشت و نکبت رایش سوم»، که هم به فارسی ترجمه شده و هم ما، بخشا ترجمه و منتشر کرده ایم، این ترفند اجامر فاشیسم را به تیربار نیشخند و ریشخند و طعنه و طنز بسته است.
هر گردی، گردو نیست.
 
۳
او خودش را نثار خلق کرده 
 
 
این اجامر ضد خلقی و مرتجع برای عوامفریبی بهتر و مؤثرتر، واژه های توده را گروگان می گیرند.
بعد آنها را از محتوای علمی، فلسفی و انقلابی شان تخلیه می کنند و با زباله های ایده ئولوژیکی خود پر می کنند.
مثلا واژه توخالی خلق را با محتوای بکلی دیگری پر می کنند و دوباره به جامعه برمی گردانند.
 
طبقات حاکمه انگل و استثمارگر نیز دایرة المعارف های خاص خود را دارند.
 
۴
او خودش را نثار خلق کرده
 
خلق در قاموس این اجامر، مشتی گاو و خر اند که به قول مش محمود دولت آبادی، نخبه قدر قدرت قلدری «باید بر گرده اش نشیند» و به ضرب شلاق و فحش و تف و توهین «از منجلاب ذلت» بیرون آورد.
 
بدون دانش نظری (تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی) نمی توان به تمیز سره از ناسره نایل آمد.
بدون آشنایی با تئوری فاشیستی موسوم به «تئوری نخبگان»، نمی توان جریانات فاشیستی، فئودالیستی و فوندامنتالیستی چپ و راست را درک کرد و توضیح داد.
 
برای تمرین و آموزش تفکر مفهومی، بدیل و آلترناتیوی وجود ندارد.
 
از آن خود کردن تئوری علمی و انقلابی بایدی است و نه دلبخواهی. (به قول مارکس)
 
 
۵
او خودش را نثار خلق کرده
 
 
بانی شعار فئودالی «خدمت به خلق» به احتمال قوی شیخ شیراز بوده  که نظریه پرداز اشرافیت بنده دار ـ فئودال بوده است:
  
الف
 حکایت اتابک تکله
 سعدی 
 بوستان 
 باب اول 
در عدل و تدبیر و رأی
 
در اخبار شاهان پیشینه هست
که چون تکله بر تخت زنگی نشست،
به دورانش 
از کس نیازرد کس
سبق برد اگر خود، همین بود و بس

چنین گفت، یک ره به صاحبدلی
که  
عمرم به سر رفت، بی حاصلی
بخواهم به کنج عبادت نشست
که دریابم این پنج روزی که هست
چو می‌ بگذرد ملک و جاه و سریر
نبرد از جهان دولت، الا فقیر

چو بشنید، دانای روشن نفس
بتندی برآشفت، کای تکله، بس!

طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست

تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

به صدق و ارادت میان بسته‌ دار
ز طامات و دعوی زبان بسته‌ دار

قدم باید اندر طریقت، نه دم
که اصلی ندارد، دم بی‌ قدم

بزرگان که نقد صفا داشتند
چنین خرقه زیر قبا داشتند
 
پایان
ویرایش از تارنمای 
دایرة المعارف روشنگری
 
این شعر باید در بخش بعدی تحلیل شود تا ترفند فئودالیستی سعدی کشف و افشا شود و دست اجامر فدایی و مجاهد و آن و این رو شود.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر