۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه

رویاروئی های ایدئولوژیکی هر روزه (104)

  محمدرضا شفیعی کدکنی
در فرهنگ های ملل اروپایی به علت رشد و بالندگی هنرها در کنار یکدیگر مسئله «تکامل ادبی» به گونه روشن تری قابل بررسی است تا در فرهنگ ما که نقاشی و موسیقی و مجسمه سازی و تئاتر و معماری و دیگر هنرها را از بنیاد فاقدیم و بعضی از هنرها هم که خیال می کنیم داریم چنان زیر فشار معیارهای دینی و اخلاقی قرار دارند که وجود و عدم شان یکسان است.

به دلایل تاریخی و شاید هم جبر جغرافیایی و از همه بدتر ریشه دوانیدن اشعریت در تمام شریان های فرهنگ ما حتی پس از آنکه تشیع تبدیل به وجه غالب ایدئولوژیک جامعه ما شده است ما هنوز هم زیر سلطه اشعریت هستیم و هستیم و خواهیم بود. 
از کتاب رستاخیز کلمات   
میم حجری

ما نقاشی و موسیقی و مجسمه سازی و تئاتر و معماری و دیگر هنرها را از بنیاد فاقدیم.

(کدکنی)    

·        حریفی می گفت:
·        «کدکنی و امثال بیشمار ایشان مرا یاد طالبان افغانستان می اندازند.
·        پس از عمر نوح، حتی همان می مانند که روزی روزگاری بوده اند.»
·        آیا واقعا قضیه از این رار بوده است؟

1
ما نقاشی و موسیقی و مجسمه سازی و تئاتر و معماری و دیگر هنرها را از بنیاد فاقدیم.

·        ما «نقاشی و موسیقی و مجسمه سازی و تئاتر و معماری و دیگر هنرهای» خاص خود را نداشته ایم که متناسب با شرایط اجتماعی ـ اقتصادی، فکری ـ فرهنگی، جغرافیائی ـ آب و هوائی و غیره ما بوده باشد؟

2

·        بناهای تاریخی تخت جمشید و مساجد و غیره اگر تجسم معماری ما نیستند، پس چیستند؟

3
·        چرا باید ادعا شود که ایران موسیقی ندارد؟
·        پس اینهمه نام از آلات موسیقی مختلف در شاهنامه دیوان حافظ و غیره آمده اند، نشانگر چیستند؟

4
·        اگر شیران سنگی و غیره تجسم هنر تندیس سازی نیستند، پس چیستند؟

5

·        «کاشی اصفهان» که کسرائی به شعر می کشد، اگر هنر نیست، پس چیست؟

6
·        خطاطی و منبت کاری و غیره اگر هنر محسوب نمی شوند، پس چیستند؟

7
بعضی از هنرها هم که خیال می کنیم داریم چنان زیر فشار معیارهای دینی و اخلاقی قرار دارند 
که وجود و عدم شان یکسان است.

·        کدام هنر به عنوان مثال؟
·        شعر یکی از هنرها ست که بی اعتنا به باصطلاح «معیارهای دینی» رشد غول اآسئی کرده است.
·        کمتر کشوری می توان یافت که اینهمه شاعر داشته باشد.
·        آیا عدم و وجود هنر شعر را می توان یکسان تلقی کرد؟

8
به دلایل تاریخی و شاید هم جبر جغرافیایی و از همه بدتر ریشه دوانیدن اشعریت در تمام شریان های فرهنگ ما 
حتی پس از آنکه تشیع تبدیل به وجه غالب ایدئولوژیک جامعه ما شده است ما هنوز هم زیر سلطه اشعریت هستیم و هستیم و خواهیم بود.

·        عجب حکم تق و لق بی در و پیکری!
·        جمله استاد دانشگاه سرزمین عجایب سر دارد، ولی ته ندارد:

·        به یاوه بیشتر شبیه است:
·        به دلایل تاریخی و جغرافیائی و و از همه بدتر ریشه دواندن اشعریت چی شده؟ 

·        هیچی ما در زیر سلطه اشعریت مانده ایم و خواهیم ماند:
·        این بدان می ماند که کسی بگوید به دلایل تاریخی و جغرافیائی و بدتر از همه سردرد داشتن، سردرد داریم و خواهیم داشت.

·        خوب حالا بگذریم و به شیوه تفکر استاد دانش کاه سرزمین مان خم شویم:

9
 به دلایل تاریخی و شاید هم جبر جغرافیایی و از همه بدتر ریشه دوانیدن اشعریت در تمام شریان های فرهنگ ما
حتی پس از آنکه تشیع تبدیل به وجه غالب ایدئولوژیک جامعه ما شده است ما هنوز هم زیر سلطه اشعریت هستیم و هستیم و خواهیم بود.

·        بزعم استاد، به دلایل تاریخی اشعری شده ایم.
·        اشعریت یعنی چی؟

اشاعره بر خلاف خردگرایان معتزلی، که بر عقل تأکید می ورزند، بر نقل (قرآن و سنت‌) تأکید می‌ورزند.
(ویکی پیدیا)

10
·        می توان گفت که اشعریت یعنی جزمگرائی (دگماتیسم)  
·        اشعریت یعنی به جای مراجعه به عقل، مراجعه به جزم (آیه و روایت و حدیث و نقل قول و ضرب المثل)
·        اشاعره  دگم ها را انعکاس همیشه همان واقعیات امور می دانند.

11
·        خوب کدام دلایل تاریخی تعیین کننده جزمگرائی ملتی می تواند باشد، تازه اگر واقعا باشد؟

12
·        دلایل تاریخی را به ترفندی می توان اختراع کرد و ادعای استاد را توجیه نمود.
·        ولی دلایل جغرافیائی که به جزمگرائی منجر شده اند، غیر قابل تصور بنظر می رسند.

13
·        بدتر از همه ریشه دواندن اشعریت در شریان های فرهنگی دلیل ابدیت اشعریت شده است.
·        به این می گویند، استحکام منطقی در سرزمین عجایب.

14
·        آنچه اساتید دانش کاه های سرزمین عجایب نمی دانند، این حقیقت امر است که در هر کشوری قبل از همه  بسته به رشد نیروهای مولده، مناسبات تولیدی به مثابه زیربنا تشکیل می شود و بسته به کیفیت زیربنا، روبنای ایدئولوژیکی قوام می یابد.
·        مثل هر عمارت معمولی دیگر.

15
·        هنر و فلسفه و علم و مذهب و حقوق و قضاوت و اخلاق و غیره جزو عناصر روبنای ایدئولوژیکی هر جامعه اند.
·        از این رو تحولات روبنائی را باید بر اساس تغییرات زیربنائی توضیح داد و نه بسان بعضی ها با «دلایل بی در و پیکر تاریخی، جغرافیائی و معرفتی ـ نظری (مثلا اشعریت)»

16
·        کدکنی در این یاوه اما سعی می کند هنر را با یکی از دیگر عناصر روبنائی مثلا اشعریت توضیح دهد.
·        درست بسان جماعت بیسواد.

17
·        کدکنی ضمنا فراموش می کند که ایران کشور فقیری است.
·        نیروهای مولده در سطح توسعه بسیار نازلی قرار دارند.
·        متناسب با این سطح توسعه نیروهای مولده و نتیجتا سطح نازل رفاه اجتماعی، فرم های هنری ئی رواج یافته اند که هزینه سنگین نمی طلبند.
·        مثلا شعر و خطاطی و غیره که ارزان ترین فرم های هنری اند:
·        حداکثر چیزی که شاعر و خطاط و غیره لازم دارند، قلم و مرکب و کاغذی است.

18
·        شعر سعدی و حافظ و غیره برای همین اروپائی ها در عصر جدید، ایدئالی دست نایافتنی بوده است و همه شعرای اروپا علنا  از آن تقلید می کردند.
·        هنوز هم اروپا شعری به نیرومندی اشعار ایرانی ندارد.

·        مذهب و فلسفه و علم و هنر و اخلاق و غیره به مثابه عناصر روبنای ایدئولوژیکی جامعه بواسطه زیربنای اجتماعی ـ اقتصادی جامعه تعیین می شوند و تغییر می یابند و نه بواسطه  دلایل تاریخی و جغرافیائی که همه ازد م فرعی اند و نه تعیین کننده.

پایان

۱ نظر: