۱۳۹۴ فروردین ۲۹, شنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۶۳)


تحلیلی از
ربابه نون

بـهمن‌ فرسی
با چنین انـگاره و بـاوری، برای من، محمد زهری، با تمامی تمامیت‌ خود‌، هنوز آنجا ست:
در زیر آفتاب تند بعد از ظهر تابستان.
در حاشیه‌ی خیابان «شاه‌ آباد»و بعد«ملت» و امروز هرچه.


محمد زهری در آئینه ضمیر (دل) بهمن فرسی «با تمامی تمامیت خود» ادامه حیات می دهد.
یادها را کی آفریده؟
یادهای نامیرا چگونه تشکیل یافته اند که از گزند مرگ جان سالم بدر می برند؟

۱
یادها تصاویر بودها هستند که در آئینه ضمیر آدمیان نقش می بندند و به مرور زمان استقلال نسبی کسب می کنند.
درست بسان عکس های افراد که پس از مرگ آنها در آلبوم ها و دوربین ها ادامه حیات می دهند.

ببرکت همین استقلال نسبی از منشاء خویش است که یادها پس از مرگ منشاء خود، بسان جوجه های ققنوس از خاکستر او سر بر می دارند و در عالم ارواح پر می کشند.

۲

با چنین انـگاره و بـاوری، برای من، محمد زهری، با تمامی تمامیت‌ خود‌، هنوز آنجا ست:
در زیر آفتاب تند بعد از ظهر تابستان.
در حاشیه‌ی خیابان «شاه‌ آباد»و بعد«ملت» و امروز هرچه.


بهمن فرسی تصاویر نقش بسته بر لوح دل را به قوه تصور چنان مادیت و واقعیت می بخشد که انگار محمد زهری همچنان و هنوز زنده است و با او در زیر آفتاب تند تابستان در خیابان شاه آباد پرسه می زند.

۳

بهمن فرسی اما با اعضای عادی جامعه یکسان نیست.
بهمن فرسی هنرمند است.
به عبارت دقیقتر هنرپیشه است.
حرفه اش نقشبازی در  تئاتر و سینما ست.
حرفه بهمن فرسی، تجسم انعکاس است.
تجسم مادی تصاویر روحی است.
در روند تحلیل افکار او این کردوکار (این لیاقت هنری) او آشکارتر خواهد شد.

روح بهمن فرسی در اثر تمرین حرفه ای، چنان توسعه یافته که تصاویر ذخیره شده در اعماق دل را پس از سال ها دو باره احیا می کند و از پرده سینمای خاطر  عبور می دهد.
یعنی از تصاویر دو باره تصویر برداری می کند.
این کردوکار او را می توان انعکاس مضاعف محسوب داشت:
انعکاس انعکاس محسوب داشت.
بازتولید روحی تصاویر روحی محسوب داشت

۴

با دو تن دیگر، رو به میدان بهارستان مـی‌رود.
آن دو‌ تـن‌ را می‌ شناسم.
دانشجو هستند.
با سرهای پر باد.
زهری را نمی‌شناسم.
او هنوز آن زهری که بعدها بیشتر خواهم شناخت، نیست.


اکنون تصاویر دیگری در رابطه با تصویر محمد زهری احیا می شوند.
واکنش زنجیره ای.
احیای تصویری بطور اوتوماتیک احیای تصاویر مربوطه را سبب می شود.
این ضمنا بیانگر آغاز آشنائی بهمن فرسی با محمد زهری است.

۵

چهره‌ی‌ پذیراننده‌ ای دارد.
با تبسمی ساده، ولی انگار‌ اندکی‌ شکاک‌.
از چه شک دارد؟
نمی‌دانم.


منظور بهمن فرسی از واژه «پذیراننده» چیست؟
مقبول؟
جذاب؟
قابل اعتماد؟

۶

 با تبسمی ساده، ولی انگار‌ اندکی‌ شکاک‌.
از چه شک دارد؟


دقت فرمالیستی (هنرمندانه، هنرپیشه گانه ی) بهمن فرسی اکنون آشکارتر می گردد:
عناصر نمودین و خارجی محمد زهری با دقت مینیاتوری 
در لوح ضمیر هنرمند منعکس می شوند.
هم لبخند ساده اش و هم نشانه مبهمی از شک و تردیدش.

بهمن فرسی اما نه فیلسوف، بلکه هنرمند است، آرتیست است، هنرپیشه است، عکاس است.
به همین دلیل فرمالیست است، ظاهر پرست است (سایه)  و نه ژرف اندیش.
او نمی داند که دلیل شک و تردید کمرنگ محمد زهری چیست.
نمی خواهد هم بداند.
نمی تواند هم بداند.

کسب و کار هنرمند از هر نوع، سر و کله زدن با پدیده است، نه ماهیت.
سر و کله زدن با نمود است و نه بود، ظاهر است و نه ذات.

۷

از چه شک دارد؟
شاید از‌ هر‌ آنـچه‌ در پیـش است.


بهمن فرسی به احتمال قوی سوء ظن را با شک و تردید عوضی می گیرد.
شک و تردید ـ خواه شک و تردید منفی و مرده و مخرب و خواه شک و تردید مثبت و محرک و پویا ـ در رابطه با واقعیات امور تشکیل، تجسم و تبیین می یابد:
مثلا در رابطه با واقعیت امر مربوط به حرکت و یا سکون زمین.

آنچه احتمالا بهمن فرسی شک و تردید استنباط می کند، سوء ظن و احتیاط و هشیاری است.
چون این تصویر به ایام عنقریب پس از کودتای ۲۸ مرداد مربوط می شود.

۸
 
شک در چهره‌ی او، خطی به صورت نیمسایه است که از پره‌ ی راست‌ بینی‌ آغاز و قدری پایین‌تر محو می‌ شود‌.

وقتی از انعکاس فرمالیستی، هنرمندانه و هنرپیشگانه محمد زهری در آئینه ضمیر  بهمن فرسی سخن رفت، به همین دلیل بود:
بهمن فرسی بنا بر الزامات حرفه خویش سعی بر آن دارد 
که شک کذائی را در خط چهره محمد زهری و حتی در پره بینی او 
بیابد و نشان خواننده و شنونده جفنگ خود دهد.

این کردوکار بهمن فرسی، دقیقا با حرفه نقشبازی خود او در رابطه است.
او ـ اگر لازم باشد ـ می تواند ماسک محمد زهری را بر سر کشد و همه عناصر نمودین رخسار او را بازتجسم بخشد.
چارلی چاپلین و سوفیا لورن در این زمینه نمونه وار بوده اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر