۱۳۹۴ اردیبهشت ۵, شنبه

سیری در پژوهشی از احسان طبری راجع به خیام و حافظ (۱۰)


ویرایش و تحلیل از 
یدالله سلطان پور

احسان طبری
همين افق وسيع حافظ است که وی را در ديدۀ صاحب نظران جهان چنين گرانقدر ساخته است، 
تا آنجا که يوهان ولفگانگ گوته
 ـ شاعر نابغۀ آلمانی ـ  
در «ديوان شرقی و غربی» او را کسی شمرده است 
که «بی آنکه زاهد باشد مقدّس است  و در وصف وی اين کلمات پر شور را نوشته است:
«ای حافظ، سخنان تو همچون ابديّت بزرگ است.
زيرا آن‌ را آغاز و انجامی نيست.
کلام تو چون گنبد آسمان تنها به خود وابسته است.
لاجرم ميان نيمۀ عَزّلَت با مطلع و مقطع آن فرقی نمی‌ توان گذاشت.
چه همۀ آنها آيت جمال و کمال است.
اگر روزی دنيا به سر آيد، ای حافظ آسمانی، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم، همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم.
زيرا اين افتخار زندگی و مايۀ حيات من است.»


 احسان طبری اکنون تکخال پنجمش را نشان حریفان می دهد.
تکخال پنجم او از شاعری آلمانی است.
ترفند احسان طبری شیره مالیدن پیشاپیش بر سر حریفان (خواننده ها) با عمده کردن نبوغ گوته است.
خوانندگان محروم از توان تفکر بدین طریق بلحاظ فکری فلج می شوند و بدون تأملی جفنگ گوته را به سکه نقد می خرند.

اسلوب «تحلیلی» طبری اسلوبی اسکولاستیکی است.
همان اسولب دیر آشنای روحانیت فئودالی است:
صادر کردن آیه و روایت و حدیث درخور به عوض استدلال تجربی و منطقی.

ما این فراز از نوشته پدرمان را مورد تجزیه و بعد تحلیل قرار می دهیم:

احسان طبری
همين افق وسيع حافظ است که وی را در ديدۀ صاحب نظران جهان 
چنين گرانقدر ساخته است.

طبری چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه نداند، دست به عوامفریبی می زند.
به چند دلیل زیر:

۱

همين افق وسيع حافظ است که وی را در ديدۀ صاحب نظران جهان 
چنين گرانقدر ساخته است

اولا افق دید حافظ درست است و نه افق حافظ.

۲
ثانیا جهانیان که یکدست و همگون نیستند تا قضاوت آنها معیار تعیین وسعت افق دید حافظ باشد.
جهانیان می توانند اعضای طبقات اجتماعی از ریشه متفاوت و حتی متضاد باشند.

۳
اگر قرار بر این باشد که جای تحلیل عینی و مستقل چیزها را نقل قول هایی از این و آن بگیرد، باید احسان طبری آستین بالا زند و از نیچه نیز راجع به خواجه نقل قول آورد.
نیچه شیفته سینه چاک خواجه بوده است.
نیچه حتی شعری و یا اشعاری در مدح خواجه سروده است.

۴
ظاهرا انگلس هم به هنگام آموزش زبان فارسی مطلبی  
راجع به حافظ نوشته است و خیلی های دیگر نیز.

۵

همين افق وسيع حافظ است که وی را در ديدۀ صاحب نظران جهان
 چنين گرانقدر ساخته است.

اما این صاحب نظران جهان از زبان فارسی و از حال و هوای فارس همانقدر خبر داشته اند که بعضی ها از فلسفه پرولتاریا خبر دارند.

۶

يوهان ولفگانگ گوته ـ شاعر نابغۀ آلمانی ـ  در «ديوان شرقی و غربی» او را کسی شمرده است 
که «بی آنکه زاهد باشد مقدّس است  و در وصف وی اين کلمات پر شور را نوشته است.

جفنگ خود طبری را قبل از همه باید خاطرنشان شد:
بی آنکه زاهد باشد مقدّس است.

اولا از کی تا حالا و ضمنا چرا و به چه دلیل زاهد، مقدس است؟

ثانیا اگر به فرض محال، 
زاهد جزو ائمه اطهار باشد و نور دیده خدا باشد و جزو آل عبا باشد، 
چرا باید حافظ که زاهد نیست و ضمنا بدترین خصم زهاد است، مقدس باشد؟

ثالثا شورمندی کلمات دقیق نیست.
چون فقط جملات و یا ترکیبی از جملات (احکام) 
می توانند حاوی و حامل اندیشه باشند و نه کلمات.

رابعا شورمندی جملات و یا ابیات شعر کسی که دلیل بر قوت استدلال تجربی و منطقی او نیست.
شورمندی اتفاقا نشانه و نتیجه تهی بودن کله از اندیشه است.
در جملات و یا ابیات سرشته به شور و شوق و هارت و پورت و پرت و پلا، 
جای خالی اندیشه را احساس، عاطفه، شور، شوق و هیجان می گیرد.

۷

ای حافظ، سخنان تو همچون ابديّت بزرگ است.
زيرا آن‌ را آغاز و انجامی نيست.


عجب استدلال تجربی و منطقی صریح و دقیقی!
چون سخنان حافظ فاقد آغاز و انجام اند، پس «همچون ابدیت عظیم» اند.
با این معیار گوته، هر جفنگی را باید به عظمت ابدیت تصور کرد.

۸

کلام تو چون گنبد آسمان تنها به خود وابسته است.

کدام گنبد آسمان؟
گوته فکر می کند که خدا خیمه زده و بشریت و دد و دام زیر سقف پر نقش و نگار خیمه خدا نشسته اند.
کلام خواجه هم بسان خیمه خودمحور خدا، خودمحور است.

عجیب است که طبری همه این جفنگیات بی معنی را به سکه نقد می خرد و می فروشد.
عجیب  تر از آن، این است که کسی حداقل در خود حزب توده به این ترهات واکنش انتقادی نشان نداده است.

۹

لاجرم ميان نيمۀ عَزّلَت با مطلع و مقطع آن فرقی نمی‌ توان گذاشت.

معنی تحت اللفظی:
میان بیت اول و میانی و آخر غزل تو فرقی نیست.

خوب این که فی نفسه حسن محسوب نمی شود.
این اولا بدان معنی است که 
تمام غزل خواجه بیتی بیش نیست. 
(سیاوش کسرایی)
 
این ثانیا بدان معنی است که 
کله و چنته خواجه از اندیشه تهی است.
یعنی خواجه اندیشه واحدی را در فرم های مختلف بازتولید و نشخوار می  کند.

۱۰
ما اما 
برای به محک زدن این ادعای نابغه آلمانی، 
غزلی از خواجه را از این لحاظ مورد بررسی قرار می دهیم:

پیش از اینت  بیش از این اندیشهٔ عشّاق بود        
مهر ورزی تو با ما شهرهٔ آفاق بود

یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشینلبان        
بحث سرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشّاق بود

پیش از این، کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند        
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود

سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد        
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

حسن مهرویان مجلس، گرچه دل می‌برد و دین        
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود

شعر حافظ در زمان آدم، اندر باغ خلد        
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود


معنی تحت اللفظی:
تو قبلا بیشتر از حالا به فکر ما بودی.
در آن دوره، عشقبازی تو با ما معروف خاص و عام بود.
یاد آن  گردهمایی شبانه به خیر که موضوع بحث ما عشق بود و موضوع ذکر ما محفل عشاق.
قبل از اینکه این سقف سبز و گنبد شیشه ای را خلق کنند، طاق چشم انداز چشم من، ابروی جانان بود.
اگر معشوق به سراغ عاشق می آمد، دلیلش احتیاج ما به او و اشتیاق او به ما بود.
اگرچه زیبایی ماهرویان دل و دین ما را به یغما می برد، ولی بحث ما در طراوت طبیعت آنها و خوشی اخلاقی آنها بود.
شعر حافظ در باغ بهشت در زمان آدم، زینت گلبرگ های نسرین و گل بود.

از گوته و احسان طبری چه پنهان که 
محتوای بیت اول و آخر غزل اصلا ربطی به هم ندارند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر