۱۳۹۵ اسفند ۲۰, جمعه

سیری در شعر «زمین» از احسان طبری (۴)






زمین
احسان طبری



ویرایش و تحلیل از

شین میم شین



مشو، غمین
که این زمینِ نا امین،
چو رهزنی،
به جاده های زندگی،
کند کمین،
که تا تنی نهان کند،
به متن سرد خود.


معنی تحت اللفظی:
این زمین غیرقابل اعتماد، بسان رهزنی در جاده های زندگی کمین می کند تا رهروی را مورد حمله قرار دهد و در دل خاک سردش مدفون سازد.
از این بابت غمگین مشو.

نهی از اندوه طبری را نباید جدی گرفت.
چون واژه غمین را خدای بی شعور شعر به شاعر دیکته کرده است و نه عقل اندیشنده.
برای اینکه طبری بهتر از همه می داند که غم انگیزتر و تراژیک تر از مرگ، چیزی وجود ندارد.
بر همه مصایب زندگی، می توان چیره شد، مگر مصیبت مرگ.
مرگ همان سیاهی منفور است که بالاتر از آن، رنگی نیست.
۱
مشو، غمین
که این زمینِ نا امین،
چو رهزنی،
به جاده های زندگی،
کند کمین،
که تا تنی نهان کند،
به متن سرد خود.
 
طبری در این بند شعر، دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت را به شکل دیالک تیک زمین و انسان از سویی و به شکل دیالک تیک رهزن و رهرو از سوی دیگر بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (زمین، رهزن) می داند.
 
۲
کنون که بر زمین رَوی،

 روان،
جوان کن
 

از فروغ زندگی.
معنی تحت اللفظی:
اکنون که بر صفحه زمین راه می سپاری، روح و روانت را از نور زندگی پر کن و برنا کن.
این نتیجه ای است که طبری از دیالک تیک زمین و انسان و یا رهزن و رهرو می گیرد.
همین نتیجه را طبری به صورت اندرز در می آورد و به خواننده و شنونده شعر تحویل می دهد.
کسب و کار طبری، همان کسب و کار شیخ شیراز است:
نصیحت.
مشتری آثار و اشعار طبری، به دشواری می تواند خوداندیشی پیشه کند.
بسان پامنبری های وعاظ که نمی توانند پا از گلیم آهنین وعظ بیرون نهند و رشد فکری کند.
اگر خیلی هوشمند باشند، می توانند نصایح واعظ را بطرز مثله و مخدوش، نشخوار کنند و به خیال خود، شق القمر کنند.
۳
کنون که بر زمین رَوی،

 روان،
جوان کن
 

از فروغ زندگی.

طبری اکنون برای اوبژکت در هیئت انسان (مخاطب طبری)، نقشی تعیین می کند.
درست به همان سان که به رهروی بگویند:
در راه هولناکی که می روی و هر آن خطر حمله رهزنی هست، روح و روانت را از نور زندگی پر کن.
حتما خواننده و شنونده اندیشنده خواهد پرسید:
اعضای اوبژکت واره، چیز واره، هیچکاره ی جامعه، چگونه صاحب نقشی شدند؟
رهرو هراس زده در جاده های هولناک و نا امن زندگی، چگونه می تواند روان هراسان و لرزان خود را تسکین دهد، جوان سازی آن با نور زندگی، پیشکش؟
سؤال اکنون این است که چگونه می توان این کلاف سر در گم طبری را باز کرد؟

۴
کنون که بر زمین رَوی،
 روان،
جوان کن
 
از فروغ زندگی.

برای گشودن این کلاف طبری، باید شناخت افزار دیالک تیکی مهمی را به خدمت گرفت:
دیالک تیک جبر و اختیار را که خواجه شیراز هم می شناخت.
طبری دیالک تیک جبر و اختیار را در این اندرز، به شکل دیالک تیک زمین و انسان و یا به شکل دیالک تیک رهزن و رهرو بسط و تعمیم می دهد.
نقش تعیین کننده را طبری بدرستی، از آن جبر (زمین، رهزن) می داند.
بی آنکه اختیار (انسان، رهرو) را هیچ واره و هیچکاره محسوب دارد.
تفاوت و تضاد بینشی طبری با حافظ همین جا ست:

الف
حافظ
رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است

در فلسفه فئودالی ـ فاتالیستی حافظ، رهرو و انسان هیچ واره و هیچکاره است.
باید به رزق مقرره رضا دهد و حتی خم به ابرو نیاورد.
از دید حافظ، دیالک تیک جبر و اختیار کشک است.
از دید حافظ، جامعه و جهان، خطه فرمانفرمایی مطلق جبر (مشیت الهی) است.
ب
در قاموس احسان طبری اما دیالک تیک جبر و اختیار در بین است.
انسان هیچ واره و هیچکاره نیست.
انسان به اندازه شناخت جبر هستی طبیعی و اجتماعی (قوانین و قانونمندی های عینی هستی) صاحب اختیار و مختار و آزاد است.
مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


۵
کنون که بر زمین رَوی،

 روان،
جوان کن
 

از فروغ زندگی.

طبری اما از سوبژکتیویته که یکی از کشفیات مهم مارکس است و در لنینیسم به طرز رادیکال و همه جانبه ای توسعه یافته است، احتمالا اطلاع دقیق و درستی ندارد.
طبری گاهی به نعل می زند و گه، به میخ.
برای روشن شدن قضیه باید آثار فلسفی طبری تحلیل شوند.

۶
 کنون که بر زمین چَمی،
ـ دمی ـ

 نمی ز اشک خود،
به خاک وی نثار کن.
بر این زمینِ پیر،
 ـ گورگاه و زادگاه خود ـ
گذار کن.


 
اندرز دیگر طبری به اعضای جامعه (رهرو) این است که ضمن گذر از جاده های خوفناک زندگی بر زمین به مثابه گهواره و گور خویش، اشکی بریزد.
 
۷
از او بخواه، همتی،
که تا بر آن رونده ای،
نپیچی از سبیل مردمی،

 دمی.

توصیه طبری به اعضای جامعه این است که پس از گریه در پیشگاه زمین، از او طلب حاجت کند.
چه حاجتی؟
حاجت مرید طبری از زمین باید این باشد که زمین همتش دهد تا او تا زمانی که توان رفتن بر جاده های خوفناک زندگی دارد، از سبیل مردمی حتی لحظه ای منحرف نشود.
 اینکه طبری درمفهوم «سبیل مردمی» چه چیزهایی را تجرید کرده، خود سؤال مهمی است که شاید در ادامه تحلیل روشن شود.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر