به آبروی باران
• به آبروی باران
• من تشنه ی تو بودم،
• اما
• تلخاب سردمهری تو
• چون برجِ زهرِ مارم کرد
• یک روز رفتم،
• رفتم،
• گفتم:
• «روز شمار، وعده دیدار.»
• رفتم...
• رفتم...
• تا یک روز
• در تنگ راهِ آشتی
• چشم من و تو ناگزیر به هم افتاد
• با گرم گویی، گفتی:
• «به به! گل گلاب!...»
• به آبرویِ باران
• من تشنه تو هستم،
• باز!
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر