۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

سیری در جهان بینی بیژن جزنی (۳)

ﺑﯿﮋن ﺟﺰﻧﯽ
درﺑﺎره ﻣﺎرﮐﺴﯿﺴﻢ اﻧﻘﻼﺑﯽ و ﻣﺎرﮐﺴﯿﺴﻢ ﺑﻮرژوازی
تحلیلی از گاف سنگزاد

جزنی
ﭘﺲ از آن ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺑﻮرژوازی « ﻣﺎرﮐﺴﯿﺴﻢ » را ﺑﻌﻨﻮان ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺰﻋﺒﻼت و ﺗﻮﻫﻤﺎت ﻋﺪه ای ﺗﻮﻃﺌﻪ ﮔﺮ ﺗﺨﻄﺌﻪ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ، ﺳﺮاﻧﺠﺎم زﻣﺎﻧﯽ ﻓﺮارﺳﯿﺪ ﮐﻪ « ﻣﺎرﮐﺴﯿﺴﻢ » جهانگیر ﺷﺪ و ﺗﺌﻮرﯾﺴﯿﻦ ﻫﺎ و اﯾﺪﺋﻮﻟﻮگ ﻫﺎی ﺑﻮرژوا را ﺗﺎب ﭘﺎﯾﺪاری درﻣﻘﺎﺑﻞ آن ﻧﻤﺎﻧﺪ.
دراﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎم ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺑﻮرژوازی ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺗﺴﺨﯿﺮ « ﻣﺎرﮐﺴﯿﺴﻢ » اﻓﺘﺎدﻧﺪ.

بنظر بیژن جزنی، محافل بورژوایی به نیت «تسخیر مارکسیسم»، آن را «به عنوان ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺰﻋﺒﻼت و ﺗﻮﻫﻤﺎت ﻋﺪه ای ﺗﻮﻃﺌﻪ ﮔﺮ ﺗﺨﻄﺌﻪ» می کنند.

این ادعای غیر واقعی، من درآوردی و سوبژکتیو بیژن جزنی اما به چه معنی است؟

۱
بیژن جزنی با این ادعا، قبل از هر چیز آوانتوریسم را، یعنی آنارشیست های امثال خود را بطور غیر مستقیم نماینده مارکسیسم جا می زند. 

۲
این ضمنا بدان معنی است که بیژن جزنی کمترین خبری از مارکسیسم، زادگاه مارکسیسم و سیر تاریخی مارکسیسم ندارد.
مارکسیسم نه مجموعه آیات الهی نازله از آسمان، بلکه نتیجه منطقی و قانونمند توسعه تفکر بشری است.
اگر جزنی از الفبای مارکسیسم خبر داشت، می دانست که سه منبع مارکسیسم، نه پرولتری، بلکه بورژوایی بوده اند:

الف
فلسفه مارکسیستی

ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی و تئوری شناخت به مثابه سه ستون اصلی جهان بینی طبقه کارگر، از آسمان نازل نشده اند تا به مثابه دژی نمودار گردند و «محافل بورژوایی به فکر تسخیر آن» بیفتند.

۱
ماتریالیسم دیالک تیکی به عنوان ماتریالیسم از سویی و به عنوان دیالک تیک از سوی دیگر، در فلسفه بورژوایی وجود داشته اند.
قبل از مارکس و انگلس، 
ماتریالیسم در فرم های زیر وجود داشته است:
ماتریالیسم مکانیکی
ماتریالیسم علوم طبیعی
ماتریالیسم متافیزیکی

۲
همه این فرم های ماتریالیسم بورژوایی بوده اند.
این در طبیعت هر علم و هر دانش است که از صفر شروع نمی شود.
به عنوان مثال، علم شیمی از صفر و یا از خلأ شروع نمی شود، بلکه از میراث شیمیایی نسل های پیشین شروع بکار می کند.
شیمی مدرن هم تداوم الشیمی (کیمیاگری) قرون وسطی است و هم نتیجه ی نفی دیالک تیکی آن است.
به قول لیبیگ مؤسس شیمی مدرن و دوست مارکس، الشیمیست ها (کیمیاگران) همان آزمایشات شیمیایی را ابا وسایل آزمایشگاهی شان انجام داده اند که در عصر جدید شیمیست های مدرن انجام می دهند.

۳
دیالک تیک هم قبل از مارکس و انگلس در فلسفه بورژوایی رشد یافته است.
دیال تیک یکی از دستاوردهای ارجمند فلسفه کلاسیک بورژوایی است.
مارکس و انگلس از شاگردان هگل بوده اند.
مارکس و انگلس ماتریالیسم دیالک تیکی را که از شکم مادر نمی آورند.
هنر و خدمت مارکس و انگلس تداوم ماتریالیسم پیشین و نفی دیالک تیکی آن و تداوم دیالک تیک پیشین و نفی دیالک تیکی آن بوده است.
نفی دیالک تیکی هر چیز یعنی حفظ و توسعه جنبه های بالنده ی آن چیز و حذف جنبه های منفی و مرده آن.

ب
اقتصاد سیاسی

اقتصاد سیاسی مارکسیستی نیز از خلأ، آغاز نشده، بلکه ادامه و توسعه و نفی دیالک تیکی اقتصاد کلاسیک بورژوایی (آدام اسمیت و ریکاردو و غیره) بوده است.

ت
تئوری سوسیالیسم 

تئوری سوسیالیسم نیز قبلا در جامعه بورژوایی 
توسط سوسیالیسم اوتوپیکی 
(اون و فوریه، سن سیمون و غیره) 
وجود داشته است.

خدمت بزرگ مارکس و انگلس ادامه و نفی دیالک تیکی آن بوده است.

در میراث مارکس و انگلس به نمایندگان بورژوایی منابع (سرچشمه های) مارکسیسم احترام عمیقی قایل می شود.

۴
دراﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎم ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺑﻮرژوازی ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺗﺴﺨﯿﺮ « ﻣﺎرﮐﺴﯿﺴﻢ » اﻓﺘﺎدﻧﺪ.
بیژن جزنی نه کمترین خبری از مارکسیسم دارد و نه اطلاعی از سیر تاریخی آن.
ضمنا مارکسیسم به چه درد بورژوازی می خورد تا آن را تسخیر کند.

مارکسیسم نه دژ فئودالی، بلکه علم است.
علمی از طراز علوم ریاضی - طبیعی است.
مارکسیسم علم عام ترین قوانین طبیعت و جامعه و تفکر است.
کسی نیازی به تسخیر علمی ندارد.
مارکسیسم در چالش ایده ئولوژیکی پیگیر و عرقریز با مکاتب مختلف فلسفه بورژوازی رشد کرده و رشد می کند.
این بدان معنی است که مارکسیسم هرگز یکه و تنها در میدان نبوده است.
در جوار مارکسیسم همیشه مکاتب مختلف فلسفی و غیره بورژوایی و خرده بورژوایی وجود داشته اند.

۵
از آن ﭘﺲ اﭘﻮرﺗﻮﻧﯿﺴﻢ ﺑﻪ ﺻﻮرت روﯾﺰﯾﻮﻧﯿﺴﻢ و دﮔﻤﺎﺗﯿﺴﻢ دردرون و ﭘﯿﺮاﻣﻮن ﺟﻨﺒﺶ ﮐﺎرﮔﺮی ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ.

بازی با واژه های توخالی شروع شد.
بیژن جزنی اصلا نمی داند که
 اوپورتونیسم و رویزیوینسم و دگماتیسم 
 به چه معنی اند.
رهبر عظیم الشأن آوانتوریسم چپ برخاسته از جبهه ملی خیال می کند 
که رویزونیسم و دگماتیسم فرم های اوپورتونیسم هستند 
و بدتر حتی از آن، خیال می کند که آنها 
در درون و پیرامون جنبش کارگری تشکیل شده اند.

۶
از جزنی  چه پنهان که مؤسس رویزیونیسم 
 ـ حضرت ادوارد برنشتین ـ 
نه در درون و  پیرامون جنبش کارگری، بلکه در رأس حزب سوسیال ـ دموکرات کارگری آلمان بوده است 
و ضمنا نه عضو ساده و یا کادر حزبی بی اهمیت در درون جنیبش کارگری، 
بلکه معاون فریدریش انگلس بوده است.

۷
مؤسس و سردمدار اوپورتونیسم و یا سوسیال ـ دموکراتیسم
 ـ  حضرت کائوتسکی ـ 
نیز نه در درون جنبش کارگری به عنوان  عضو ساده و یا کادر معمولی حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان و نه در پیرامون آن، 
بلکه از رهبران حزب و از نظریه پردازان بین الملل کارگری 
بوده است.

اگر جزنی، نظری گذرا به لیست آثار ولادیمیر لنین انداخته بودند، 
متوجه می شدند که لنین کائوتسکی را «مرتد» می نامد.
مرتد در همه ادیان به کسی اطلاق می شود که تغییر دین و آیین داده است 
و به دین دیگر گرویده است.

۸
ضمنا دگماتیسم و یا جزمگرائی یکی از گشتاورهای تئوری شناخت است 
و کمترین ربطی به اوپورتونیسم و رویزیونیسم ندارد.

ادوارد برنشتین 
 دشمن سرسخت دیالک تیک بوده است:
او دیالک تیک حرکت و یا جنبش و آماج را تخریب می کرد.
جنبش را مطلق می کرد و آماج را دور می انداخت.

شعار او جنبش، همه چیز و آماج، هیچ چیز بود.

همین شعار را امروزه  
هم سلطنت طلب ها و هم سرتنت طلب ها 
به زبان بی زبانی می دهد:

وحدت عمل با همه و به هر قیمت، همه چیز، 
اندیشه و تئوری و آماج، هیچ چیز.

۹
خود خط مشی سران چریک های فدایی نیز 
فرق ماهوی با خط مشی برنشتین نداشته است.

شعار جنگ مسلحانه هم استراتژی ـ هم تاکتیک 
معنایی جز تخریب دیالک تیک استراتژی و تاکتیک ندارد.

به قول درست گئورگ لوکاچ 
هر خریت و خیانت و جنایتی با لگدمال کردن دیالک تیک آغاز می شود.
(نقل به مضمون)

۱۰
فدائیان خلق اصلا آماجی نداشته اند 
تا حساب خود را از رویزیوینسم و مؤسس آن بتوانند جدا کنند.

۱۱
عنوان جزوه کودکانه امیر پرویز پویان، 
«رد تئوری بقا» 
نیز چیزی جز تخریب دیالک تیک فنا و بقا، 
مطلق کردن فنا (انتحار) و دور انداختن بقا (استتار) 
  نیست.

هم مسعود احمد زاده و هم امیرپرویز پویان 
بلحاظ اسلوب تفکر کمترین فرقی با 
برنشتین و اهل عرفان 
نداشته اند.

داس و چکش حضرات وسیله ای برای عوامفریبی و آنتی کمونیسم بوده اند.

فقط جماعت پخمه،  فریب علایم و هارت و پورت عوامفریبان را می خورند 
و نه هشیاران خردمند خوداندیش.

این جفنگیات جزنی را می توان سطر به سطر نقد کرد، 
اینها اما  ارزش خواندن حتی ندارند، چه رسد به تأمل و تحلیل.

بدبخت و وامانده کسی است که دنبال چنین کسانی بیفتد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر