۱۳۹۳ دی ۱۶, سه‌شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (63)


جمعبندی از
مسعود بهبودی


1
اعدام جوان کمونیست  

حریف
آلبر کامو
عصیانگر ترجیح می ‌دهد که ایستاده بمیرد تا اینکه زانو زده زندگی کند.

میم

عصیان کسب و کار کمونیست ها نیست.
عصیان کسب و کار آدم های فاقد شعور انقلابی است.

حریف
این یعنی کمونیست ها بی شعورند.

میم

معنی دو جمله مفلوک ما این بود؟

ضمنا جفنگ آلبر کامو
با این عکس (اعدام جوان کمونیست)  ناسازگار است.
کامو بدترین دشمن کمونیسم بوده است.

علاوه بر آن،
کمونیست ها اهل عصیان نیستند
اهل انقلابند

حریف
عصیان یعنی انقلاب

میم

انقلاب یک مفهوم فلسفی است و تعریف دارد.
مراجعه کنید به  
 اوولوسیون و روولوسیون 
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

عصیان از  مفاهیم فئودالی است
که فلاسفه امپریالیستی برای خر کردن خلق
به خدمت گرفته اند.

پیش شرط انقلاب، 
 آگاهی است.

و لذا 
خر و خردستیز 
نمی توانند انقلابی باشند.

عصیان پدیده ای خودپو ست
بی نیاز از آگاهی است
مراجعه کنید به  
 دیالک تیک آگاهی و خودپوئی
 در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
 فروغ فرخزاد  

و بر فراز سر دلقکان پست
و چهره وقیح فواحش
یک هالة مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی می ‌سوخت
 
3
هیچ چیزی قوی تر و سهمگین تر از انسان نیست
وقتی که تئوری رهائی در ضمیرش نفوذ کند
و به قوه مادی بدل شود.

4
 امیر پرویز حکمتجو

ویرایش:
دشمن نتواند شکند عزم گرانم
هر چند که گشته سگ خونخواره ی جانم
مادر به تو سوگند که من بر سر آنم
در راه شرف یک نفس از پای نمانم

4
افلاطون جون
اگر دل به آنچه که ماندگار نیست، نبندی،
چیزی نمی یابی که بدان
دل ببندی

5
هستی مادی لایزال است.
فقط فرم عوض می کند

6
ویرایش:
دو رباعی دیگر از بابا افضل و حکیم خاقانی

 خواهی که شود دل تو چون آئینه
 ده چیز برون کن از درون سینه

 کبر و حسد و ظلم و حرام و غیبت
 بخل و طمع و حرص و ریا و کینه

تا چند کنی ای دل بی شرم گناه
 یک لحظه نمی کنی به این چرخ نگاه

با موی سیاه آمده ای، نامه سفید
 با موی سفید می روی، نامه سیاه

7
بی مهری و مهربانی آدم ها
در تحلیل نهائی
نتیجه شرایط زندگی آنها ست.
و چه بسا دست خود آنها نیست.

در دیالک تیک جامعه و فرد
نقش تعیین کننده از آن  شرایط زندگی است.
در دیالک تیک جبر و اختیار از آن  جبر است.

یعنی جبر عینی تعیین کننده است
اختیار اما هیچ واره نیست.

جامعه  تعیین کننده است
فرد اما هیچ واره نیست.

دیالک تیک 
تمسخر و طنز هستی است:
مهر می یابی و می ورزی، 
مهری که به کین سرشته است.
عشقی که به نفرت
کمیتی که به کیفیت
پیوستی که به گسست
فرمی که به محتوا
 
8
کریم گفت:
المسافر کالمجنون
گفت در قرآنش آمده است.
گور به گور شده نشانش نداد
تا یقین کسب کنیم.
شده مثل بعضی از کلاغ ها
ببین مجید چی می گه؟

9
 باوم گارتن
ـ به مثابه مؤسس مفهوم «استه تیک» ـ
مرزبندی میان شناخت حسی و شناخت عقلی را
تا درجه اصل (پرنسیپ) ارتقا می دهد
و زیبائی را به مثابه «کمال شناخت حسی» تعریف می کند.

 تحقیر فعالیت استه تیکی در مقابل فعالیت علمی ـ فلسفی
همین جا آغاز می شود،
روندی که بوسیله هگل به نقطه اوج آن رسانده می شود
و هگل را به غیبگوئی سؤال برانگیز راجع به
«پایان هنر به دستیاری فلسفه»
سوق می دهد.

 چون بزعم او، شناخت عقلی برتر از شناخت حسی است
و زیبائی بزعم باوم گارتن
کمال شناخت حسی است،
هگل به این نتیجه غلط می رسد،
که 
هنر و استه تیک باید بوسیله
فلسفه (شناخت عقلی) از عرصه بدر رانده شود.

10
زبان فراتر و فزونتر از واژه ها ست.
واژه ها اما البسه  مادی مفاهیم اند 
و مفاهیم آجرهای اساسی احکام (افکار)  اند.
و احکام ستون فقرات زبان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر