۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

سیری در شعری از محسن کاويانی (4)


خنده پوشالی
تحلیلی از میم حجری

·        هرکسی حال مرا پرسید، گفتم: «عالی ام»
·        اشک ها پنهان شده در خنده ی پوشالی ام

·        نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
·        دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام

·        خوب فهمیدم که خوش بودند از غم های من
·        آن رفیقانی که غمگین اند از خوشحالی ام

·        دیگر آن چاقوی دست نارفیقان نیستم
·        خسته از دیروزهای خونی و جنجالی ام

·        بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیل
·        من شدیداً خسته از هر بحث استدلالی ام

·        مثل نعل اسب ها در زیر پا افتاده ام
·        با همه افتادگی، تندیس خوش اقبالی ام

·        غرق خواهد شد کسی که سخت «من»، «من» می کند
·        بطری بر روی آبم، چون که از خود خالی ام
 
پایان

نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام

·        معنی تحت اللفظی:
·        به عبث، نردبان ترقی هر کس و ناکس شدم.
·        به دار قالی شباهت دارم که از قالی جدا مانده باشد.

1
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟

·        شاعر و یا راوی شعر، گله از آن دارد که وسیله ترقی این و آن شده است و از این کرد و کار سودی به نصیب نبرده است.
·        یعنی دستخالی مانده است.

·        سؤال اما این است که آیا قضیه واقعا از این قرار است؟

2
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟

·        در هر سیستم طبیعی و یا اجتماعی بطور کلی قاعده این است که هر سوبژکتی به ازای داد خود ستدی دریافت می کند.
·        دیالک تیک داد و ستد یکی از قوانین سرسخت هستی است:
·        اگر کسی نردبان ترقی کسی دیگر شود، به ازای این خدمت انتظار اجرت دارد:
·        دیالک تیک داد و ستد همین است.
·        اگر کسی به ازای ستدی داد درخور ندهد، به طرف مقابل به جای داد، هیچ داده است:
·        مفهوم دیرآشنائی «بی داد» از همین دیالک تیک ریشه می گیرد:
·        بیداد مخفف ستد بی داد است.

3
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟

·        شاید حق با شاعر و یا راوی باشد:
·        کس چه می داند.
·        شاید شاعر مظهر مطلق دهش و داد بی ستد بوده است و وقتی کسی کرد و کاری جز دهش و داد بی ستد نداشته باشد، طبیعی است که آخر سر دستخالی و تهیدست بماند.
·        اکنون این سؤال پیش می آید که این شیوه زیست شاعر داوطلبانه و آگاهانه بوده و یا قراردادی در بین بوده و هر کس و ناکس کذائی بر او بیداد روا داشته است؟

4
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟

·        اگراین شیوه زیست داوطلبانه و آگاهانه بوده باشد، شکوه و شکایت شاعر حنای پس از عروسی است و هوده ای ندارد.
·        کسی که او را به این کار مجبور نکرده تا بعدا طلبکار باشد.
·        ولی اگر هر کس و ناکس کذائی قرارداد مبتنی بر داد و ستد (خدمت و اجرت) را رعایت نکرده، شاعر باید تشک و لحاف بردارد و دم در هر کس و ناکس بیدادگر بخوابد و احقاق حق کند.
·        طلبکاران از دیرباز، یعنی از زمان سعدی، معمولا چنین می کنند.
·        ذره و خسی حتی به بیداد تن در نمی دهد، چه برسد به کسی:
·        اگر از اتم کوچولوئی الکترونی بگیرند و نردبان ترقی خویش سازند، بسان دیوانه ای با سرعت نور (حدود 600 هزار کیلومتر در ثانیه) به راه می افتد تا به ازای داد خود، ستدی درخور بگیرد.
·        در غیر این صورت هر چه سر راه خویش بیابد، درهم می کوبد.   

5
 نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام

·        این بیت شعر اما انعکاس رئالیستی روابط انسان ها در جامعه شاعر است:
·        معمولا در مناسبات تولیدی ماقبل سرمایه داری عقد قرارداد کاری معمول و سند بندی شده نیست:
·        اگر کسی به کسی نیاز داشته باشد، طلب یاری می کند.
·        از دو حالت قصه خالی نیست، یا یاری دریافت می کند تا به هنگام نیاز او، متقابلا یاری کند و یا به جای یاری بهانه ای تحویل می گیرد و از یاری طرف محروم می ماند.
·        این بیت شعر شاعر ظاهرا نوعی احقاق حق از هر کس و ناکس کذائی است.
·        به شاعر جوان می توان پند پیرانه داد که توبه کند و از این به بعد نردبان ترقی هر کس و ناکس نشود.

6
دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام

·        تشبیه خویش به دار قالی به قول شاعر شعرشناسی که از بردن نام هراس انگیزش معذوریم، «شاهکاری است.»
·        این تشبیه به قول شخص شخیص خود ما که ارج و ارزش پشیزی حتی نداریم، خیلی سنجیده، رئالیستی و زیبا ست.
·        اوج زیبائی صوری ـ استه تیکی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر