۱۳۹۵ اسفند ۲۵, چهارشنبه

سیری در رباعیات مولانا (۲)





تحلیلی از

ربابه نون

رباعی 

شمارهٔ (۱۵۴۹)

مولوی 
«دیوان شمس» 
رباعیات
 
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی از آنی، همه من

من نیست شدم در تو، از آنم، همه تو
۱
تو هستی من شدی از آنی، همه من

 
مولانا بر آن است که شمس به هستی او مبدل شده است.
به همین دلیل شمس از سر تا پا مولانا ست.

در این مصراع رباعی، دیالک تیک من و غیر من، یعنی دیالک تیک مولانا و شمس، تخریب می شود.
تضاد میان من و غیرمن حل می شود و دو قطب متضاد به وحدت می رسند و یکی می شوند.
یعنی هر دو، هویت واحدی کسب می کنند.
آن سان که تمیز مولانا از شمس محال می گردد.

تعلق فلسفی پانته ئیستی عرفان همینجا آشکار می گردد:
پانته ئیسم مکتب فلسفی موسوم به وحدت وجود را، همه خدایی را نمایندگی می کند.

مراجعه کنید به پانته ئیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۲
من نیست شدم در تو، از آنم، همه تو
 
نتیجه وحدت اقطاب متضاد، نیست شدن یکی در دیگری، ضمنا نیست شدن دیگری به نوبه خود است.

عرفان، علاوه بر ایراسیونالیسم (خردستیزی)، نیهلیسم را هم نمایندگی می کند.
به همین دلیل، امپریالیسم به حمایت همه جانبه از عرفان برخاسته است.

درست است که عارف به سوی حق کشیده می شود.
ولی وحدت عارف با حق به معنی نیست شدن هر دو ست.
در قاموس عرفا، خدا بدون عارف هیچ است.
این عارف است که به خدا هویت می بخشد.

عرفان مکتب ایراسیونالیستی شلم شوربایی است.

مراجعه کنید به عرفان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر