۱۳۹۵ اسفند ۲۷, جمعه

سیری در شعر «تنها رو» از محمد زهری (۲)

از وبلاگ محمد زهری
تنها رو
محمد زهری
از مجموعه برای یک ستاره
(تهران - ۴ مرداد ۱۳۳۲)
  نی جدایی کشید و نالان شد
  جفت آه دل گرانجان شد

  سوز، سر داد و در بیابان شد
  بی سر و پا شد و پریشان شد

منظور شاعر از مفهوم «سوز سر دادن» نی، احتمالا نوایی است که از نی بیرون می زند و روان شنونده را به آتش می کشد.
ولی محمد زهری این پدیده را چنان استه تیزه می کند که انگار نه نی بینوا، بلکه موشکی به راه می افتد.
موشکی که اگر کسی پشت سر موشک انداز قرار داشته باشد، در جا جزغاله می شود.

۱
 سوز، سر داد و در بیابان شد
  بی سر و پا شد و پریشان شد

همه حرکات و سکنات نی در این بیت شعر، حاکی از جنون اند:

الف
  سوز، سر داد
 
سوز درون نی است که بسان مذاب گازی شکل در اندرون زمین، منفذی به بیرون می یابد و در هیئت آتشفشانی منفجر می شود.
 
ب
 سوز، سر داد و در بیابان شد
 
نیروی جنون است که نی را راهی بیابان می سازد.
نیروی جنون درون، نی را از مدنیت بیزار می سازد و به توحش و تنهایی سوق می دهد.
نی در اثر جنون، دیگر در داربست تنگ اجتماع و جمع نمی گنجد.
نی میدان فراخی برای عرض اندام آزاد خود می طلبد.
 
پ
  بی سر و پا شد و پریشان شد
 
در مفهوم بی سر و پا نیز فرم های متنوع جنون تجرید می یابند.
بی سر و پایی را شاعر احتمالا به معنی عجز از تمیز سر از پا، یعنی به معنی بی خبری از خرد ممیز چیزها به خدمت می گیرد.
این یکی دیگر از نشانه های جنون است.
 
ت
  بی سر و پا شد و پریشان شد 

پریشانی به معنی آشفتگی درونی و برونی  نیز نشانه جنون است.
  
۲
 سوز، سر داد و در بیابان شد
  بی سر و پا شد و پریشان شد
  
اکنون هم، به وجه مشترک دیگر این شعر و این نی با شعر و نی مولانا پی می بریم و هم به دلیل ذکر بیت مولانا در آغاز این شعر.
 
سؤال ولی این است که جنون چیست و چه فرقی میان انواع مختلف جنون هست؟
 
۳   
سوز، سر داد و در بیابان شد
  بی سر و پا شد و پریشان شد
 
جنون عرفانی در آغاز، یعنی در قرون وسطای فئودالی، جنونی انقلابی بود.
جنونی ضد فئودالی بود.
جنون عرفانی در آغاز در تحلیل نهایی حامی جنبش بورژوایی آغازین بود.
 
عرفان انقلابی قرون وسطی با تکیه بر جهان بینی پانته ئیستی (همه خدایی)، ستون فقرات فئودالیسم و مذهب و روحاینت را از درون می جوید و پوک می ساخت.
 
عرفان انقلابی در قرون وسطی میان انسان و خدا با توسل به پانته ئیسم پل می زد.
در نتیجه، انسان مستقیما و بی نیاز از واسطه (روحانیت) به خدا می رسید.
بدین طریق ایده ئولوژی فئودالیسم یعنی مذهب زاید می شد.
 
 
۴
سوز، سر داد و در بیابان شد
  بی سر و پا شد و پریشان شد 
  
این جنون عرفانی و انقلابی اما جنونی مبتنی بر خرافه و خردستیزی بود.
 
عرفان پای استدلالیان (خردگرایان) را چوبین و غیر قابل تمکین می دانست.
وجه مشترک عرفان انقلابی در اروپا و ایران همین مبارزه ایده ئولوژیکی مخفی بر ضد  فئودالیسم و روحانیت و مذهب بوده است.
 
در اروپا اما جبهه دیگری بر ضد فئودالیسم و روحانیت و مذهب گشوده می شود.
جبهه ای که در ایران همچنان و هنوز گشوده نشده است.
 
یکی از علل مهم عقب ماندگی ایران هم همین است.
 
۵
سوز، سر داد و در بیابان شد
  بی سر و پا شد و پریشان شد 
 
در اروپا، بورژوازی انقلابی آغازین جبهات مبارزاتی ـ ایده ئولوژیکی راسیونالی بر ضد فئودالیسم، مذهب و روحانیت می گشاید:
 
الف 
جبهه ای مبتنی بر هومانیسم (انسانگرایی)
 
جنبش راسیونال هومانیستی، خدای فئودالیسم را از اوج آسمان به زیر می کشد و انسان زمینی ـ انتزاعی را به جای خدای آسمانی ـ انتزاعی می نشاند.
 
انسان برای اولین بار در کانون هستی قرار می گیرد.
 

ب
جبهه ای مبتنی بر روشنگری (رنسانس)
 
جنبش راسیونال روشنگری سراسر اروپا را در بر می گیرد و فئودالیسم و مذهب و روحانیت را به مصاف می طلبد.
 
پ
جبهه ای مبتنی بر فلسفه کلاسیک بورژوایی
 
فلسفه کلاسیک بورژوایی با غول های از قبیل کانت و هگل و دیدرو و هلوه تیوس و فویرباخ و هولباخ و صدها تن دیگر تبر بر ستون فقرات مذهب و روحانیت فرود می آورد و کلیسا را به منجلاب بحران می اندازند.
 
مراجعه کنید به عرفان، جنبش هومانیستی، جنبش روشنگری، فلسفه کلاسیک بورژوایی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
۶
سوز، سر داد و در بیابان شد
  بی سر و پا شد و پریشان شد 

همه این جریانات، زمینه فکری و روحی لازم را برای انقلابات بورژوایی در اروپا فراهم می آورند.
در ایران جای همه این جریانات خالی می ماند.
 
یکی از علل فکری بدبختی و عقب ماندگی ما همین جا ست.
 
۷  
 
مارتین لوتر 
(۱۴۸۳  -  ۱۵۴۶) 
نماینده پروتستانتیسم

عرفان بعدها از پتانسیل (ظرفیت) انقلابی تهی می شود.
اما خریت و خرافه و خردستیزی را پاس می دارد و ادامه می دهد.
 
مذهب و روحانیت، خردستیزی عرفان را تقویت می کند و پیمان اتحاد میان مذهب و روحانیت و عرفان بسته می شود.
 
مارتین لوتر ـ سردمدار مسیحیت ـ  خرد را جنده ابلیس قلمداد می کند و جام به جام سران عرفان می زند.
 
اکنون عرفان از متحدان فاشیسم و فوندامنتالیسم و امپریالیسم است.
روح الله خمینی و اجامر دیگر هم خود را جزو عرفا قلمداد می کنند و اشعار عرفانی می سرایند.
 
جنون عرفان معاصر و جنون فاشیسم، میلیتاریسم و فوندامنتالیسم نتیجه ترکیب خریت و خرافه با خردستیزی (ایرئالیسم با ایراسیونالیسم) است.
 
۸
 
سوز، سر داد و در بیابان شد
  بی سر و پا شد و پریشان شد 

جنون مورد نظر محمد زهری در این شعر درست بر عکس جنون عرفان معاصر، نتیجه ترکیب  خرد و خردمندی با خردگرایی (آگاهی با راسیونالیسم) است.
 
جنون در هردو مورد پدیده ای پسیکولوژیکی است:
جنون اول جنون منفی و مخرب است.
جنون دوم جنونی مثبت و رهایی بخش است.
 
نیکوس کازانتزاکیس ـ مؤلف رمان «زوربای یونانی» ـ این جنون رهایی بخش را در شعار زیر از قول زوربا تبیین داشته است:
 
«برای گسستن غل ها و زنجیرها به اندکی جنون نیاز مبرم هست.»
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر