۱۳۹۵ فروردین ۱, یکشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (258)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

فهم اندیشه ای از عرصه علمی و هنری و فلسفی معینی
وابسته به آموزش مفاهیم مربوطه است.

1
احتیاج به تمرین دارد.

2
مادر زادی که نیست.

3
ما که از موسیقی و خیلی چیزهای دیگر و حتی شعر
چیزی نمی فهمیم خود را نفهم تصور نمی کنیم.

4
اگر آموزش ببینیم می توانیم زبان آن را بیاموزیم
و بیشتر بفهمیم و بیشتر لذت ببریم.

5
این شعر آذر اصفهانی را ما به عنوان
تبیین فاجعه در دوزخ کشور استنباط می کنیم:
خروسان را رو به قبله سر بریده اند.

6
این اوج فاجعه فکری و فرهنگی است.
ما برای شاعر از اعماق وجود آرزوی پیشرفت می کنیم.

7
در ایران همه «شاعر» اند

8
شعر یکی از آلات لهو و لعب شده است

9
شعر ابزاری برای عیاشی شده است.

اشعار حافظ و سپهری
حاوی تریاک اند.

1
اثر تخدیری و تسکینی آثار هنری
بر خلاف تریاک و هروئین و غیره
حتما نباید فی الفور باشد.

2
اگر شرایط روحی و روانی خواننده و شنونده شعر
برای مؤثر افتادن هروئین ایده ئولوژیکی
فراهم نباشد، به معنی عدم تآثیر تخدیری ان نیست.
بیشک در دراز مدت مؤثر می افتد.

3
در اثر سم ایدئولوژیکی موجود در این اشعار
تئوری تسلیم و رضا به خورد خواننده و شنونده داده می شود.

آره.
آرزوی چیزی
بد نیست
آرزوی چیزی اما شق القمر هم نیست
که معنای زندگی جا زده شود.

1
جست و جو کردن هم فی نفسه
قابل تعبیر و تفسیر است.

2
چون سؤال این است که چی باید جست و جو شود و چگونه؟

3
کرد و کاری به زندگی معنا می دهد که
به تحول فرد و جامعه منجر شود.

4
اشعار سهراب سپهری و حافظ شیرازی
حاوی افیون اند
هر دو از سر تا پا خردستیزند.

5
به همین دلیل مشتری زیاد دارند.

6
افیون
هم تخدیر می کند و غم برای مدت کوتاهی فراموش می شود
و هم لذت می بخشد.

7
تریاک از دیرباز دارو بوده است.

8
مورفین هنوز هم دارو ست.

9
هروئین حتی
برای تسکین درد شدید مبتلایان به بیماری ایدز
تزریق می شود.

10
اگر این شعر سهراب را معنی کنیم
به مواد منفجره نهفته در آن پی می بریم
که خانه خرد خواننده را در هم می کوبد.

11
مفاهیم سهراب
اصلا مفهوم به معنی واقعی کلمه نیستند.
واژه های پرشده از یاوه اند.

ماه پیشانی
راز روشنی را
باز نخواهد تاباند
تا ماه که
بنشیند بر پیشانی
آذر اصفهانی

این شعر فلسفی است.
فهمش آسان نبود.
اما پس از معنی کردن، درکش میسر می شود:
معنی تحت اللفظی:
پیشانی زیبای ماه آسا
ـ بر خلاف ماه نشسته بر پیشانی ـ
یعنی بر خلاف پیشانی آیینه آسا
راز فاشگشته را منعکس نخواهد کرد.

ویرایش:
کدام نصف النهار
میزان کرده است
ساعت را
که عقربه ها
ـ در سرگیجه ای مدام ـ
از یاد برده اند
سمت را

و زنگ ها
کوک شده اند
به وقت بربریت
که خانه خراب می کنند
آونگ ها .

شاید خروس ها راهم
سربریده اند
رو به قبله
که بیدار نمی شوم، دیگر حتی.
آذر اصفهانی

خیلی زیبا ست.
«شاید»
از دید ما زاید است.
ما شاهدان زنده ی شهادت خروسان خماریم.

این عشق نیست میستر کافکا
این جنون خودستیز طبقه اجتماعی واپسین خرد ستیزی است که بر لب گور تاریخی اش ایستاده است و تن به کفن و دفن نمی دهد
و خطر آن می رود که به وقت سقوط به گور
بشریت را به همراه خود به قهقرا ببرد

مفهوم «فرمانفرمائی عشق»
دقیق نیست.

1
چون عشق و نفرت و مهر و کین حالات پسیکولوژیکی (روانی) اند
و روان ارگان فرماندهی نیست.

2
ما با دیالک تیک عقل و غریزیه (عشق) سروکار داریم.

3
منظور از «فرمانفرمائی عشق»
در واقع
فرومانفرمائی غول غریزه است

4
غلبه غریزه
به معنی تبعید عقل است.

5
اگر غول غریزه بر عقل کاملا غالب آید و عقل از اندام رخت بربندد
ما با جنون سر و کار پیدا می کنیم.

6
فریدون مشیری
کم و کسری نداشته
فقط دوزاری اش کج و کوله است:

7
به همین دلیل غریزه را با عشق عوضی می گیرد.

8
کسی هم نبوده که آدرس مسگری را به او دهد
تا دوزاری اش را تعمیر کند.

9
عشق (بسان نفرت ومهر و کین و خشم و غضب)
یکی از حالات روانی است.

10
پدیده ای پسیکولوژیکی است.

11
روان که مرکز گویش و خواهش نیست
تا عشق هر چه بگوید و هر چه بخواهد، آن باشد.

12
این غول غریزه است که عقل را از اندام عیرانی ها
بدر رانده، یک تنه بر تخت نشسته
و شعرا را به سرایش عشعار بندتنبانی واداشته است.

و فکر می‌کنم این دست تو ست یا خورشید
که دست می ‌کشد آرام روی تقدیرم
کسی کشیده مرا روی ساحل کارون
کسی نوشته تو را ذره ذره می ‌میرم

نفر نفر همه‌ ی نخل‌ ها که می ‌سوزند
و تکه تکه تو را دور می ‌شوی از من
صدای بمب می ‌افتد کنار زندگی ‌ام
در امتداد مسیری به سمت جا ماندن

و چشم‌ هایت قشنگ ‌اند، عاشقت شده ‌ام
صدای سنج می ‌آید، عروس خواهی شد
تمام خانه‌ ی ‌تان غرق بوی حلوا بود
و من که مانده ‌ام آیا چه اشتباهی شد

سکوت قلب تو را فکر می ‌کنم هر روز
و ریشه می ‌دهم آرام توی باغچه ‌ها
تو ابر می‌ شوی و روی شهر می‌ باری
وجب وجب عطش نخل‌ های بی ‌سر را

صدای سنج و دهل توی شهر پیچیده
و سور و سات عروسی تازه ‌ای برپا ست
تو با لباس سفیدت عبور می ‌کنی و
هنوز ساحل کارون پر از تصور ما ست

این شعر هم بلحاظ فرم و ساختار بغایت معیوب است
و هم بلحاظ محتوا و منطق و معنا

تحلیل های « منتقدین» ایرانی اصلا ارزش خواندن ندارند.
بیشتر پرت و پلا هستند.
اگر بخواهید معایب شعر شما را می توان برشمرد.
ولی بهتر است که خودتان ویرایشش کنید.

دیوانه
(کری زی)
واژه ای دوپهلو ست:

1
دیوانه هم به معنی غلبه مطلق غریزه بر عقل است
که نماینده اش مجبون و مجانین دیگر اند.

2
دیوانه اما ضمنا به معنی طاغی و عاصی است
که غل و زنجیر می گسلد:
در رمان «زوربای یونانی»
زوربا می گوید:
برای گسستن زنجیرها
عقل به تنهائی کافی نیست.
بلکه به قدری دیوانگی نیاز است.
 
احسان طبری  
هم در شعری
همین اندیشه را نمایندگی می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر