خنده
پوشالی
تحلیلی از میم حجری
·
هرکسی حال مرا پرسید، گفتم: «عالی ام»
·
اشک ها پنهان شده در خنده ی پوشالی ام
·
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
·
دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام
·
خوب فهمیدم که خوش بودند از غم های من
·
آن رفیقانی که غمگین اند از خوشحالی ام
·
دیگر آن چاقوی دست نارفیقان نیستم
·
خسته از دیروزهای خونی و جنجالی ام
·
بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیل
·
من شدیداً خسته از هر بحث استدلالی ام
·
مثل نعل اسب ها در زیر پا افتاده ام
·
با همه افتادگی، تندیس خوش اقبالی ام
·
غرق خواهد شد کسی که سخت «من»، «من» می کند
·
بطری بر روی
آبم، چون که از خود خالی ام
پایان
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام
·
معنی تحت اللفظی:
·
به عبث، نردبان ترقی هر کس و ناکس شدم.
·
به دار قالی شباهت دارم که از قالی جدا مانده باشد.
1
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
·
شاعر و یا راوی شعر، گله از آن دارد
که وسیله ترقی این و آن شده است و از این کرد و کار سودی به نصیب نبرده است.
·
یعنی دستخالی مانده است.
·
سؤال اما این است که آیا قضیه واقعا
از این قرار است؟
2
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
·
در هر سیستم طبیعی و یا اجتماعی بطور
کلی قاعده این است که هر سوبژکتی به ازای داد خود ستدی دریافت می کند.
·
دیالک تیک داد و ستد یکی از قوانین
سرسخت هستی است:
·
اگر کسی نردبان ترقی کسی دیگر شود،
به ازای این خدمت انتظار اجرت دارد:
·
دیالک تیک داد و ستد همین است.
·
اگر کسی به ازای ستدی داد درخور
ندهد، به طرف مقابل به جای داد، هیچ داده است:
·
مفهوم دیرآشنائی «بی داد» از همین دیالک
تیک ریشه می گیرد:
·
بیداد مخفف ستد بی داد است.
3
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
·
شاید حق با شاعر و یا راوی باشد:
·
کس چه می داند.
·
شاید شاعر مظهر مطلق دهش و داد بی ستد بوده است و وقتی کسی کرد و کاری جز دهش
و داد بی ستد نداشته باشد، طبیعی است که آخر سر دستخالی و تهیدست بماند.
·
اکنون این سؤال پیش می آید که این شیوه زیست شاعر داوطلبانه و آگاهانه بوده و
یا قراردادی در بین بوده و هر کس و ناکس کذائی بر او بیداد روا داشته است؟
4
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
·
اگراین شیوه زیست داوطلبانه و آگاهانه بوده باشد، شکوه و شکایت شاعر حنای پس
از عروسی است و هوده ای ندارد.
·
کسی که او را به این کار مجبور نکرده تا بعدا طلبکار باشد.
·
ولی اگر هر کس و ناکس کذائی قرارداد مبتنی بر داد و ستد (خدمت و اجرت) را
رعایت نکرده، شاعر باید تشک و لحاف بردارد و دم در هر کس و ناکس بیدادگر بخوابد و
احقاق حق کند.
·
طلبکاران از دیرباز، یعنی از زمان سعدی، معمولا چنین می کنند.
·
ذره و خسی حتی به بیداد تن در نمی دهد، چه برسد به کسی:
·
اگر از اتم کوچولوئی الکترونی بگیرند و نردبان ترقی خویش سازند، بسان دیوانه
ای با سرعت نور (حدود 600 هزار کیلومتر در ثانیه) به راه می افتد تا به ازای داد
خود، ستدی درخور بگیرد.
·
در غیر این صورت هر چه سر راه خویش بیابد، درهم می کوبد.
5
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام
·
این بیت شعر اما انعکاس رئالیستی
روابط انسان ها در جامعه شاعر است:
·
معمولا در مناسبات تولیدی ماقبل سرمایه
داری عقد قرارداد کاری معمول و سند بندی شده نیست:
·
اگر کسی به کسی نیاز داشته باشد،
طلب یاری می کند.
·
از دو حالت قصه خالی نیست، یا یاری
دریافت می کند تا به هنگام نیاز او، متقابلا یاری کند و یا به جای یاری بهانه ای تحویل
می گیرد و از یاری طرف محروم می ماند.
·
این بیت شعر شاعر ظاهرا نوعی احقاق
حق از هر کس و ناکس کذائی است.
·
به شاعر جوان می توان پند پیرانه
داد که توبه کند و از این به بعد نردبان ترقی هر کس و ناکس نشود.
6
دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام
·
تشبیه خویش به دار قالی به قول
شاعر شعرشناسی که از بردن نام هراس انگیزش معذوریم، «شاهکاری است.»
·
این تشبیه به قول شخص شخیص خود ما
که ارج و ارزش پشیزی حتی نداریم، خیلی سنجیده، رئالیستی و زیبا ست.
·
اوج زیبائی صوری ـ استه تیکی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر